کد خبر: ۳۶۹۸۶۰
زمان انتشار: ۰۹:۴۰     ۱۷ فروردين ۱۳۹۵
حجت‌الاسلام ریاضت مطرح کرد؛
آیت‌­الله مشکینی می‌­فرمود: دختر و پسر به سن 20 سالگی رسیدند باید بتوانند طی‌الارض کنند، گفتیم: حاج‌ ­آقا یعنی چه؟ فرمود: یعنی شما 5 سال است نماز خواندی، 5 تا ماه رمضان، 5 تا عرفه، 5 تا فاطمیه داشتی، این باید فرقی کند با آن کسی 5 سال نماز نخوانده است!

به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، حجت‌الاسلام محمود ریاضت متولد سوم خرداد سال 1347 است، البته اذعان دارد که در آخرین روز سال 46 در محله خراسان تهران به دنیا آمده است، خودش را بچه محله سیدنصرالدین می‌داند، دوره ابتدایی را در مدرسه کاظمیه و جعفریه گذارند، همزمان در دوره راهنمایی دروس طلبگی را شروع کرد، با اینکه هیچ یک از افراد خانواده‌اش روحانی نبوده‌اند، اما به خاطر علاقه‌‌اش، بعد از ظهرها بعد از مدرسه، دروس حوزه را پیگیری کرد، پاتوقش در مسجد لرزاده و مسجد نو در خیابان خراسان بود، 12 ساعت مطالعه در روز موجب شد که قید مهمانی‌ها و عروسی‌ها را بزند، همزمان با دروس دبیرستان در مدرسه‌اش تدریس می‌کرد، چون به برکت حوزه به زبان عربی مسلط بود،‌ بعد از اتمام دبیرستان دو ترم به دانشگاه رفت و از آنجایی که نمی‌توانست میان حوزه و دانشگاه جمع کند، دروس حوزه را به صورت رسمی از سال 66 در مدرسه «ملاجعفر» که برای آیت‌الله مجتهدی بود، آغاز کرد، از نکات جالب توجه تبلیغی‌اش ایراد نخستین سخنرانی‌اش در دوم دبیرستان در جمع 600 دانش‌آموز برای کمک‌رسانی به جبهه‌ها بود، وی تمام موفقیتش را مدیون یکی از اساتید ادبیاتش به نام آقای افشار می‌داند که در ترغیب وی برای مطالعه و نوع بیان مؤثر بوده است، تا سال 81 ملبس به لباس روحانیت نشد، برای اینکه معتقد بود باید به مرحله‌ای از درس و علم رسید تا انسان لایق پوشیدن این لباس شود، حجت‌الاسلام ریاضت که اکنون یکی از خطبای شهر تهران است، درباره نوع فعالیت دینی و تبلیغی‌اش در گفت‌وگو با ما اینچنین می‌گوید:

 

 

کلمه پر تکراری که آیت‌الله مجتهدی به طلاب می‌گفت

*با توجه به اینکه در مدرسه آیت‌الله مجتهدی تحصیل کرده‌اید، خاطره‌ای دارید؟

-کل دوره‌­ای که در مدرسه آقای مجتهدی بودیم خاطره است، شاید مهم‌ترین خاطره‌­ای که خیلی شیرین بود و در عین حال درس­­‌آموز است، مربوط به یکی از تابستان‌های سال 61 است، ایشان یک روزی در حیاط قدم می­‌زدند و طلبه­‌ها در فاصله میان درس­‌ها در حال استراحت بودند، ایشان طبق عادت همیشگی با طلبه­‌ها خوش و بِش می­‌کردند، مثلاً چطورید، چه می­‌خوانید؟ هم‌مباحثه­‌هایت چه کسانی هستند!

تا به من رسیدند، حالا چون ته صدایی هم داشتم -حاج آقا مجتهدی به توسل معتقد بودند و می­‌فرمودند: باید پایان درس­، یک کسی که یک مقدار صدای خوبی داشت، مثلاً یک روضه­‌ای بخواند یا توسلی داشته باشد، خیلی به این روضه و توسل تأکید داشتند که طلبه باید ارتباط با اهل بیت(ع) حتماً داشته باشد- ما هم به واسطه صدایی که داشتیم، یک مقدار می­‌خواندیم، بالاخره همه دوستان و طلبه­‌ها مرا می‌شناختند، حاج آقا هم به من لطف داشتند و یک روز استاد ما به خاطر کسالت نیامده بود و ما هم مشغول قدم زدن در حیاط بودیم که ایشان به من رسیدند و یک مقدار حال و احوال کردند و بعد فرمودند: سال چندم هستی؟ گفتم: سال ششمم دارد تمام می­‌شود و إن‌شاءالله سطح یک به اتمام می­‌رسد، ایشان فرمودند: شش ساله طلبه هستی؟ گفتم: بله! ایشان فرمودند: این همه خوردی دنبه­‌ات کجاست؟ به یک مقدار به من برخورد و به ایشان گفتم: حاج آقا متوجه نمی­‌شوم؟ ایشان گفتند: ما قدیم در دهات کسی گله داشت، بره به دنیا می­‌آورد، شش ماه این بره را می‌‌بردند، مرتع می­‌چرید، بعد از شش ماه دنبه­‌های او آویزان می­‌شد، معلوم می­‌شد بعد از شش ماه چریده است. تو شش سال است طلبه هستی، نشان نمی­‌دهد طلبه هستی! حالا ضمن اینکه داشتند شوخی می­‌کردند، یک نکته اخلاقی هم تذکر دادند. بالاخره آدم هر کاری می‌کند باید یک خروجی هم داشته باشد، تو الان شش سال است، ظاهر تو نشان نمی­‌دهد طلبه هستی. ایشان حتی شوخی­‌هایش هم درس بود.

نظر جالب آیت‌‌الله مشکینی درباره میزان تأثیر اعمال دینی بر انسان

بعداً من این را به عنوان تیکه خودم گرفتم و به بچه هیأتی­‌ها می­‌گویم چند سال است هیأتی هستی؟ این قدر خورده‌­ایم، دنبه ما کجاست؟ چرا در عرصه‌های اجتماعی و خانوادگی دچار مشکل هستیم؟ در عرصه فرهنگی، اقتصادی، سیاسی دچار مشکل هستیم؟ چرا این کسانی که می­‌آیند در هیات وقتی بحث اقتصاد و معامله می‌­شود، یک جاهایی کم­‌فروشی می­‌کنند، گران‌فروشی می‌­کنند، اجحاف می­‌کنند، به تعبیر آقای مجتهدی این همه خوردیم دنبه‌­مان کجاست؟ بالاخره من 20 سال است دارم نماز می­‌خوانم، روزه می­‌گیرم، 20 سال من شب قدر دارم.

خدا رحمت کند آیت‌­الله مشکینی می‌­فرمود: دختر و پسر به سن 20 سالگی رسیدند باید بتوانند طی‌الارض کنند. گفتیم حاج‌ ­آقا یعنی چه؟ ایشان فرمود: بابا یعنی شما پنج سال است نماز خواندی، پنج تا ماه رمضان شب قدر داشتی، پنج تا عرفه داشتی، پنج تا محرم داشتی، پنج تا فاطمیه داشتی، این باید فرقی کند با آن کسی پنج سال نماز نخوانده، پنج سال روزه نگرفته، پنج سال عرفه و محرم نداشته است. یکی از آن دوستان طلبه وقتی آیت‌­الله مشکینی این را ‌گفت، می‌گفت آقا جمع کنیم برویم دیگر؟!

شما اگر 55 سالتان شد، 15 سالش هیچ، 15 سالگی بالغ شده‌­ای، وقتی 55 سالت شد باید بتوانی مرده زنده بکنی. چون 40 تا شب قدر داشتی، 40 تا عرفه داشتی، 40 سال نماز خواندی، 40 سال گذشته است، تو اگر همان آدم قبلی هستی، پس چه؟ به قول آقای مجتهدی این هم خوردیم دنبه‌­مان کجاست؟ 40 تا 60 شب در مجالس امام حسین(ع)، 40 شبانه‌­روز روز برای امام حسین(ع) مشکی پوشیدم، 40 شب برای حضرت فاطمه(س) مشکی پوشیدم و برای حضرت زهرا(س) گریه کردم و زیارت عاشورا خواندم. این اگر خروجی نداشته باشد، این انحرافاتی که امروز وجود دارد، دارد پدید می‌­آورد. اگر آن خروجی را داشته باشد، اصلاً نیاز نیست شما به جوان بگویی: فاطمه(س) این است، امام حسین(ع) این است، او اصلاً خودش جذب می‌شود.

 

 

بالاخره چه کسانی به بهشت می‌روند/سقف قیمت انسان چقدر است

امام صادق(ع) فرمود «کُونوا لَنا زَیْنا وَلا تَکونوا عَلَیْنا شَیْنا کونوا دعاه الناس بغیر ألسنتکم»؛ شما باعث زینت ما باشید، باعث سرافکندگی ما نباشید، شما با غیرزبان­تان مردم را تشویق کنید. واقعاً اگر آن جمله­‌ای که آقای مشکینی فرمودند، خروجی داشته باشد، جوان مرا ببیند جذب دین می‌­شود. متأسفانه چون آن خروجی را نداریم، امروز هر کاری کنیم، اثر نمی­‌گذارد. روی خود من در این 40 سال اثر نگذاشته است! به قول آقای مشکینی که بالاخره بعد از 40 سال باید کجا باشم؟ من فکر می­‌کنم یک دلیلش هم این است که متأسفانه در عرصه رسانه ما به حداقل­‌ها در وادی اهل بیت(ع) قانع شده­‌ایم، همین که شما بیایید برای اهل بیت(ع) گریه کنید، خدا می­‌بخشد و به بهشت می­‌روید و به جهنم نمی­‌روید، همین کفایت می­‌کند!

در حالی که به تعبیر حضرت آیت­‌الله جوادی­ آملی اینقدر تأکید نداشته باشید بهشت بروید، خیلی­‌ها به بهشت می­‌روند. ایشان فرموده بودند که دیوانه­‌ها هم به بهشت می­‌روند، شیرین­ عقل­‌ها به بهشت می­‌روند، بچه­‌هایی که قبل از سن بلوغ از دنیا می­‌روند، به بهشت می­‌روند، حالا شما هم بروید پیش اینها به چه دردی می­­‌خورد؟(می­‌خندد) ما نیامده‌­ایم اینجا که به جهنم نرویم و به بهشت برویم. امیرالمؤمنین می­‌فرماید: کف قیمت شما بهشت است، ولی سقف قیمت شما «ِعندَ مَلِیک مُقتَدِر» است، این خروجی اگر بعد از 40 سال در من هیأتی، سینه­‌زدن و زیارت عاشورا خواندن دیده شود، این مشکلی که امروز داریم می­‌بینیم، ایجاد نمی­‌شود. متأسفانه در من دیده نمی­­‌شود و این اشکال وجود دارد.

 

 

*اکنون عمده فعالیت­‌تان کجاست؟

-من از سال 62 تدریس می­‌کردم. باز حاج آقا مجتهدی یک خصوصیتی که داشتند می­‌گفتند روحانی بودن شغل نیست، روحانی باید شغل داشته باشد یا باید معلم باشد، یا باید مؤلف باشد، یا محقق باشد، بالاخره باید یک منبع درآمدی از قِبلی داشته باشد و استاد من آقای «جاودان» می­‌فرمود: طلبه اگر معلم شد به هدف طلبگی رسیده است، بنابراین من از سال 62 شروع به تدریس کردم و به تدریس هم علاقه‌مند بودم و بلافاصله بعد از دیپلم هم در مدارس مختلف حق­‌التدریسی کار کردم.

*یعنی آموزش و پرورشی هستید؟

-نه! ولی در مدارس قراردادی با مدیران کار می­‌کنم و الان هم حدود 15، 16 سال است در مجموعه علوم معارف اسلامی «ثامن­‌الائمه» که رشته علوم معارف اسلامی هستند، کار می‌کنم، در دبیرستان و پیش­‌دانشگاهی هم مشاوره بودم و هم مدرس.

*کجا؟

-میدان شهدا، روبروی اداره برق، خیابان زرین­‌نعل.

گرفتاری‌های دبیر دینی در هنرستان موسیقی!

*خاطره‌­ای ندارید؟

-من سال 76 تا 78 هنرستان سوره سازمان تبلیغات تدریس می‌­کنم. هنرستان موسیقی بودم و درس­‌هایی مانند دینی و قرآن را درس می­‌دادم -من هنوز ملبس به لباس روحانیت نبودم- یکی از دوستانم زنگ زد و گفت: آقای ریاضت ما اینجا مدیر در هنرستان هستیم و  یک معلمی می­‌خواهیم که به بچه­‌ها قرآن و دینی بیاموزد، اینجا هم هنرستان موسیقی است، ولی رشته طراحی، عکس و گرافیک هم داریم، می­‌خواهیم که این رشته نقاشی، گرافیک، طراحی و موسیقی شما قرآن و دینی‌شان را درس بدهید. من رفتم، گفتم: الان آذر ماه است، مگر در این دو سه ماه شما معلم نداشتید، گفت: هر معلمی سر کلاس رفته، آن قدر این بچه­‌ها او را اذیت کرده­‌اند، خلاصه برنتافتند و رها کردند و رفته­‌اند. گفتیم شما بیایید ببینیم می­‌توانید یا نه؟! خلاصه من سر کلاس رفتم و بچه­‌ها هم گفتند: آقا شما پنجمی هستی و می­‌روی! خلاصه من به روش خودم شروع به صحبت کردم و گفتم: من با شما مشکل درسی و مشکل نمره هم ندارم، من نمی­‌خواهم شما این کتاب قرآن را برای من بخوانید، شما فقط یک سوره را برای من بخوانید، سوره مؤمنون را هم شروع کردیم.

بعد در نقاشی گفتم: شما مضامین این سوره را برای من نقاشی کنید، من به شما نمره می­‌دهم. بعد به بچه‌های رشته طراحی گفتم: شما مضامین سوره را طراحی کنید، بعد به موسیقی گفتم: شما آیات این سوره را که دارای هماهنگی است، نُت موسیقی­‌اش را برای من بنویسید، چون دارای نُت است، من به این نمره می­‌دهم. هنوز آن نقاشی­‌ها و طراحی­‌ها را نگه داشته­‌ام. دینی درس می­‌دادم، می­‌گفتم هر چه درباره این درس برداشت کرده­‌اید، مثلاً درباره قیامت، معاد و ... به بچه­‌های نقاشی می­‌گفتم نقاشی کنید، به بچه‌های طراحی می­‌گفتم طراحی کنید، به بچه­‌های موسیقی می­‌گفتم براساس این موضوع نُت بنویسید.

 

 

خیلی هم برای آن‌ها جالب بود، چون من قبلاً در بحث موسیقی یک مطالعاتی داشتم و گفتم: بچه­‌ها من با کار شما بیگانه نیستم، هر کسی صحبت می­‌کند تارهای صوتی­‌اش براساس یک نت موسیقی است، هر صحبت ساده یک نت دارد و این نت هم برای هر کسی است، مثل سر انگشت می­‌ماند و برای هر کسی مختص خودش است، اگر هر کسی توانست نت موسیقی صدای خودش را بنویسد ...! خلاصه بچه­‌ها کاملاً جذب شدند. یک طوری شد که هفته بعد من گفتم: با بچه­‌ها مشکلی نداریم، من نمره­ شان را بدهم و دیگر نیایم. آن‌ها با اصرار گفتند: آقای ریاضت باید سر کلاس بیاید.

چگونه نفر اول کنکور هنر سر از حوزه در آورد

از همه مهمتر این بود که یکی دو هفته به پایان سال مانده بود، یکی از بچه­‌های پیش­‌دانشگاهی موسیقی نزد من آمد و گفت: آقای ریاضت اگر کسی، کسی را مسخره کرده باشد و ناراحت کرده باشد چه باید کند؟ گفتم: بالاخره می­‌رود حلالیت می­‌طلبد، گفت: من معلم قبل از شما را خیلی اذیت کردم، او یک روحانی با لباس بود و دو هفته آمده بود و بعد نتوانسته بود و رفته بود. او به من گفت: شما آشنایی دارید؟ گفتم: می­‌توانم شماره او را پیدا کنم، خلاصه ارتباط گرفته بودیم و ایشان هم رفته بود حلالیت طلبیده بود.

این دانش­‌آموز فوق­‌العاده در موسیقی استعداد خاصی داشت و همیشه شاگرد اول بود، نمره­‌هایش 20، معدلش 20، در سال دوم رشته موسیقی دکتری موسیقی نزد او می­‌آمدند، می­‌گفتند ما قرارداد مثلاً برای فلان فیلم بسته‌ایم؛ یعنی نت را از این می­‌گرفتند و می­‌رفتند به نام خودشان می­‌دادند، او آن سال در کنکور هنر، رتبه اول شد و تقریباً یک ماه بعد از اعلام نتایج کنکور، یک نفر به من زنگ زد، خانمی بود، گفت آقای ریاضت؟! گفتم: بفرمایید، گفت: من یک خواهشی از شما دارم، گفتم: بفرمایید. گفت: پسر من رشته موسیقی قبول شده است، رتبه اول را هم آورده، ولی رها کرده و حوزه رفته است! می­‌گوید موسیقی حرام است، گفتم: من چه کنم؟ گفتم: فقط شما را قبول دارد(می­‌خندد) گفت: من می­‌خواهم شما این قضیه را درست کنید، حالا خانواده او در فاز مذهبی به هیچ عنوان نبودند. گفت: آقای ریاضت او ما را بیچاره کرده است، ما سفره انداخته­‌ایم، او دارد نماز اول وقت می­‌خواند، ما منتظر هستیم، او سه ربع در سجده است.

خلاصه من یک هماهنگی کردم و با او یک تماس گرفتم و در یکی از مساجد تهران قرار گذاشتیم و آنجا آمد، بعد به او گفتم تو که استعداد داری چرا نمی­‌روی بخوانی؟ گفت: موسیقی حرام است، دیگر من از خود شما یاد گرفتم، در اثر درسی که شما در مدرسه به ما دادید، من متحول شدم، وگرنه من اصلاً معلم دینی و قرآن را مسخره می­‌کردم! شما با روشی که داشتید، منطقی و مستدل صحبت کردید و به ما آگاهی دادید.

گفتم: تو الان بگویی موسیقی حرام است، کسی از تو قبول نمی­‌کند، می­‌گویند نتوانست بخواند. به نظر من تو برو رشته موسیقی را ادامه بده و در کنار آن هم حوزه را بخوان، موسیقی را کامل یاد بگیر، دکتری آن را هم بگیر، بعد بگو نمی­‌زنم، مانند  علامه طباطبایی که استاد موسیقی بود، علمش را هم داشت، ولی نمی­‌زد، گفتم: علم موسیقی اصلاً یکی از رشته­‌های علم حوزه در قدیم بوده، علامه طباطبایی، برادر علامه طباطبایی، خود فارابی که به او معلم ثانی می­‌گویند خودش استاد موسیقی بوده است.

بعد مادرش زنگ زد و تشکر کرد، به او گفتم: در نماز، روزه و عبادت افراط نکن - مادرش می­‌گفت ارتباطاتش را قطع کرده. یک برادری داشت که با یک خانم چینی ازدواج کرده بود و او به خاطر اعتقاداتی که داشت حجاب را رعایت نمی­‌کرد و مادرش می‌گفت او کاملاً با برادرش به خاطر خانم برادرش قطع ارتباط کرده است- به او گفتم: دین افراط ندارد، تو باید کاری بکنی که زن برادرت جذب دین شود، مگر تو جذب دین نشدی، باید کار کنی که او جذب دین شود، گفت: چه کنم؟ گفتم: روز تولد او یک روسری، یک چادر دو جفت جوراب برای او بخر، ببین استفاده می­‌کند یا نه؟ تو وقتی روسری می­­‌خری یعنی به او می­‌گویی من دوست دارم وقتی جلوی من می­‌آیی با روسری بیایی. وقتی تو قهر می­‌کنی، او به دین جذب نمی­‌شود.

من خودم هم فکر نمی­‌کردم، البته کمک اهل بیت(ع) بود و برایم جالب بود که یک نفر رشته موسیقی رتبه اول بیاورد، بعد رها کند حوزه برود و این قدر اثر بگذارد.(می­‌خندد)

البته بگویم موسیقی در بحث حرام و حلالش، آن موسیقی که غنا باشد می­‌گویند حرام است، آقایان دیگر می­‌گویند صدایی که غنا نباشد موضوعاً به آن موسیقی گفته نمی­­‌شود. چون موسیقی آن است که تعریف غنا داشته باشد، اگر تعریف غنا ندارد اصلا موسیقی نیست، به تعبیر امام(ره) این آهنگ مشکوک بوده. موضوعاً از زیر مجموعه موسیقی خارج است. چون فقها می‌گویند موسیقی مطلقاً حرام است، در اصطلاح موسیقی هر نوایی را موسیقی می‌گویند و فقها غنا را موسیقی باقی می‌گویند، صدای مشکوک دیگر به آن عنوان نمی­‌دهند.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها