خیابانی که در میان مردم بیشتر از دریچه گزارشگری شناخته شده و کمتر کسی از پیشینه علمیاش اطلاع کاملی دارد، اصلیتی آذربایجانی دارد و علاوه بر کارمند رسمی سازمان صداوسیما، در آموزش و پرورش هم فعالیت داشته است، تا ۳۲ سال سابقه خدمت در کارنامهاش ثبت شده باشد. او داری مدرک معادل دکترای آسیب شناسی ورزشی، دو مدرک معادل فوق لیسانس مدیریت رسانه و مدیریت استراتژیک و دو لیسانس مهندسی متالورژی و کارشناسی تربیت بدنی بوده و در حال حاضر، دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی در دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی است، همچنین در سطح دانشگاهی به تدریس نقشه کشی صنعتی - هندسه ترسیمی و کاربرد ریاضیات در صنعت و طراحی اجزای ماشین مشغول است.
کارگردانی، تدوین فیلم و نوشتن کتاب از دیگر فعالیتهای این مجری باسابقه است. او که متاهل بوده و یک دختر دارد، در این سالها ۲۶ عنوان کتاب منتشر کرده که مهمترین آنها، تاریخ یونان، زندگینامه پپ گواردیولا، خاطرات استرالیا و جام جهانی فرانسه است. خیابانی که خود را «تشنه آموختن و مطالعه» میداند، مردی که این روزها در حال نوشتن کتابی درباره وضعیت جامعه شناختی ورزش در ایران و جهان است، در گفتگو با مجله مهر پاسخهای جالبی به پرسشهای مطرح شده داد.
مجری مراسم صبحگاه با آرزوهای بزرگ
علاقمندی به اجرا و گزارشگری از همان دوران تحصيل ابتدایی در تهران و در دهه ۱۳۵۰ در دبستان جیحون، در وجودش قرار داشت. مجری مراسم صبحگاه مدرسه و گزارش تمرین ورزش صبحگاهی برای همه مدرسه، آغاز مسیر تحقق آرزوهای بزرگش بود. خیابانی در مورد آن دوران میگوید: «در آن روزها كه آقايان روشنزاده يا بهمنش گزارش میكردند، دوست داشتم در جايگاه آنها باشم. یازدهم سالم بود که برای تماشای مسابقه ایران با کویت در سال ۱۳۵۶، به ورزشگاه آزادی رفتم و در فرصتی که بدست آوردم، در جایگاه گزارشگران با آقای حبیبالله روشنزاده صحبت کردم. به خاطر علاقه به گزارشگری در دهه ۶۰ در تمام مسابقات تلويزيونی اعم از مسابقه هفته، یک مسابقه ۳۰ سوال و مسابقه جدول كه آقايان باغی، سلامی و نوذری مجری آنها بودند، شرکت کردم و فضای اجرا و تلویزیون را بیشتر شناختم.»
شرکت در تمام مسابقات ورزشی
وی با اشاره به اینکه نه تنها در مسابقات اطلاعات ورزشی بلكه در تمام رشتهها و گروهها شركت میکرد: افزود: «در گروههای جغرافيا، تاريخ، سينما و عکاسی حضور داشتم و در این مسابقه نفر اول بودم. همان سالها معلم هم بودم و با حضور در کلاس و در مسابقات، تجربه رفتن جلوی دوربين و حرف زدن در جمع را پيدا كردم. سال ۶۷ وقتی در ورزشگاه آزادی کار میکردم، به خودم گفتم باید روزی به جای گزارشگرها، در کنار زمین بایستم، آرزویی که ۱۰ سال بعد و در سال ۷۷ برآورده شد. گزارش بازی حماسی ایران و استرالیا در ملبورن، گزارش بازیهای تیم ملی ایران در جام جهانی ۱۹۹۸ از فرانسه، بازی فینال بین برزیل و فرانسه و چند بازی دیگر از ورزشگاههای محل برگزاری اتفاقی بود تا ثابت کنم که خواستن توانستن است. البته خدای بزرگ در این راه خیلی کمکم کرد و چند نفر از همکاران محترم مانند آقایان پیرایرانی، نادرپور، بکتاشیان، اعرابی، صالح نیا، خجسته، بیکوردی، اللهوردی و جعفر صافی، با راهنمایی خود به من حس خوبی دادند.»
آغاز گزارشگری با ارسال یک نامه
همه چيز از سال ۷۱ شروع شد. در آن سال «برنامه آنچه شما خواستهايد» از شبکه یک پخش میشد و تهيه كنندهاش مجيد خالقی سروش بود؛ برنامهای که از افراد علاقمند به گزارشگری خواسته شد تا به سازمان نامه بنویسند. جواد خیابانی ۲۶ ساله پس از دیدن این برنامه، نامهای به صداوسيما نوشت با اين مضمون که «همه حرفهایتان راست نیست و دست از اين کارها برداريد، آمدن به تلويزيون پارتی میخواهد.» واکنش خالقی به آن نامه بسیار جالب بود زیرا پس از خواندنش، به خیابانی زنگ زد و گفت تحت تاثیر نامهاش قرار گرفته و برای حضور در تست گزارشگری، از او برای حضور در صداوسیما دعوت کرد. خودش داستان حضورش در صداوسیما را اینگونه بیان میکند: «آذرماه سال ۱۳۷۱ بود كه رفتم و تست دادم، نخستين برنامهای كه اجرا كردم، برنامه مسابقه فوتبال بود. در همان زمانی كه در تست قبول شدم، به من گفتند حالا كه در تست موفق شدی، گزارشگر برنامه هم باش. البته من تنها گزارشگر فوتبال نبودم بلكه بسکتبال، تنيس، دوچرخهسواری و هندبال هم گزارش میكردم. وقتي شبكه سه راه افتاد، از طريق آقای خالقیسروش به مدير گروه ورزش شبكه آقای سیدامیر حسينی معرفي شدم. در آن سالها كنار آقاي بهروان، کوتی و کیانوش میايستادم و در هر مسابقه سه دقیقه گزارش میکردم. البته الان نمیدانم آقای خالقیسروش کجا هستند اما هرجایی هست، برایشان آرزوهای خوب دارم.»
از گزارش ۴ دقیقهای تا فینال جام جهانی
گزارش بازی تیم ملی ایران با گرميو برزيل در سال ۱۳۷۲ در برنامهای به نام «آنچه شما خواستهاید» نخستین گزارش رسمی جواد خیابانی است. هرچند آن گزارش تنها ۴ دقیقه طول کشید اما آغازی برای ورودش به تلویزیون و دنیای گزارشگری بود. البته خیلیها معتقدند دیدار استرالیا با ایران در آخرین بازی پلیآف جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه که بعدها به «حماسه ملبورن» معروف شد، سکوی پرتاب مجری جوان آن روزها بود: «این نظر لطف مردمی است که همیشه دوستشان داشتهام، کسانیکه همیشه به من کمک کرده و انرژی مثبت دادهاند. یک عبارت جاودانه، کامل و گویا در حافظه من نقش بسته است با این مضمون که «مردم، ولی نعمت ما هستند». این عبارت حاکی از نعمتی است که ما داریم. به بیانی دیگر مردم خوب ما صاحبان اصلی امور فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و ورزشی هستند و ما بر آنان هیچ منتی نداریم بلکه آنان بر ما منت دارند. اگرچه همه نعمات از آن پروردگار است اما در عرصه کار به جهت نقش حساس آن، مردم صاحبان اصلی پیشرفت و تقدیر من به حساب میآیند.»
مادری که بهترین راهنما و الگو بود...
هر فردی در مسیر پیشرفت نیاز به راهنما دارد و پدر و مادری که در قید حیات نیستند، راهنماهای اصلی خیابانی باتجربه بودهاند. او با بیان این جمله که «امیدوارم همه مادران دنیا صحیح و سالم مانند پروانههای زیبا به گرد شمع وجودشان که فرزندانشان هستند، بگردند و آنها را تر و خشک کنند»، راهنماهای زندگیاش را اینگونه توصیف میکند: «همیشه مادرم را به عنوان الگوی خودم در سلامت و رفتار میدانستم. اصلا بهترین مخلوق خدا همان مادر است. مادر بهترین، مهربانترین، سالمترین و تنها غمخوار واقعی هر کودک و فرزندی است. حیف که ندارمش و دلم هم برایش خیلی تنگ شده است. هر که مادر دارد حواسش به او باشد. مادر همان خداست، خدایی که جز مهربانی چیزی در ذات او نیست. مادر یعنی اون فرشتهای که با اشکت، اشک میریزد و با خندههایت، میخندد. مادر یعنی آن فرشتهای که نگاهش به توست و با هرلبخندت، زندگی میکند، مادر یعنی همان فرشتهای که موهایش سفید میشود، برای بزرگ کردنت و به تو میگوید؛ پیر بشی مادر ... اما خودش پیر میشود و میمیرد...»
نقد شدن با برخوردهای منطقی
صعود تیم ملی به جام جهانی ۱۹۹۸، داستان جدیدی برای فوتبال ایران رقم زد و بسیاری از بازیکنان ایرانی به اروپا رفتند. این تغییرات در عرصه گزارشگری هم با ظهور چهرههای جدیدی همراه بود که در بین آنها، شیوه خاص گزارش و تکه کلامهای ویژه، باعث شد جواد خیابانی بیشتر از چهرههای جدید، با انتقاد جامعه خبری و مردم عادی روبرو شود اما او نگاه خاصی به این نقدها دارد: «در ایران انتقاد نکرده بلکه تخریب میکنیم. هر کسی برای پیشرفت کارش دلایلی دارد و راههایی را انتخاب میکند تا خود را نقد کند، من هم همینطور هستم. حتی با گروهی از دوستانم که برخی از آنها زیاد هم با من موافق نیستند، مانند مهدی شاملو، حسین ذکایی، مهدی هاشمی، پژمان راهبر، سیامک رحمانی، مهدی سوفالی، رامین محجوب، علی جوادی، محمد نوریفر و ... دائم همدیگر را نقد میکنیم. حرفهای آنها شنیدنی بوده و نقدهایشان هم اکثرا منطقی است. در برخی زمانها با آنها به سر و کول هم نیز میزنیم ولی در آخر حرفی منطق در میآید که همان پیشرفت در اثر نقد است. من کلمههای نقد منصفانه و انتقاد سازنده را دوست ندارم. نقد یک مکانیزم، شاخص و تعریفی دارد که اگر آن را بلد باشیم تعابیر غلط نقد سازنده و منصفانه را دیگر به کار نمیبریم.»
تفاوت نقد با تهمت و فحاشی
این گزارشگر اما در پاسخ به این پرسش که آیا نقد پذیر است یا خیر؟، جملاتش را اینگونه کامل میکند: «خودم دائما از برترین مربیان فوتبال دنیا انتقاد میکنم، نباید از انتقاد بر علیه خودم شوریده بشوم اما دقت کنید وقتی حرفی منصفانه و سازنده نباشد، دیگر اسمش نقد نیست؛ تهمت و فحش است. بنابراین استفاده از تعبیر نقد سازنده و منصفانه بیانگر این است که میتوان نقد غیر سازنده و غیر منصفانه هم کرد، پس با این تعابیر نمیتوان اسم آن را نقد گذاشت. کسانی که اینگونه تهمت میزنند، تعاریف نقد را نمیشناسند. نقد یعنی دوباره نوشتن و تحلیل کردن از آنچه که هست. نقد همانند آئینه است؛ وظیفه آئینه نشان دادن حقایق ظاهری است و غیر از نشان دادن تصویر واقعی از آنچه هست، کاری نمیتواند انجام داد. در فرهنگ ما، نقد یعنی وزن چیزی را مشخص کردن؛ به عنوان مثال در گذشته برای محک زدن عیار طلا، آن را نزد زرگر میبردند تا واقعیت طلا را نشان بدهد. منتقد کسی است که سعی در بازنویسی و بازگویی واقعیت دارد و هر چه که هست را نشان دهد نه آنچه را که خودش فکر میکند.»
امروز نقد نمیکند، هدفشان خراب کردن استت
وی با طرح این پرسش که آیا آئینه نمیتواند بیانصافی کند و مخرب باشد، میتواند؟، اضافه کرد: «به عبارت دیگر انسان آئینه انسان است، همانند شعر معروفی که میگوید: «آئینه چون نقش تو ننمود راست - خود شکن، آئینه شکستن خطاست». اگر یکی آمد و ایرادهای من را به خودم گفت، میشود دوستی و اگر یکی عیبهای من را تک تک شمرد و گفت چه عیوبی دارم، باید به عنوان هدیه از آن فرد قبول کنم. فردی که اقدام به عیببیابی من میکند، با این امید این کار را انجام میدهد که دیگر این اشکالات را نداشته باشم و رشد کنم. آیا در فضایی که ما کار میکنیم، هدف از انتقاد این است یا منتقدان محترم میخواهند سوژه خود را خراب کرده و به قول خودشان حالش را جا بیاورند؟»
تکه کلامهایی که ساخته ذهن مردم است
این روزها برخی شوخیها در شبکههای اجتماعی جای انتقاد را گرفته است، خصوصا افرادی مانند جواد خیابانی بیشتر مورد توجه قرار گرفتند و از تکه کلامها مطالب طنزی ساخته میشود. پرسش این است که آیا خیابانی از این شوخیها ناراحت میشود؟: «از شنیدن این شوخیها واقعا خوشحال میشوم. خوشحال میشوم مردم رنجدیده و سختی کشیده، با استفاده از ادبیاتی که خیلی از آنها را حتی در بدترین گزارشهایم استفاده نکردهام و اکثرشان ساخته ذهن هنرمند مردم است، شوخی میسازند. از اینکه من موجب لبخند بر چهره آنها میشوم، خودم هم میخندم. من عاشق حرف زدن با مردم کشورم هستم. میدانم در دو ساعتی که فوتبال میبینند، مشکلات خود را فراموش میکنند. من عاشق آن پیرمردی هستم که هر چه پول داشته را داده و یک پراید خریده و با آن ماشین در خیابانها خرج دانشگاه دخترش یا پسرش را تامین میکند. من مدیون آن پیر زن یا مادری هستم که بیشک جانش را هم برای فرزندش میهد اما آنقدر چروک بر صورتش افتاده و سختیهای زندگی به قدری آزارش داده است که شاید تنها با ۹۰ دقیقه تماشای فوتبال، شاد میشود.»
فراموشی مشکلات با هیجان دادن به فوتبال
وی همچنین میگوید: «مردم وقتی تیمشان گل میزند، خوشحال میشوند. وقتی استقلال میبرد نیمی از جمعیت ایران شاد میشوند. وقتی پرسپولیس گل میزند، انگار همه مشکلات آن پیرمرد رنج دیده از یادش میرود. وقتی تراکتورسازی، سپاهان، ملوان، مس کرمان، نساجی، نفت آبادان و یا برق شیراز پیروز میشوند، انگار در ذهن طرفداران آنها هیچ مشکلی باقی نمانده است. این شادی را گسترش دهید به زمانی که تیم ملی ایران در جام جهانی گل بزند. چه میشود؟ مردمی سخت کار کرده، رنج کشیده و خسته از این همه مشکلات اقتصادی و بیتوجهیهای اجتماعی، یک دل و متحد به شادی میپردازند. من چه حقی دارم این شادی را از آنها بگیرم؟ وظیفه من این است آنها را با نشاط ورزشی به شادی درآورم، پس انقدر به فوتبال هیجان میدهم تا خودم هم مشکلاتم را فراموش کنم.»
واکنشی به توهینها نشان نمیدهم
در این سالها از چه نقدی واقعا ناراحت شدهاید؟ این پرسشی بود که خیابانی اینگونه به آن پاسخ داد: «حرفهای تلخ در مجموع همه ناراحت کننده و حرفهای شیرین، باعث خوشحالی میشود، من نسبت به هیچکدام واکنشی نشان نمیدهم، مخصوصا به توهینها زیرا هدفی به غیر از تخریب ندارند و من از آنها ناراحت نمیشوم. فضای روزنامهها را هم میشناسم و در این فضا سالها کار کردهام. به نظرم چالشی واقعی و خطرناک که فضای رسانهای کشورمان با آن مواجه بوده، جو ناسالم تخریب است. همین جو موجب شده که این بحران و هنجارشکنیها در جامعه افزایش پیدا کند. مشکلات اقتصادی هم به موضوع دامن میزند تابالاخره یک نفر را پیدا کنند و کاسه کوزهها را بر سر او بشکنند.»
نقد منطقی، منصفانه است
وی با اشاره به اینکه بسیاری از آن چه رسانهها و مربیان و مدیران و ورزشکاران علیه یکدیگر به کار میگیرند نقد، شناخته نمیشود و هدفی جز تضعیف یا بیرون کردن رقیب از صحنه ندارد، میگوید: «دغدغه نقد از مدتها پیش در جامعه مطرح بوده اما رعایت نکردن اصول نقد و دامن زدن به فضای تخریب و تهمت پراکنی سنگینترین هزینههای اجتماعی را به کشور و جامعه ورزشی ما تحمیل کرده است. بنابراین برای پاکیزه ساختن فضای فرهنگی و اجتماعی کشور از این آفت زشت و زننده راهی جز حرکت به سمت «نقد دقیق» و تبدیل کردن آن به یک «فرهنگ سازنده» وجود ندارد. مقدمه این راه نیز پیش از هر چیز شناخت محققانه «نقد» و اصول آن است. اینکه از واژه منصفانه استفاده می کنم، تنها برای این است که نقش تأکیدی داشته باشد چرا که نقد اگر درست انجام بگیرد به خودی خود منصفانه است و در غیر اینصورت اصلا «نقد» نخواهد بود. فقط یک سری جملات موهن است که از حس بد ما انسانها نسبت به حسد و بخل ناشی میشود.»
خندیدن به دابسمش جعفرپور...
واکنش این گزارشگر به کلیپهایی که در شبکههای اجتماعی و با تکیه کلامها و یا بخشی از گزارشهایش ساخته شده، هم بسیار جالب است: «یک دابسمش فوقالعاده زیبا از گزارشم در فینال لیگ قهرمانان آسیا ساختهاند که بین ذوبآهن و سئونگنام کرهجنوبی در ژاپن گزارشش کردم. صحنهای که میگویم: «جعفرپور،گل، گل، نه نمیشه...» این فیلم واقعا یک شاهکار است. آن جوانانی که این دابسمش را ساختند، هرجا هستند، دوستشان دارم و هر بار که این را میبینم خودم هم به شدت میخندم.»
گزارشگری شغل نیست
خیابانی در ادامه گفتگویش با مجله مهر، در پاسخ به این پرسش به غیر از شغل گزارشگری، چه حرفه دیگری را دنبال میکنید؟ اینگونه پاسخ میدهد: «گزارشگری و اجرا یا تهیه کنندگی برنامههای ورزشی شغل نیست که از آنها به عنوان کار نام ببرم. آنها عشق من است. اما من حق زندگی دارم، ندارم؟ هر کسی کاری و حرفهای دارد. من هم برای درآمد و گذران زندگی کارهایی میکنم. مدتی بود که یک موسسه فرهنگی - هنری را اداره میکردم که برنامههای همایش، جشنوارهها، مسابقات و سمینارها را انجام میداد. این شرکت هنوز هست، هرچند آنقدر دست زیاد شده و شبکههای داخلی استانها همه کارهای شهرستانها را میکنند که دیگر ما تقریبا بیکار شدهایم. در حال حاضر مشغول فعالیت در بخش مارکتینگ و تبلیغات یک شرکت ورزشی هستم که با یکی از دوستانم تاسیس کردهایم. نام این شرکت را هم چون همه احساسم ایران است گذاشتهایم؛ پارس. از طریق این شرکت نمایندگی انحصاری محصولات یک برند خارجی را گرفتهایم. همیشه اعتقاد داشتهام ایرانیان مستحق داشتن بهترین و با کیفیتترین محصولات هستند. ایرانیانی که خودشان خوب و شیک هستند، چرا لباس خوب و شیک نپوشند؟ این برند هم قیمت مناسبی و هم کیفیت خوب و هم مدیران خارجی این شرکت و مالک خوش قلب و مهربان ایرانیاش با پذیرش احترام به ملت بزرگ ایران، اقدامات خوبی انجام دادهاند.
هم تدریس میکنم، هم تحصیل
وی صحبتهایش را اینچنین ادامه میدهد: «در واقع همچنان در فضای ورزش و فوتبال باقی ماندهام. هر قرار کاری من در شرکت با مربیان و فوتبالیستها منجر به دانستن بیشترم از قواعد و آموختههای ورزشی میشود و خب کسب و کاری هم هست که اصلا گناه و حرام نیست. البته معلم بودن من هم همچنان برقرار است و آن هم شغل نیست. آن هم فقط عشق است. در دانشگاه آزاد و دانشگاه علمی کاربردی هم تدریس میکنم و هم تحصیل. ترم آینده فوق لیسانس جامعه شناسی در دانشگاه آزاد تهران مرکزی را تمام می کنم و اگر خدا بخواهد در دوره دکتری همین رشته ادامه تحصیل خواهم داد. من اعتقاد دارم که زندگی فقط عمـل کردن است و زندگی ما شـِکَـر نیست که چای را شیرین کند بلکه حرکت قاشق چایخوری است که باعث شیرین شدن چای میشود.»
به یاد مادرم، اشک میریزم
در این ۲۳ سال که گزارشگر بودید، سختترین مسابقهای که گزارش کردید، کدام بازی بود؟ خیابانی در پاسخ به این پرسش میگوید: «سیزدهم دیماه سال ۱۳۹۲ و زمانی که دانستم مادرم از دنیا رفته اما برای گزارش مسابقه پرسپولیس - نفت در راه ورزشگاه آزادی تهران بودم. نمیشد به ورزشگاه نروم زیرا جمعه بود و کاری هم نمیتوانستم بکنم. آنجا بهترین جایی بود که آن درد را به مدت ۹۰ دقیقه تحمل میکردم، دردی که هیچوقت کم نمیشود. همین الان هم به یاد اینکه مادرم نیست، اشک میریزم.»
حماسه ملبورن، خاطرهای که فراموش نمیشود
بدترین و بهترین گزارشی که انجام دادید؟ وی با بیان اینکه گزارش بد زیاد داشته، تاکید دارد که اجازه دهید مردم در مورد گزارشهای خوبش صحبت کنند زیرا از «خود تعریفی» بدش میآید. او همچنین در مورد خاطره انگیزترین مسابقهای که گزارش کرده، اینگونه صحبت میکند: «گزارش دیدار تيمهای ايران و استراليا در آخرين مرحله از مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه و حضور در بين بازيكنان تيم ملی ايران و علاقمندان به تيم و شوروشوقی و هیجانی که بعد از آن بازی ايجاد شده بود، یکی از مهمترين خاطراتی است كه هرگز فراموش نمیشود. میتوانم به مسابقه ایران - آمریکا در جام جهانی فرانسه هم اشاره کنم که خیلی خاطره انگیز بود.»
دوست دارم همه مسابقات را گزارش کنم
آیا در این سالها مسابقهای که بود که دوست داشتید، گزارش کنید اما این وظیفه به گزارشگر دیگری سپرده شد؟ وی در این خصوص میگوید: «دوست دارم همه مسابقات را گزارش کنم اما وقتی میبینم همکاران خوب و توانایی دارم، خب احساس میکنم آنها هم حق دارند. ضمنا با زیاد شدن سبکهای گزارشگری حتما سطح وسیعتری از جامعه راضی میشوند. البته ماشاءالله آنقدر نیروهای توانا و مجریان و گزارشگران خوب داریم که نه مشکلی در رفتنم به سفر و کارهایم نیستند، بلکه بسیاری از مواقع آنقدر عالی هستند که خودم هم ترجیح میدهم من نباشم و آنها گزارش کنند.»
رقابتی با سایر گزارشگران ندارم
معمولا فوتبالدوستان، مجریان و گزارشگران تلویزیونی را با یکدیگر مقایسه میکنند. این فضای رقابتی بین شما گزارشگران هم وجود دارد؟ خیابانی با بیان اینکه «این حس یا پرسش شماست و من چنین حسی به این موضوع ندارم زیرا با همه همکارانم، دوست هستم و هیچ اختلافی هم با آنها ندارم، چه برسد به اینکه با آنها رقابت کنم» میگوید: «ما همکاریم و به همدیگر کمک میکنیم. حسم به همه یکسان است. حتی همه گزارشگران گذشته به نوعی در پيشرفت كارم سهيم بودهاند. آقايان حبیبالله روشنزاده، ايرج اديبزاده، مانوك خدابخشيان، داريوش كاووسی، مجيد وارث، جواد طبسینژاد، بهرام شفيع، عباس بهروان، اسكندر كوتی، مرحوم كيانوش و آقای صالحنيا از كسانيی هستند كه من خود را به آنها مديون میدانم زیرا در اين راه مشوق من بودهاند. حتی گزارشگران شهرستانی هم به من خیلی کمک کردهاند. آقای فاروق فتاحی در آبادان استاد من هستند. آقای جعفری در شیراز، آقای معصومیان در تبریز و گزارشگران جوان شهرستانها هم همه خوب هستند.»
اظهارنظر در مورد فردوسیپور
نظرتان در مورد عادل فردوسیپور چیست؟، وی به این پرسش، اینگونه پاسخ میدهد: « عادل یک دوست خوب است. آدمی که میشود به دوستی او تکیه کرد. خیلی مواقع شده که از او کمک خواستهام و او هرگز به من، نه نگفته است. از همه خوبی عادل ممنونم و خوشحالم که او تا اینجا آمده و این همه رشد کرده است. او لایق این صفات و خوبیها هم هست.»
تا زمانیکه صدایم درآید، گزارش میکنم
به این موضوع فکر کردهاید که تا چه زمانی به گزارش کردن ادامه میدهید؟، این گزارشگر در این خصوص میگوید: «تا زمانیکه صدایم دربیاید و مردم به من اجازه کار بدهند، گزارش میکنم. گاهی گردش پرگار تقدیر در دست ما نیست و باید بنیشینیم و تنها تماشاگر باشیم اما «مرکـز» را که درست انتخاب کرده باشی و دلت که قرص باشد، بگذارید هرچه میخواهد، بچرخد. حافظ میگوید: «عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی - عشق داند که در این دایره سرگردانند، لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ - عشقبازان چنین مستحق هجرانند» و البته یک نکته را هم فراموش نکنیم که امید، بهترین سرمایه برای ادامه زندگی است. باد با چراغ خاموش کاری ندارد و اگر طوفان و بوران و باد و شدت آن آزارت میدهد بدان که روشنی. امیدوارم دل مردم کشورم همیشه روشن باشد و مرا هم قابل بدانند و همچنان صدایم را به خانههای خود بپذیرند.»
تمام چهرههای محبوب خیابانی، از شاراپوآ تا شیکاگو بولز
در بخش دیگری از این گفتگو، او در مورد علاقهاش به ورزشها، تیمها و بازیکنان داخلی و خارجی میگوید: «بدون ورزش نمیتوانم زندگی کنم. همه کاری میکنم تا اکثر مسابقات مهم ورزشی دنیا را تماشا کنم. همه گرانداسلمهای تنیس را دنبال میکنم. مسابقات بسکتبال NBA آمریکا را به شدت پیگیری هستم و همیشه طرفدار شیکاگو بولز بوده و هستم. راگبی را دوست دارم و هندبال را بیشتر، عاشق تماشای مسابقات دوومیدانی هستم. بیسبال را هم حتی دنبال میکنم. نادال را خیلی دوست دارم اما قبلا از ایوان لندل خوشم میآمد و مارتینا هینگیس هم تنیسور خوبی بود. البته این روزها از دوپینگ شاراپووا خیلی ناراحت شدم. تواناییهای مایکل فلپس را میستایم. سرگئی بوبکا و لی نینگ را خیلی دوست داشتم. الان از یوسین بولت حس خوبی میگیرم.»
توتی را دوست دارم و بدون فوتبال میمیرم
این گزارشگر بازیکنان و تیمهای محبوبش را اینگونه نام میبرد: «بوفون، مالدینی، کرایف، مارادونا، دیوید ژینولا، اریک کانتونا، سرخیو راموس، لئو مسی، یورگن کلوپ، فرانک لمپارد، آردا توران، ادینسون کاوانی، لوییز سوارز، فرناندو ردوندو، آلکسی دلپیرو، خوان ورون، دیه گو سیمئونه و دهها بازیکن و مربی دیگر را هم دوست داشته و دارم. در تیمهای خارجی هم دورتموند، رم، یوونتوس، سنت اتین، آرسنال، لیورپول، آژاکس، اتلتیک بیلبائو و سلتیک گلاسکو دوست داشتنی هستند اما بهترین تیم در ذهنم فقط بوکاجونیورز آرژانتین است و بهترین بازیکن هم فقط فرانچسکو توتی. من کلا با ورزش و فوتبال زندگی میکنم و شاید بتوانم بدون چلوکباب زنده بمانم اما بدون فوتبال میمیرم.»
باور کنید گرایش رنگی ندارم...
از تمام علایق خوب صحیت کردید اما نگفتید طرفدار کدام تیم داخلی هستید؟ خیابانی به این پرسش اینگونه پاسخ میدهد: «من بارها در مصاحبههايم گفتهام كه هيچ گرايش رنگی ندارم. اگر گرایش منطقهای داشته باشم، حتما طرفدار تیمی از کرج خواهم بود که قبلا تیمهایی چون جاوید و شاهین را داشت و الان تیمی مثل اکسین البرز را و اگر گرایش قومی داشته باشم حتما تیم تراکتورسازی تبریز را دوست خواهم داشت. وقتی میگويم تعلقی به رنگ ندارم، بايد باور كنید. من نه استقلالی هستم نه پرسپولیسی، هرچند هر دو تیم را هم دوست دارم. فوتبال در کشورم را با شور و هیجان دوست دارم و دلم میخواست وقتی استقلال به تبریز میرود، همه ورزشگاه طرفدار تبریزیها باشد و وقتی پرسپولیس به اصفهان میرود، همه ورزشگاه یا ذوبآهنی باشند یا سپاهانی. این شکل از طرفداری است که میتواند فوتبال ایران را رونق دهد. کاری که تراکتورسازی و طرفدارانش شروع کردند اما ادامه نیافت.»
سکوت در مورد کاندیداتوری مجلس
ثبت نام برای انتخابات مجلس، مهمترین اتفاقی بود که امسال در زندگی جواد خیابانی رقم خورد اما اینکه چرا او ناگهان از حضور در این انتخابات انصراف داد، پرسشی است که او نمیخواهد همچنان در موردش صحبت کند: «اجازه بدهید در این باره چندی دیگر به صورت مفصل صحبت خواهم کرد زیرا فعلا قصد ندارم در مورد این موضوع حرفی بزنم.»
به همه جای ایران سفر کردهام
این گزارشگر در مورد علاقهاش به سفر و کتاب اینگونه صحبت میکند: «سفر. هرجای ایران که بگوئید، رفتهام و بوسه بر دست پیرمرد ایرانی زدهام. از زابل گرفته تا مریوان و از تالش گرفته تا چابهار. همیشه به زن ایرانی احترام گذاشتهام مخصوصا وقتی نقش مادر را ایفا میکند درود بر زنانی که خصلت خودشان و تفریح و شادی خودشان را فدای کودکان و فرزندانشان میکنند. الان چون دانشجوی جامعه شناسی هستم، بیشتر کتب مربوط به این مقوله را میخوانم و میدانم فرهنگ ما نیاز به بازنگریهایی کلی در مقولههای اجتماعی، ادب و زیستی دارد زیرا مطمئنم که فرهنگ غنی کشور ما میتواند این بحران خشونت و ضدفرهنگ را از تن خود بزداید. در دهه ۷۰ داستانی هفت جلدی چاپ شد از مارسل پروست با عنوان در جستجوی زمان از دست رفته که در سالهای اخیر همه با هم یک جا منتشر شدهاند. قبلا هر یکی دو سال یکی از آنها را خوانده بودم اما اینک این مجموعه هفت جلدی را دوباره میخوانم، تازه میفهمم که چه نوشته است! البته چهار جلدش را خواندهام و در جلد پنجم با عنوان «اسیر» هستم. رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته» یک جدایی مطلق است از رمانهای رئالیستی قرن نوزدهم، اگرچه بخشهایی از این رمان در مورد حسادت، فریبکاری و رنج است و انبوهی از جزئیات رئالیستی را میتوان در آن یافت، اما تمرکز اصلی رمان روی کثرت چشماندازهاست. یعنی همان ایدههایی که میتوان در نسل جوان ایرانی به آنها دست یافت. در نهایت، هم اوقات فراغت و هم غیر فراغتم تنها به مطالعه و تحقیق در اینترنت میگذرد، درباره هرچیزی، سینما، اسکار، پزشکی، روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ، فوتبال، المپیک، حتی سیاست و اقتصاد.
بهترین و بدترین اتفاقات زندگی شخصی خیابانی
وی با بیان اینکه بدترین اتفاق زندگیاش، درگذشت مادرش بود، در مورد بهترین اتفاقات در زندگی شخصیاش میگوید:«موضوعات خیلی زیادی وجود دارد. مانند آزادسازی خرمشهر، مانند ازدواج، همانند تولد یک فرزند، مثل همراه بودن با اویی که دوستش داری و مثل پایان جنگ. همچنین صعود به جام جهانی فوتبال، آمدن نوروز، پایان پرونده هستهای ایران با قدرت دیپلماسی جواد ظریف و خوب شدن وضعیت جسمانی و بیماریام همگی اتفاقات خوبی بوده و هستند.»
هرگز بد ذات نیستم و از مردم عذر میخواهم
خیابانی مصاحبهاش با مجله مهر، را با گفتن این جملات به پایان میرساند: «اعتقاد دارم که باید به هر اندیشهای احترام گذاشت. همانگونه که ما هرگز به خودمان توهین نمیکنیم، نباید به دیگران هم توهین کنیم. بهترین انسانها کسانی هستند که وقتی خوب را برای خود میخواهند، همان خوب را برای دیگران هم بخواهند. من هرگز بد ذات نیستم که حتی برای منتقدان خودم خط و نشان بکشم و تهدیدشان کنم. آنها را هم دوست دارم و به فضای فکری و عقیدتی آنها احترام میگذارم و از آنها پوزش میخواهم اگر بخاطر کم سوادی، کم دانشی، ناتوانی، نافهمی و ... نمیتوانم آنچه را که از من میخواهند برایشان فراهم کنم اما سعی می کنم از نقد آنها استفاده کنم.»