به گزارش پایگاه 598، موعظه و نصیحت، کلید سعادت و رستگاری در دنیا و آخرت است. موعظه، دلها را صفا میبخشد و چشم و جان را به جهان پُر رمز و راز معنویت میگشاید. خداوند متعال در قرآن کریم یکی از مهمترین تکالیف حضرت رسول(ص) را ارشاد مردم از راه پند و اندرز و موعظه معرفی میکند.
به همین منظور، فرازهایی از درس اخلاق آیتالله سیدمحمد علوی گرگانی از مراجع تقلید را برای علاقهمندان بازنشر میکنیم:
«یَا أَبَا ذَرٍّ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ قُلْتُ وَ مَا الْقَتَّاتُ قَالَ النَّمَّامُ»؛
ای اباذر «قتّات» داخل بهشت نمیشود. آنگاه اباذر سؤال کرد: قتات چه کسی است؟ حضرت فرمودند: سخن چین.
کسی که بین دو مسلمان را با آوردن حرفی از یکی برای دیگری به هم میزند نمّام است و شخص نمّام و سخنچین وارد بهشت نمیشود.
«یَا أَبَا ذَرٍّ صَاحِبُ النَّمِیمَةِ لَا یَسْتَرِیحُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْآخِرَةِ؛ شخصی که مبتلا به نمّامی است در آخرت از عذاب خدا در امان نیست، دائما میسوزد و استراحت ندارد.
به نظر میرسد شاید دلیل اینکه سخنچین در آخرت استرحت ندارد این باشد که آنها با سخنچینی خود و به هم زدن رابطه بین مسلمانان برای مردم، عذاب زندگی دائمی درست کرده و کاری کردهاند که آنها تا ابد با هم بد باشند. بنابراین خداوند نیز در عوض برای او عذاب دائمی در نظر گرفته است.
«یَا أَبَا ذَرٍّ مَنْ کَانَ ذَا وَجْهَیْنِ وَ لِسَانَیْنِ فِی الدُّنْیَا فَهُوَ ذُو لِسَانَیْنِ فِی النَّارِ »؛ ای اباذر کسی که در دنیا دو رو و دو زبان داشته باشد زبان او پیش انسان با زبان او در پشت سر انسان فرق دارد یعنی در جلوی انسان اظهار محبت میکند ولی در پشت سر خلاف آن را میگوید. خداوند متعال نیز او را در آتش جهنم با دو زبان قرار میدهد.
خداوند دوست دارد که در زندگی، ظاهر و باطنمان یکی باشد چنانچه این یک مساله را درحق یکدیگر رعایت کنیم از بروز بسیاری از مشکلات جلوگیری خواهد شد.
شخصی آمد به خدمت یکی از بزرگان و گفت: فلان آقا درمورد شما چنین گفته است. آقا تا این را شنید به او گفت: تو چند تا خیانت کردی؟ گفت: چطور؟ فرمود: اولا به او خیانت کردی به این که تو حرفی را نقل کردی که او اگر خودش نزد من بود نمیگفت و ثانیا به من هم خیانت کردی. گفت: به شما چرا؟ من که به شما محبت دارم. فرمود چه محبتی تو که آمدی این حرف را نقل کردی معلوم میشود قصد جسارت داشتی و حاضر بودی بیایی این حرف را بگویی. چرا آمدی و گفتی؟ پس معلوم میشود خودت هم خواستی که بیایی این حرف را بزنی منتها چون خودت خجالت کشیدی بگویی به نام او تمام کردی.
و یک خیانت هم به خودت کردی؛ زیرا امانتداری نکردی باید امین میبودی ولی خیانت کردی و گناه چهارم که از همه بدتر است اینکه به خدا خیانت کردی. مگر خداوند نفرموده که شما سرّ همدیگر را نگهدارید و خیانت نکنید؟ چرا حق خدا را زیر پا گذاشتید؟ و آخر اینکه تا چیزی را نقل نکرده بودی نقل نکردم و راحت بودم و غصه نداشتم ولی حالا آسایش را از من سلب کردی و مرا به فکر مبتلا کردی که در مقابل او چه کنم و چطور با او برخورد کنم و باید همیشه ناراحت باشم.