کد خبر: ۳۶۸۱۴۴
زمان انتشار: ۱۲:۲۹     ۲۵ اسفند ۱۳۹۴
تحلیل جریان اصول گرائی از زاویه کارآمدی و اعتماد اجتماعی:
اصولگرائی برای ادامه بقائش در عرصه سیاسی جمهوری اسلامی باید ذیل احتزاز پرچم ارزش ها، دست به تولید مدل های عینی و کارآمد در زندگی مردم بزند و حس قرابت و احتیاج مردم به این نوع تفکر در زندگیشان را برانگیزد؛ و اگر به میزانی که از پاسخ گویی به نیاز های مردم و کارآمدی مبتنی بر نیازمندی و حتی نیازسازی برآمده از آن نوع تفکر، دور شوند به همان میزان از اقبال مردمی به سمت آن جریان سیاسی هم کاسته خواهد شد.
سرویس سیاسی پایگاه 598 - سید محمد ریاضتی/ «انقلاب اسلامی» برآمده از اعتماد همه جانبه مردم نسبت به حیات جمعی و حرکت پویای اجتماعی ذیل سایه مفهوم «دین» است؛ حیاتی که نه در ساحت واقعیت، فاقد تئوری ارزشهاست و نه در ساحت آرمان، فارغ از عینیت قابل تامین است؛ بلکه این جریان می کوشد تا واقعیت را در جهت آرمانها به پیش ببرد. 

در بیش از 37 سال گذشته از عمر پر برکت انقلاب اسلامی تا کنون، حدود 30 انتخابات برگزار شده است؛ انتخاباتی که نشان می دهد مردم مهمترین نقش در نظام اسلامی را ایفا می کنند؛ مردمی که در تعیین شورای اسلامی ، تا ریاست جمهوری و حتی رهبری انقلاب، مستقیم یا غیر مستقیم دخیلند و این مسئله با اندکی تتبع در کشورهای دنیا، نشان دهنده آنست که ساختاری کم نظیر و بلکه بی نظیر در مدیریت جوامع ارائه داده است.

در همه این سالها ، حتی آنگاه که عده ای در کوس تقلب دمیدند و با چوب اغتشاش، مرداب فتنه را بر هم زدند، هیچکس حتی لحظه ای هم بر این باور نبود که جمهوری اسلامی اهل خیانت در آرا است. این مهم را میتوان در سالهای بعد، ازنوع تشویق و ترغیب مردم برای شرکت در انتخابات، توسط همان کسانی که معتقد به تقلب و تخلف بودند، به خوبی فهمید؛ بگونه ای که حتی مخالفان نظام هم، با باور این صیانت، مجبورند برای ادامه حیات و بقائشان به ادبیات انقلاب اسلامی تن در دهند و خود را از درون صندوق های رأی برای تصدی امور به مردم معرفی کنند.

اما دراین میان مهمترین سوالی که به اذهان سیاسیون می رسد،آنست که «عنصر محرک مردم برای شرکت در انتخابات، رای آوردن یک فرد خاص و حفظ قدرت او چیست؟!» به تعبیری دیگر، «چگونه در جمهوری اسلامی افراد می توانند رای بیاورند و یا حفظ بقاء داشته باشند؟». پاسخ به این سوال می تواند جریان های سیاسی روی کار آمده و یا از میان رفته را بهتر شناسائی کند؛

درگیری کنونی جمهوری اسلامی، نه دوگانه اصولگرا و اصلاح طلب است و نه طرفداران دولت و منتقدان آن، بلکه امروز همه جریانات فکری و سیاسی ذیل دو جبهه «مدرنیته و انقلاب اسلامی» معنا پیدا میکنند؛ این دو جریان به شکل پویا و خروشان در ادوار مختلف برای کسب یا حفظ قدرت با یکدیگر به نزاع می پردازند. نکته قابل توجه اینست که هردو جریان در «موضوع» تناسب دارند و این «یگانگی موضوع» است که موجب تقابل این دو جریان میگردد. «مدرنیته» با مطرح کردن «کارآمدی» به عنوان شرط مشروعیت حکومت به مقابله با «حکومت دینی» آمده است، و می کوشد تا با «عقلانیت مدرن» جامعه را به سمت «توسعه» و «جهانی شدن» سوق دهد اما در مقابل «انقلاب اسلامی» با تمام توان به سمت «تمدن نوین اسلامی» حرکت میکند، و تنها راه این جریان برای مقابله با شبهه «عدم کارآمدی حکومت دینی» ، به چالش کشیدن «عینیت» در مقام عدم کارآمدی مدل «عقلانیت مدرن» و در مقابل آن ارائه «عقلانیت» مبتنی بر «اسلام ناب محمدی» است. 

پس «کلمه نزاع» در این میان « کارآمدی و عینیت» است؛ و هر جبهه ای که بتواند مبتنی بر آرمانهایش، واقعیتی را از جنس عینیت در «زیست بوم تمدنی» ارائه دهد پیروز میدان خواهد بود.

از طرفی این «کارآمدی» با عنصر مغفولی به نام «مردم» اجین است؛ هرگاه «کارآمدیِ» یکی از این دو جریان، بتواند با «مردم» ارتباط عمیق برقرار کند و به دلایل مختلف ، مردم نسبت به آن «اعتماد» کنند ، منتج به استقبال عمومی می شود. به تعبیری دیگر باید «سرمایه اجتماعی» را از «نخبگان» به «بدنه اجتماعی» منتقل کرد تا یک طیف فکری یا سیاسی مورد مقبولیت عامه قرار بگیرد.

برای اثبات این مدعی می توان به چند شاهد مثال در سال های گذشته اشاره کرد؛ در اوضاع خفقان اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 ، هنگامی که مردم نسبت به کارآمدی «تئوری سازندگی» مأیوس شده بودند، «اصلاحات» با انتقال یک ذائقه جدید وکارآمد، در محیط آن روز، توانست بیش از بیست میلیون رای را از آن خود کند. این جریان ظاهرا توانست با شعار« احترام به آزادی جامعه» مردم بما هو مردم را قبول داشته باشد و حقوق آنها را از لحاظ «مفهوم آزادی» اکرام کند؛ این درحالی بود که مردم حس میکردند، هنگامی که با این طیف ارتباط میگیرند، این جریان از جنس خودشان است و می کوشد تا مردم را به کرامت واقعی خودشان نزدیک کند.

اما با گذشت چندسال بعد، این «اعتماد» به خاطر نادیده گرفتن مسائلِ بسیار و ناکارآمد بودن در مقابل تئوری های رقیب، تا حدود زیادی سلب شد؛ نسیم ذائقه ای متفاوت تر ، کارآمدتر و در عین حال «دینی و ارزشی» نوید حضور بیست و چند میلیونی را برای انقلاب اسلامی به ارمغان آورد. مردم با شعار«خدمت و عدالت اجتماعی» ارتباط تنگانگی پیدا کرده بودند و احمدی نژاد را از جنس خویشتن می دانستند. سفرهای استانی این دولت، شاهدی کوچک بر این مدعی است.

آراء بیست میلیونی و تا حدود زیادی «مشترک» مردم، برای انتخاب دو دولت «اصلاحات و خدمتگزار» نشان دهنده آنست که مردم بیش از آنکه حزبی رای بدهند ناظر به «کارآیی و کارآمدی متناسب با شرایط » رای می دهند. 

علاوه بر تحلیل هایی که بسیاری داشته اند، ضعف اصلی جریان اصولگرا در چند ساله اخیر، «عدم کارآمدی عینیت» است. از ابتدای انقلاب تاکنون مردم نتوانستند اصولگرایان را از عموم جامعه بدانند؛ عدم برقراری ارتباط عمیق این جریان با بدنه جامعه از طرفی، و پرداختن بیش از حد این جریان به شعارها و آرمانهای انقلاب اسلامی فارق از درگیری این ارزش ها با معیشت و محیط زیست مردم باعث عدم اقبال عمومی و اجین شدن مردم با ادبیات اصولگرائی شده است.

اصولگرائی برای ادامه بقائش در عرصه سیاسی جمهوری اسلامی باید ذیل احتزاز پرچم ارزش ها، دست به تولید مدل های عینی و کارآمد در زندگی مردم بزند و حس قرابت و احتیاج مردم به این نوع تفکر در زندگیشان را برانگیزد؛ و اگر به میزانی که از پاسخ گویی به نیاز های مردم و کارآمدی مبتنی بر نیازمندی و حتی نیازسازی برآمده از آن نوع تفکر، دور شوند به همان میزان از اقبال مردمی به سمت آن جریان سیاسی هم کاسته خواهد شد.

* سید محمد ریاضتی - طلبه و پژوهشگر حوزه علمیه قم
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها