رجانيوز/ گروه فرهنگي-
مسعود فراستي منتقد شناخته شدهي سيما شب گذشته در برنامهي هفت قبل از
اينكه نقد فيلم "اخلاقتو خوب كن" را با سيد مسعود اطيابي آغاز كند، اجازه
خواست تا درباره حاشيهها و اظهارنظرها در مورد جايزه "گلدون كلوب" نظرش را
بگويد.
وي
كه از سال گذشته پس از اكران فيلم "جدايي..." در جشنواره فيلم فجر صراحتاً
اعلام كرده بود كه اين فيلم به نظرش فيلم خوبي نيست و پس از آن نيز
عليرغم حمله جريانهاي روشنفكري، نظرش تغيير نكرد، شب گذشته نيز تصريح كرد
كه جايزهها در جشنوارههاي خارجي بهويژه در بخش فيلمهاي خارجي صد در صد
سياسي است و توهم كسي را برندارد كه اين جايزهها هنري است و اين جايزهها
هيچ فرقي هم با تحريمهايي كه عليه ما اعمال ميكنند، ندارد.
در
اين زمينه، حسين اميري از منتقدان سينما نيز نظر مشابهي دارد و در
يادداشتي كه در اختيار رجانيوز قرار داده است، همين موضوع را بهطور
تفصيليتر به بحث گذاشته است:
نه تنها جایزه های برلین، ونیز، کن،
گلدن گلاب و اسکار و سایر جوایز معتبر سینمایی حق اصغر فرهادی است بلکه
برای او و فیلم اخیرش کم نیز هست، جایزه قوی ترین مرد جهان در 2011 هم باید
به اصغر فرهادی داده شود اگرچه این جایزه هم به برای زیرکی و جسارت اصغر
فرهادی کم است، هر کسی هرچقدر هم پهلوان یکه بزن باشد نمی تواند 10 – 20
نفر از کارکنان یک رستوران را جمع کند و به آنها بگوید : «غذای رستوان شما
به درد خوردن نمی خورد» یا در مقابل دهها نفر از اهالی یک شهر بگوید :« شهر
شما به درد زندگی کردن نمی خورد » اگر کسی این جرات را داشته باشد باید به
او قهرمان قهرمانان گفت، اما اگر کسی پیدا بشود که این کار را بکند و نه
تنها درگیر نشود بلکه از طرف همان آدمها مورد تشویق هم قرار بگیرد، علاوه
بر قهرمانی باید لقب «استاد زیرکی» هم به او داد، هنر اصغر فرهادی این است
که در مقابل چشم 75 میلیون نفر با صدای رسا می گوید : کشور شما کشور دروغ و
ریا و بی عدالتی است و جای زندگی نیست. هنر فرهادی این است که هم در مقابل
دیدگان جهانیان به ایران اهانت کرد و هم معاون سینمایی دولت اصولگرا و
رئیس بیناد فارابی و بسیاری از مسئولین فرهنگی و غیر فرهنگی برایش پیام
تبریک فرستاند، کف زدند و هورا کشیدند که اگر انصاف داشته باشیم هنر کمی
نیست!
البته که راست می گوید، در کشوری که
افرادی مثل نوری زاد 30 سال در آن ادعای انقلابی گری کنند و نان این ادعا
را بخورند و بعد از این همه مدت که پرده ها برافتاد معلوم بشود که هیچ
اعتقادی به این نظام نداشته اند نمی شود اعتقاد داشت که دروغ و ریا وجود
ندارد، درکشوری که تمام امکانات سینمایی اش در طول 25 سال در اختیار یک عده
ی خاص قرار بگیرد و نسل سینمای انقلاب از این امکانات بی بهره باشند نمی
شود ادعا داشت که بی عدالتی وجود ندارد، برفرض که این مملکت چنانچه «سیمین»
فرهادی اعتقاد دارد جای زندگی نباشد، آیا باید در همه ی دنیا جار زد که
«کشورم جای زندگی نیست »؟ بی شک در حکومتی که محصول دین و اخلاق است آفت
ریا و دروغ هم پیدا خواهد شد، چرا که هر محصولی آفتی دارد، همانگونه که در
داخل نظام لیبرال دموکراسی که محصول اومانیسم است، آفتی به نام دیکتاتوری
پنهان بوجود می آید، مگر کسی می تواند سلطهی بی چون چرای لابی های
صهیونیستی و مافیایی را در کشورهای غربی انکار کرد؟
جدایی نادر از سیمین غیر از اینکه
هشیاری و خود شیفتگی بیش از حد نویسنده در چینش رخدادها، تماشاگر حرفه ای
را اذیت می کند؛ فیلم خوب و خوش ساختی است، قصه دارد، درام جاندار و تعلیق
درستی دارد، خوب کارگردانی شده و بهترین عوامل سینمایی را در پشت دوربین
جمع کرده و مهمتر از همه اینکه حرف و پیام فیلم را به درستی و در نهایت
کمال به مخاطب منتقل می کند. اما این جایزه که فرهادی گرفته به بها ندهند
بلکه به بهانه دهند، اگر به خوش ساخت بودن جایزه می دهند این همه فیلم خوش
ساخت دیگر چرا به نصف یا یک چهارم این موفقیت ها دست پیدا نمی کند، درهمین
سال جاری فیلم های خوش ساخت دیگری مثل آلزایمر، گلچهره، یه حبه قند، گزارش
یک جشن و راه آبی ابریشم و...تولید شد، چرا کوچکترین توجهی به یکی از این
فیلم ها نمی شود، جوایزی که جدایی نادر از سیمین کسب کرده در طول تاریخ
سینمای ایران بی نظیر است، اگر به خوب بودن ساختار جایزه می دهند، آیا از
بین آثار بزرگانی چون علی حاتمی، امیر نادری، ابراهیم حاتمی کیا و چندین
فیلمساز بزرگ دیگر کسی اثری بهتر از این تولید نکرده؟ آیا «مادر» علی حاتمی
شایستگی یکی از این جوایز را نداشت؟
این جوایز اغوا کننده را تنها به جسارت
انتقاد هم نمی دهند، که اگر به انتقاد می دادند، زبان انتقاد حاتمی کیا در
« گزارش یک جشن» تندتر و بی پروا تر است، حاتمی کیا در آخرین ساخته اش
آنقدر شمشیر را به سمت مسئولین فرهنگی از رو بسته که همه را با خود دشمن
کرده و همه ی پل های پشت سرش را خراب کرد، اما یک تفاوت اساسی میان این دو
فیلم وجود دارد، حاتمی کیا نقد می کند آنقدر تند و بی پروا که به مرز دشنام
نزدیک می شود اما مردمش را تحقیر نمی کند، یکی از اصول کسب جایزه سینمایی
بطور کلی هنری، تحقیر جهان سوم است، غربی ها دوست دارند جهان سومی را محقر،
زشت و وحشی ببینند، حتی اگر فیلمی ضد انقلاب باشد ولی به مردم و کشور نگاه
تحقیر آمیز نداشته باشد جایزه ای به آن تعلیق نخواهد گرفت.
اما شرط نقد و توهین و تحقیر هم برای
گرفتن جایزه کافی نیست، فیلمی که جایزه می گیرد نباید نشانی از دین در آن
باشد، منظور نشان دادن نماز و قرآن و کلیسا نیست، بلکه درست نشان دادن
اندیشه و نشانه های دینی است، دینی هم اگر قرار است نشان داده شود باید دین
( پروتستانی ) شده باشد، مثل مسیحیتی که فقط یکشنبه ها فرد را به کلیسا می
کشد، یا قرآنی که وجه المصالحه ی آشتی ها و معامله های می شود آن هم به
شکلی سخیف و از جانب انسان های نادرست و ریا کار و دروغگو چند سال پیش «
مازیار میری » فیلمی به نام «کتاب قانون» ساخت که حاشیه های زیادی هم داشت،
این فیلم از مرز نقد گذشته بود و با کمی اغماض می شود گفت که جامعه دیندار
ایرانی را تحقیر هم کرده بود - البته قصد نفی یا اثبات این فیلم را نداریم
– در این فیم از مجالس ختم انعام گرفته تا ادارات و نهادهای مذهبی و
فرهنگی در تعارض با قرآن و آموزه های دینی نشان داده می شد، این فیلم هم نه
به جشنواره های غربی فرستاده شد و نه این جشنواره ها و محافل علاقه ای به
این فیلم نشان دادند، چرا که گفتمان این فیلم گفتمان دینی بود، مازیار میری
دغدغه دین و اخلاق دارد، آدمهای فیلمش آدمهای غربی نیستند، میری به مردم
این جامعه اعتراض و انتقاد دارد ولی ضعف ها و بدیهایشان را از دین نمی بیند
بلکه از نادرستی و سستی دیندار می بیند امثال مازیار میری هم جایی در
جشنواره های جهانی ندارند.
اینجا یک نکته اساسی وجود دارد که قیاس
فیلمهای مورد ذکر را با جدایی نادر از سیمین قیاس مع الفارغ جلوه می دهد،
آن نکته این است که فیلمهایی مثل کتاب قانون، زبان بین المللی ندارند.
زبان بین المللی چیست؟
زبان بین المللی برای فیلم زبان
سکولاریسم است، جهان غرب فقط فیلمی را می فهمد که آدمهایش ارتباطی با عالم
بالا نداشته باشد، آدمی که گذشته و آینده اش در همین زمین خلاصه بشود، یعنی
به اصطلاح انسان متمدن و امروزی باشد، بشر غربی با آدم دیندار ارتباط
برقرار نمی کند مگر اینکه این آدم دیندار بی تمدن نشان داده شود، این خلاصه
ای از نشانه شناسی در زبان بین المللیِ سینماست، بشر غربی این زبان را می
فهمد، برخلاف تصور که فیلمهای مخاطب خاص و به اصطلاح پرفورمنس جایزه های
جشنواره های جهانی را می گیرندُِِِِ واقعیت این است که هر فیلمی از هر
سبکی از سینما می تواند مورد توجه جشنواره های اینچنینی باشد به شرطی که
زبانش زبان بین المللی باشد، جدایی نادر از سمیمین به همان زبانی حرف زده
که همه فیمها و فیلمسازان از آن زبان استفاده می کنند. آدمهای نادر از
سیمین دو نوع هستند یک دسته متمدن ها که از قشر متوسط جامعه اند و دسته
دیگر غیر متمدن ها که فقیر عقب افتاده و به معنی واقعی کلمه جهان سومی
هستند، آدمهای متمدن درست کار، زیبا رو، و اخلاق مدار هستند، اما آدمهای
غیر متمدن فقط دین دارند و فقیر، کند ذهن، ضعیف و... هستند، خیلی هم به
جاست که جهان غرب به فیلمی که از جغرافیای اجتماعی مشرق زمین بیرون بیاید
ولی از لحاظ فکری در جغرافیای اندیشه غرب باشد، جایزه بدهد مگر به
دگراندیشان شرقی جایزه نوبل ادبیات و صبح نمی دهند.دستشان هم درد نکند که
به حامیان اندیشه خود که در قله های سرزمین دیگر پرچمشان را برافراشته
جایزه می دهند، هم اصغر فرهادی به زعم خود کار درستی کرده و هم آنها که به
او جایزه داده اند اما مسئولین فرهنگی و صدا و سیما که اینگونه از این
جوایز ذوق زده شده اند باید یک سوال کوچک را در محضر وجدان خود جواب دهند :
چرا در این شرایط تحریم آمریکایی ها باید به یک ایرانی جایزه بدهند؟
همین چند روز پیش دكتر اردشير قوام
زاده، «برترين محقق جهان در زمينه سرطان و بيماريهاي خوني» کميته مطالعات
بينالمللي مرکز تحقيق بينالمللي خون و پيوند مغز استخوان امريکا را کسب
کرد و قرار شد طی مراسمی به او اعطا شود اما بلافاصله انجمن فوق اعلام کرد
که چون ایران از طرف امریکا تحریم شده نمی توانند این جایزه را به او
بدهند، ولی در همین روزها همین آمریکایی ها توانستند جایزه گلدن گلاب را به
اصغر فرهادی بدهند او هم بدون هیچ مشکلی در آمریکا حاضر شد و جایزه اش را
گرفت، این سوال برای هر کسی پیش می آید که چه فرقی بین این دو جایزه است که
یکی شامل تحریم می شود و دیگری نمی شود، مسئولین انقلابی و اصولگرای وزارت
ارشاد و صدا و سیما باید جواب بدهند که برای چه باید بخاطر جایزه ای که
اینقدر با بی عدالتی داده می شود ذوق زده می شوند.
یا بطور مثال اینکه رئیس جمهور فرانسه
با همسر محترمشان به تماشای این فیلم نشسته اند چه افتخاری برای سینمای
ایران دارد؟ حتی اگر یک سینما رو و کارگردان سینما رئیس جمهور کشوری بشود
که سه سال است در بحران مالی و بحران غوطه ور است، اصولا نباید برای دین یک
فیلم خارجی اینقدر مایه بگذارد، مگر اینکه دیدن این فیلم ربطی به مشکلات
کشورش داشته باشد، یا نفعی به حالش داشته باشد، فیلم اخیر فرهادی نه فیلم
اقتصادی است و نه ربطی به جامعهی فرانسه دارد، تنها علتی که که می تواند
رئیس جمهور فرانسه را به تماشای داغ داغ این فیلم علاقه مند کند نفع سیاسی
کشورش از چنین فیلمی است، این امر برای فرهادی و عوامل فیلم بعنوان آدم های
حرفه ای صرف نظر از عقایدشان می تواند افتخار آمیز باشد، اما سینمای ایران
چرا باید به اینکه دل دشمنان خودش را به دست آورده خشنود باشد؟ آیا سینمای
کشور اینقدر از اهداف و منافع ملی فاصله گرفته؟ آیا برای مسئولین کشور هم
این انشقاق و زاویه داشتن سینما با ارزش ها اهمیتی ندارد که اینگونه برای
جدایی نادر از سیمین هورا می کشند؟
در پایان ما هم موفقیت های گذشته و
آینده ی آقای فرهادی را به او تبریک می گوییم و امیدواریم که فیلم های پر
جایزه تری بسازد و همه جوایزی را که تا بهحال نگرفته بدست بیاورد، چرا که
ظاهرا برایش گرفتن جایزه از سربلندی و اعتلای وطنش مهمتر است.
الله انا نشکو الیک غیبه امامنا و کثره عدونا و تشتُّتَ اهوائنا