بولتن نيوز: سوریه در محاصره اطلاعات غلط قدرتهای جنگطلب غربی و گروههای اسلامگرای تندرو که در خدمت آنهاست، قرار دارد. شریک آنها نیز کم و بیش اتحادیه عرب و پادشاهیهای حاشیه خلیجفارس هستند. یک پروژه مبتنی بر هژمونی که به گفته تیری میسان، در جلسه کمپ دیوید در سپتامبر 2001 طرحریزی شده بود. ماجراجویی که پیامدهای مخربی را در منطقه میتواند داشته باشد و حتی باعث به راه افتادن نبردی جهانی شود. سوالات فوق را از تیری میسان، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی و مدیر Reseau Voltaire پرسیدیم.
شما در سوریه حضور داشتهاید. چه تحلیلی از اوضاع دارید؟ آیا آنچه رسانههای غربی میگویند واقعیت دارد؟
هنگامیکه قدرتهای غربی بخواهند کشوری را تسخیر کنند، رسانههای اصلی آنها مدعی میشوند در کشورِ هدف، دیکتاتوری وحشی با ارتشی ناتوان از محافظت از مردم حاکم است و آنها باید رژیم را سرنگون کنند و دموکراسی را به ارمغان بیاورند. حقیقت ماجرا را در عراق و لیبی شاهد بودیم: قدرتهای استعماری ارزشی برای سرنوشت مردم قائل نبودند. آنها وارد کشورها میشوند و آن را تاراج و چپاول میکنند.
هیچگاه اعتراض گستردهای علیه حکومت سوریه رخ نداده است و در نتیجه، از گلوله جنگی برای پراکندن معترضان استفاده نشده است. در ماههای اخیر، حدود 1500 نفر کشته شدهاند؛ اما دلایل آن مبهم است. بله، «ارتش سوریه آزاد» وجود دارد، ولی مقر آن در ترکیه و لبنان است و حداکثر، شامل چند صد سربازی است که در برابر دوربینها رژه رفتهاند.
نکته دیگر، به این بحث برمیگردد که رسانههای غربی مدعی قحطی و گرسنگی مردم هستند. سوریه کشوری است که از نظر غذایی استقلال دارد و با وجود برخی مشکلات در سیستم توزیع، کمبود ندارد. نسخهای که رسانههای غربی ترویج کردهاند، افسانهای بیش نیست. واقعیت میدانی این است که کشورهای غربی جنگی تمامعیار را علیه سوریه به پا کردهاند. آنها جنگجویان پشتون و عرب را فرستادهاند که شاهزاده سعودی - بندر بن سلطان - استخدام کرده است و توسط نیروهای ویژه فرانسه و آلمان تعلیم دیدهاند. این جنگجویان کار خود را با حمله به کاروانهای نظامی سوری آغاز کردند. در حال حاضر، آنها زیر نظر یکی از فرماندهان القاعده لیبی - عبد الحکیم بلحاج - هستند. آنها بهدنبال عملیات بزرگ نبودهاند و به حملات کماندویی در قلب شهرها بسنده کردند تا با ایجاد فضای رعب و وحشت، زمینهساز جنگ داخلی شوند. آخرین نمونههای آن انفجارهای اخیر دمشق بوده است.
در یکی از مقالات خود، اتهامات منتشر شده را توسط «دیدبان حقوق بشر سوریه»، مستقر در لندن، زیر سؤال بردید و نوشتید که سازمانهایی مانند کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل، بدون بررسی گزارش میدهند. بهنظر شما، این زیرمجموعه سازمان ملل بهدنبال چه هدفی است؟
دیدبان حقوق بشر سوریه (SOHR) بهصورت ناگهانی در رسانهها ظاهر شد. این سازمان هیچ سابقه روشنی ندارد و تنها یکی از اعضایش شناخته شده است. وی یکی از مقامات اخوانالمسلمین سوریه است که سه پاسپورت دارد: سوری، انگلیسی و سوئدی. این فرد هر روز، تعداد کشتهشدگان را بدون ارائه کردن هیچگونه شواهدی، اعلام میکند. مدعیاتش غیرقابل رسیدگی و در نتیجه بیارزش است؛ اما با وجود این و با اینهمه جار و جنجال، به آن استناد میشود، زیرا مطابق منافع آنهاست.
کمیساریای عالی حقوق بشر نیز سه نفر را مأمور رسیدگی به رویدادهای سوریه کرد؛ اما با توجه به اینکه هر سه نفر از کشورهایی بودند که طرفدار عملیات نظامی علیه سوریه هستند، گزارش آنها بیطرفانه محسوب نمیشود. روش مورد استفاده آنها نیز پذیرفتنی نیست: کمیته به اظهاراتی استناد کرده که خود، صحت آنها را بررسی نکرده است. آنها مدعی هستند که افراد متهم باید بیگناهی خود را در دادگاه اثبات کنند! این شیوه بازپرسی باعث میشود که هر کسی به هر جرمی متهم شود، بدون اینکه شواهدی ارائه شده باشد.
کمیساریای عالی مدعی بیش از 5 هزار کشته توسط دولت شد، ولی تنها نام دو نفر را آورده است. برای سازمان ملل جای تأسف دارد که این دو نیز همانهایی هستند که الجزیره شدیدا پوشش داده بود و به دفعات بررسی شده است. هیچیک از آنها مشخصات سرکوب خونینِ اعتراضات صلحآمیز ادعایی را تأیید نمیکند. انتظار داریم که کمیساریای عالی اسامی قربانیان را منتشر کند تا امکان بررسی صحت اتهاماتشان بهوجود بیاید.
بسیاری از زیرمجموعههای سازمان ملل اعتبار خود را از دست دادهاند. در وهله اول، مسئولیت نباید بر عهده افراد غیرقابلاعتمادی گذاشته شود که بهجای اینکه از جایگاه کارمندان سازمانهای بینالمللی برخوردار باشند، مقامات رسمی کشورهایی هستند که به نمایندگی از دولت خود مأمور شدهاند. هر کسی که در کشور خاصی دارای مقام است نباید نماینده سازمان ملل محسوب شود.
در سوریه نیز مانند لیبی، برخی ناظران مدعی هستند که شورشیان همان جوخههای کشتار و مزدوران خارجی هستند. نظر شما در این زمینه چیست؟
در هر دو مورد، مردم همان کشورها در نبرد مسلحانه نقش داشتهاند؛ اما تعداد آنها نسبت به جنگجویان خارجی، انگشت شمار است.
در لیبی فقط کسانی از اول تا انتها علیه حکومتشان جنگیدند که عضو القاعده بودند. آنها گروهی از سربازان تحت فرماندهی ژنرال عبدالفتاح یونس بودند. ژنرال یونس سابقه سرکوب شورش القاعده را به دستور سرهنگ قذافی داشت. در نتیجه، هنگامیکه حس کردند دیگر به وی نیازی ندارند، بهدست وابستگان به القاعده کشته شد.
در سوریه، شورشیان از اخوانالمسلمین و تکفیریها هستند؛ اما اکثریت آنها جنگجویان خارجی هستند که از مردم محلی آدم کش به خدمت میگیرند و ارقام گزافی را برای کشتن هممیهنانشان به آنها میپردازند. مسأله دشوار ناتو این است که برخلاف لیبی، سوریه کشوری باستانی است. تقسیمبندی منطقهای شرقی و غربی، مانند لیبی وجود ندارد. ورود رسمی مردم لیبیایی برای تشکیل مقر فرماندهی در ترکیه و به خدمت گرفت سربازان فراری سوری برای عملیات، شرایط را تکمیل کرده است.
شورای ملی سوریه، زیر نظر فرانسه، در پاریس تشکیل شد. از مسأله فوق چه نتیجهای میگیرید؟
اولا هر کسی میتواند ببیند که نهادهای دولتی فرانسه تحت سلطه افراد غیرموجهی مانند «برنارد آنری لویس» عمل میکنند. وی بدون اینکه حقی در این زمینه داشته باشد و مقامی داشته باشد، همه مسائل را تحت کنترل دارد. ثانیا برخی مقامات منتخب، مانند رییسجمهور سارکوزی، بهدنبال منافع امپراتوری آمریکا هستند، نه منافع ملی.
همانطور که در میزبانی بشار اسد در اجلاس سران اتحادیه مدیترانه در پاریس شاهد بودیم، هیچ اختلافی میان فرانسه و سوریه وجود ندارد.
همگان میدانند که مسأله اصلی در اینجا مطلب دیگری است: استیلا و بهرهبرداری در منطقه منوط به اتحاد میان آمریکا و «اسراییل» در یک طرف و اتحاد ترکیه و پادشاهیهای نفتی، در طرف دیگر است. این اتحاد در برابر محور مقاومت، شامل حماس، لبنان، سوریه، عراق و ایران تشکیل شده است؛ دو قطب تشکیل شده که یکی کاملا سنی است و دیگری چند مذهبی. نومحافظهکاران تلاش کردهاند محور مقاومت را شیعی معرفی کنند تا فتنه بهوجود بیاورند.
اتحادیه عرب در اقدامی غیرمنتظره، حتی قبل از پایان مهلت 15 روزهای که به سوریه داده بود تا طرح آنها را برای رفع بحران اعمال کند، این کشور را از تمام بخشهای مجموعه تعلیق کرده بود. تحلیل شما درباره تصمیم فوق که خلاف اساسنامه اتحادیه عرب، مبنی بر نیاز به رأی موافق تمام اعضا برای چنین تصمیمگیریهایی است، چیست؟
سازمانهای بینالمللی - از اتحادیه عرب گرفته تا سازمان ملل - توسط کشورهای عضوشان کنترل نمیشوند، بلکه تأمینکنندگان مالی آنها را هدایت میکنند. اتحادیه به یک اسباببازی در دست پادشاهیهای نفتی تبدیل شده است: افرادی که در کشور خود حتی قانون اساسی ندارند و به فکر رعایت اساسنامه سازمانهایی که خریدهاند، نیستند. فراتر از این، تصمیم اتحادیه درباره اعمال تحریمهای خردکننده علیه اقتصاد سوریه، با اشتباهی که مرتکب شدهاند متناسب نیست. این اقدام تنها مقدمهای برای به راه انداختن جنگ است.
برخی معقتدند رویدادهای سوریه چیزی جز گسترش یافتن «انقلاب عربی» نیست. در حالیکه همانطور که ژنرال وسلی کلارک گفته بود، سوریه از زمان بوش در برنامه آمریکا بوده است.
همانطور که شما یادآوری کردید، تصمیم حمله به سوریه در جلسهای در کمپ دیوید در 15 سپتامبر 2001 - تنها چند روز پس از حملات به نیویورک و واشنگتن - اتخاذ شده بود. دولت بوش یکسری جنگ را برنامهریزی کرده بود: افغانستان و عراق، لیبی و سوریه، سودان و سومالی و در نهایت ایران.
در سال 2003، تنها چند روز پس از سقوط بغداد، کنگره آمریکا، «فرمان پاسخگویی سوریه» را تصویب کرد که از رییسجمهوری میخواهد تا در اولین فرصت، جنگی را علیه سوریه به راه بیندازد. بوش فرصت چنین کاری را پیدا نکرد و حال، جانشینش باراک اوباما میخواهد این کار را انجام دهد.
با نگاهی به وضع کنونی دنیای عرب - چه در تونس و چه در کشورهای دیگر مانند مصر، لیبی و سوریه - در برابر مواجهه غرب با جنبش اسلامی - دشمن ابدیشان - نگرانی وجود دارد. بهنظر شما ورودیها و خروجیهای این بازی جدید چیست؟
در اینجا کمی با نظر شما مخالفم. از نظر تاریخی شاهد بودیم که در برخی اوقات، امپراطوریها تلاش کردند با شعلهورتر کردن احساسات مذهبی، جنبشهای مقاومت ملی را در هم شکنند. حتی در دهه 80، آمریکا برخی از جنبشهای به ظاهر اسلامی را بهوجود آورد تا باعث جنگ تمدنی میان اسلام و شوروی شود. این راهبرد را برنارد لویس طرح افکند، زبیگنو برژینسکی اعمال و ساموئل هانتیگتون برای مصرف مردم تئوریزه کرد. ظهور طالبان، نتیجه همین مسأله است. این افراد از منافع امپراتوری آمریکا در افغانستان، یوگسلاوی، چچن، اخیرا عراق، و جدیدتر هم در لیبی و حال در سوریه، دفاع کردهاند.
اگر فردا حکومت بشار اسد سقوط کند، تأثیرش بر محور مقاومت تهران - حماس - حزبالله، چه خواهد بود؟
آمریکا پنهان نمیکند که اگر بتوانند سوریه را متلاشی کنند، بلافاصله به ایران حمله خواهد کرد. «متلاشی کردن سوریه» را بهکار میبرم، زیرا بحث مقاومت فراتر از شخص بشار اسد است. در نتیجه، سقوط سوریه میتواند دوران بیثباتی را باعث شود که حتی به نبردی در سطح جهانی منجر شود.
در بحث جنگ با سوریه، ترکیه بهطور کامل خود را در جبهه مخالفان سوری که طرفدار غرب هستند، قرار داده است. نظر شما در این زمینه چیست؟
فراموش نکنیم که ترکیه عضوی از ناتو است. ارتش ترکیه به نیابت از آمریکا عمل میکند.
صدها سال است که رهبران ترکیه اشتباهات سیاسی مرتکب میشوند. اردوغان امیدوار است که ژاندارم منطقه شود. همانطور که محمدرضا شاه و صدام حسین قبل از وی بودند. تاریخ نشان داده است که آمریکا با کسانیکه در خدمتش بودهاند، چگونه رفتار میکند: از آنها استفاده میکند و سپس حذفشان میکند.
منبع: نشريه پنجره
ترجمه: حامد نعمتاللهی