کد خبر: ۳۶۷۴۳۷
زمان انتشار: ۱۸:۵۳     ۱۸ اسفند ۱۳۹۴
پرویز پرستویی:
پرستویی یادآور شد: جشنواره فیلم فجر دیگر بهار سینمای ایران نیست و یک تریبون است که بعضاً برخی از افراد بی صلاحیت پشت آن قرار می‌گیرند و به اظهار نظر و قضاوت می‌پردازند.
به گزارش پایگاه 598، پرویز پرستویی تقدیر و تجلیلی که برای او برپا شد بود ضمن تشکر از اهالی رسانه متنی از پیش آماده به شرح زیر را خواند.

بنام آن یگانه نقش‌آفرین عالم هستی

من مرد صحنه و دوربین و نور و صدا هستم. حالا دیگر می‌شود حدود نیم قرن که خاک صحنه را می‌خورم، اما باور کنید که هنوز گریزانم از ایستادن در مقابل شما و ژست سخنرانی را به خود گرفتن. سپاسگزارم از این دعوت. ممنونم از این مراسم، قدردانی می‌کنم از دست‌اندرکاران، اما هر کسی که روحیات مرا بشناسد، می‌داند که چقدر از این بزرگداشت‌ها و تقدیر و تشکر‌ها گریزانم.

راستش با خود می‌اندیشم که کاری نکرده‌ام که نیاز به قدرشناسی داشته باشد. اعتقاد قلبی من بر این است که قدرشناسی واقعی باید از کسانی انجام شود که باعث شدند ما دیده شویم. اگرنه ما جز ادای دین کاری از دست‌مان برنیامده است. لااقل در مورد خودم که این احساس را دارم. به همین دلیل از فرصتی که به دستم داده‌اید برای تشکر از کل مجموعه استفاده می‌کنم. تشکر از اهل رسانه، تمامی کسانی که قلم می‌زنند و هدف‌شان پیش‌برد و اعتلای فرهنگ جامعه است. تشکر از کسانی که دغدغه هنر و هنرمند را دارند و می‌دانند که راه اوج گرفتن یک فرهنگ از مسیر هنر می‌گذرد. تشکر از کسانی که گاهی به قدردانی از هنرمندان می‌اندیشند؛ هرچند که پرویز پرستویی ترجیح می‌دهد که آن هنرمند نباشد. چه بگویم، سخن از جشنواره فجر است. از عید صوری سینما! از روزهایی که همه هستند... ما، شما ... همه ... روزهایی که هنرمندان به دیدوبازدید یکدیگر می‌روند. عملکرد یک ساله خود را عرضه می‌کنند و قضاوت را به قاضیان این عرصه و نیز به تماشاچیان می‌سپارند، هدفی عالی و متعالی، بزرگ و شایان ستایش. خیلی قشنگ است، نه؟

نه! دیدید که قشنگ نبود. تحلیل‌های عجیب و غریب و بی‌دلیل و مدرک را شنیدید...

چیزی که مایه آزار شد، حاشیه‌های جشنواره و اینک سوال بزرگ این است که چرا جامعه دچار چنین بیماری مهلکی به‌خصوص در بخش فرهنگ شده است؟ چه شده که ما رسالت خود را گم کرده‌ایم؟ و فقط به قلع و قمع کردن یکدیگر می‌اندیشیم!

به کدامین دلیل، اصل، گم شده و افترا و انتقاد بی‌پایه و اساس، جای آن را گرفته است؟ یادم می‌آید که ما یک شرح وظایف داشتیم، کار برای مردم. تلاش برای رضایت آنها.

رویای سینمای خوب و باکیفیت ...، ولی آیا پاس این شرح وظایف ایستاده‌ایم؟ ایا تمام هم و غم‌مان را برای حصول به این اهداف صرف کرده‌ایم؟ ... نه!

ما شرح وظایفمان را فارموش کردیم ... به کلی ...

ما دوست داشتیم پای تلویزیون بنشینیم و مراسم اسکار را نگاه کنیم، ولی وقتی کارگردان کشورمان، اصغر فرهادی عزیز، برایمان اسکار آورد، قدر دانستیم؟ نه! ما طوری از کنارش گذشتیم که انگار آبی از آب تکان نخورده است. بنا بود که ما پس از ارتباطی بین مردم و هنر باشیم. ما! همه در یک جبهه و در یک صف! و آیا این کار را کردیم و می‌کنیم؟ نه!

ما همدیگر را بی‌ارزش می‌کنیم. تلاش‌های یکدیگر را به استهزاء می‌گیریم، مخصوصاً اگر تریبون به دست‌مان بدهند! و درست همین جاست که تصویر ذهنی مردم از هنر و هنرمند، فرو می‌ریزد و دیگر نتیجه‌گیری خوبی از عملکردها نمی‌شود...

جشنواره دیگر بهار و عید سینما نیست، دیدوبازدید کجا بود؟ یک تریبون است که افراد فاقد صلاحیت پشت آن نشستند و اسب خود را می‌تازند و هزار افسوس که نمی‌دانند این اسب سبزه‌زار فرهنگ کشور را زیر پا لگدمال می‌کند و دود این نابودی به چشم خود آنها هم خواهد رفت. قاضیان سینمای ما یادشان رفته که کار اصلی‌شان چیست.

من امسال دوباره که نه، چند باره سیمرغ گرفتم و از این بابت خوشحالم، اما اگر تصور می‌کنید که حلاوت این برد را زیر دندان احساس می‌کنم، سخت در اشتباهید! مگر می‌گذارند؟ مگر گذاشتند؟ تریبون‌داران هنوز عرق جبین ما خشک نشده، داد سخن دادند که حاتمی‌کیا چنین است و چنان. بادیگارد چنان بود و چنین و پرستویی را به مصلحت سیمرغ بخشیدند... به من!

پرویز پرستویی که در فرایند ساخت فیلم «بادیگارد» از وجودم مایه گذاشتم و از ... جسم دچار نقص عضو شدم! که البته منتی بر سر کسی نیست. خودم خواستم که برای لمس روح و روان مخاطبم از روح و روان و جسمم مایه بگذارم، اما سیمرغ مصلحتی اصطلاحی که آن را اختراع کردند، داستان دیگری است و کمی وجدانم را به عذاب می‌اندازد. اگر سکوت کنم ...

محض رضای خدا بگذارید همه در یک راستا و آن هم خدمت به مردم گام برداریم. دست بردارید از گروکشی و انتقادها و برچسب زدن‌های بی‌پایه و اساس. نیم‌نگاهی بیندازید به شرح وظیفه‌تان. شما آمده‌اید که متولی فرهنگ و اشاعه‌دهنده هنر باشید. تریبون وفا ندارد! مردم را دریابید، مخاطبان تشنه سینمای خوب، بازی خوب، فیلمنامه خوب، کارگردان خوب، سیمرغ ؟! بارها گفته‌ام و می‌گویم که سیمرغ من که نمی‌توان روی آن قیمت گذاشت، مهر مردم است. لطفی که به من دارند و کلماتی که گاهی آن‌قدر داغند که بر دلم مهر می‌زنند. سیمرغ؟! آن هم از نوع مصلحتی‌اش؟! مال شما! مال خودتان ....

برای من همین کافی است که بدانم مردم مرا در آن نقش باور کردند یا نه. دوست داشتند یا نه. بازی‌ام بر دل‌شان نشست یا نه. وقتی فیلم تمام شد، احساس کردند که پرویز پرستویی را بر پرده دیدند یا حیدر ذبیحی را؟

تمام شد. اسمش را نگذارید سخنرانی، بگذارید درد دل، هرچه بود تمام شد یا اینکه توانسته باشم تمام حرف‌هایم را بزنم. راستش اصلا انگار گفتنی نیستند حرف‌هایم، چرایش را نمی‌دانم.

اخبار ویژه
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها