پایگاه 598: هفتم اسفندماه 1394 چهلم «روز اجرای برجام» بود. روز اجرا، یعنی 27 دیماه، زمانی فرا رسید که ایران تقریبا انجام تمامی تعهدات خود در توافق هسته ای را به پایان رساند. تعداد سانتریفیوژها از حدود 20 هزار به 6 هزار دستگاه کاهش یافت؛ غنی سازی بالای 3.5 درصد متوقف شد؛ 90 درصد اورانیوم غنی شده از کشور خارج شد؛ ذخایر آب سنگین ایران با این وعده نسیه که قرار است توسط آمریکا خریداری شود، به عمان رفت و آنجا انبار شد؛ قلب رآکتور اراک خارج شد و قرار بود نوسازی شود اما خبری از قرارداد نوسازی آن نیست و اگر وضع امروز این تاسیسات را یک مخروبه توصیف کنیم، بیراه نگفته ایم؛ غنی سازی در تاسیسات مستحکم فردو متوقف شد؛ معادن اورانیوم کشور مانند معدن ساغند به تعطیلی کشانده شد؛ دانشمندان و متخصصان هسته ای از سازمان انرژی اتمی تعدیل شدند و بودجه این سازمان کاهش یافت؛ کشور تحت بی سابقه ترین بازرسی های امنیتی قرار گرفت؛ گزارش دروغ ابعاد نظامی احتمالی(PMD) در پرونده بین المللی ایران تثبیت شد... اینها همه صرفا هزینه های مادی سنگینی بودند که دولت یازدهم بابت برجام روی دست کشور گذاشت تا بلکه به قول جناب حجت الاسلام روحانی در بیانیه روز اجرای برجام « طومار تحریم درهم پیچیده شود». شاید بتوان برای اینها عدد و رقمی تعیین کرد و خسارات آن را برآورد نمود، اما هزینه ای که دولت یازدهم از حیثیت ملت ایران بابت برجام پرداخت کرد، آنقدر گزاف است که نه در رقم می گنجد و نه در کلام. اما آیا طومار تحریم ها در هم پیچیده شد؟
علی رغم همه اعتمادی که به آقای دکتر ظریف و تیم مذاکره کننده وجود داشت که هرگز خارج از موضوع هسته ای با آمریکا مذاکره نخواهند کرد، در دوران پسابرجام همیشه این سوال ذهن را آزار می داد که مگر مذاکرات تمام نشده است؟ مگر توافق انجام نشده است؟ این ملاقات های ظریف-کری دیگر برای چیست؟ هرگاه پس از انجام ملاقات آقای دکتر ظریف با کری، آمریکایی ها خبر می دادند که در این دیدار فی المثل درباره سوریه بحث شد، دل انسان به لرزه در می آمد که نکند اینها راست می گویند و هنوز برجام به فرجام نرسیده، آقای ظریف «پروژه دوم»ی را با آمریکایی ها آغاز کرده که درباره آن اذن نداشته و نباید. آقای دکتر ظریف اما در مصاحبه ای که دو روز بعد از انتخابات هفتم اسفند در خبرگزاری ایسنا منتشر شد، پرده از واقعیات این ملاقات های پسابرجامی با وزیر خارجه آمریکا برداشت و هرچند نگرانی ها را درباره پروژه دوم تاحدی برطرف کرد، اما داغ دل منتقدان دلسوز را زنده کرد. اینک که تعهدات ایران به اتمام رسیده و نوبت اجرای تعهدات غربی ها درباره لغو تحریم هاست، دکتر ظریف می گوید با کری مذاکره می کنم تا برجام را اجرا کنند. ظاهرا داستان این دیدار های پسابرجامی ظریف-کری این است که دکتر ظریف با نیت خیر مذاکره با آمریکا برای لغو تحریم ها به اتاق ملاقات می رود و کری، بحث سوریه را مطرح می کند. این جملات آقای ظریف را هم ما و هم آقای رئیس جمهور، بارها باید بخوانیم و در حرف حرف آن تامل کنیم: «آمریکا باید تعدادی تحریم را روی کاغذ لغو میکرد که انجام دادند اما این یک روند است و باید ببینم آنچه در روی کاغذ لغو کردند در عمل هم کمک میکند تحریمها برداشته شود یا خیر. البته این روند مقداری کند بوده است. علت اینکه هنوز با آمریکاییها مذاکره میکنیم از جمله در حاشیه اجلاس مونیخ یا لندن به همین دلیل است. فکر میکنم روند اجرای برجام بد نبوده است اما آنقدر هم که ایجاد اعتماد کند، جدی نبوده است. شاید مقداری از این مساله به خاطر مجموعه تار عنکبوتی تحریمها است که آمریکاییها دور خود تنیدهاند و الان خودشان هم در این تار عنکبوت گیر کردهاند».
2 روز بعد از اظهارات دکتر ظریف یعنی چهار روز بعد از انتخابات هفتم اسفند و چهار روز پس از چهلم روز اجرای برجام، آقای دکتر صالحی نیز به مدد دکتر ظریف آمدند و تقریبا همان گفته های وزیر خارجه دولت یازدهم را تکرار کردند: «غرب در اجرای تعهدات خود بر اساس برجام، تأخیر دارد و هنوز برخی تحریمها برداشته نشده است. تهران به آنچه باید، متعهد است، اما تأخیری در طرف مقابل هست که مسئولیتش هم با خودش است. هیچ مانع مشخصی وجود ندارد اما منظورم اینجا، تاخیرشان در اجرای برخی نقاط به شکل کامل است. تا الان برخی بانکهای بزرگ اروپایی تحریمهایش را به طور کامل پایان نداده است چرا که قبلا تعهد داده که با ایران مراوده تجاری نداشته باشد. ما هنوز منتظر هستیم که وزارت خارجه ایران با اتحادیه اروپا تماس بگیرد و این بحران را حل کند».
آقای صالحی می گویند «هیئت انرژی اتمی مسئول این بخش نیست» و وزارت خارجه را مسئول این بخش می دانند که باید تلفن بزنند و این «بحران» را حل کنند. وزارت خارجه نیز چاره را در ادامه مذاکرات برای راضی کردن آمریکا دیده است و همچنان بر این باور است که با هنر دیپلماسی و کمی لبخند و قدم زدن کنار ساحل رودهای اروپایی می توان آمریکا را قانع کرد به تعهداتش عمل کند. اما بخش های دیگر دولت ظاهرا از این واقعیات عبور کرده اند، بیخیال رفع تحریم های بانکی شده اند و چون دیروز با دروغ بزرگ آلودگی بنزین پتروشیمی ها تولید داخلی را متوقف ساختند، امروز مانند عصر پیشابانک و پیشاپول، آهنگ تهاتر نفت در برابر بنزین با سوئیس را کرده اند. هیچ سرمایه گذار خارجی به واسطه برجام اقدامی برای سرمایه گذاری در ایران نکرده است. وزیر راه و شهرسازی برای جبران این مافات، صرف 27 میلیارد یورو پول از جیب ملت برای خرید هواپیما برای شرکت دولتی و ورشکسته هما را یک سرمایه گذاری خارجی واقعی می خواند. وزیر کشاورزی فاش می کند که شرکت های خارجی که پای میز مذاکره با دولت یازدهم می نشینند، به فکر فروش محصولات خود به ایران هستند، تا بلکه ته مانده های دارایی های آزاد شده ایران در برجام را ببلعند. در بخش دیگری از دولت نیز تصمیم گرفته می شود که کاهش قیمت نفت، از طریق استقراض خارجی جبران شود و کشور زیر یک بار بدهی سنگین و بحرانی خانمان برانداز برود تا فتح الفتوح برجام جبران شود. اما چرا این اتفاق افتاد؟ چرا برجام به اینجا رسید؟
راقم این سطور به هیچ وجه نه دولت و نه تیم مذاکره کننده را خیانت کار نمی داند. حضرت امام(ره) تعبیری درباره یک جریان سیاسی در اوایل انقلاب داشتند با این مضمون که اینها خیانتکار نیستند، خیال باطلشان این است که راه درست را می روند. درباره دولت و تیم مذاکره کننده نیز که حقا و انصافا دو سال شبانه روز زحمت کشیدند و عرق ریختند، باید گفت ریشه هزینه های سنگین امروز برجام، در وهله نخست به مبانی غلط و دانش ناقص این عزیزان در حوزه سیاست خارجی باز می گردد. تصور اشتباه این عزیزان این بود که آمریکا دشمن نیست. آمریکا را اتم مصادیق استکبار که دنبال غارت ایران است نمی دانستند، واشنگتن را کدخدایی می دیدند که می توان با آن وارد یک بازی برد-برد شد. آقای روحانی هنوز هم می گوید «در مذاکرات هسته ای بنا به دلایلی از ابتدا خوشبین بودم» و این گفته در شرایط امروز که کلیدی ترین عناصر تیم مذاکره کننده از «بحران رفع تحریم ها» می گویند، خطرناک تر از خود خوش بینی است، چرا که علامت سیر در تخیلات و چشم بستن بر واقعیات است، علامت این است که اگر کشور این همه هزینه داد تا شاید کسانی از خواب غفلت بیدار شوند، این کسان تمایل دارند خود را همچنان به خواب بزنند.
دومین خطای بزرگ دولت یازدهم درباره برجام، اشتباهات تاکتیکی مهلک در حین مذاکرات یعنی بهره نبردن از علم و هنر دیپلماسی بود. وقتی رئیس جمهور کشوری که به مذاکره با دشمن برای رفع تحریم ها می رود، اعلام کند که خزانه خالی است، آب خوردن مردم را هم به برجام پیوند زند، و وقتی وزیر خارجه و رئیس تیم مذاکره کننده بگوید طرف مذاکره می تواند ظرف 10 دقیقه با یک بمب تمام تاسیسات دفاعی ما را نابود کند، کاملا روشن است که در حین مذاکرات چه خواهد گذشت و متن این قرارداد چگونه تنظیم خواهد شد. پرتاب خودکار و خنده و خشم و قدم زدن و نشستن و برخاستن ها دیگر چاشنی کار است.
سومین و بلکه مهم ترین خطای دولت یازدهم، قانون شکنی و عدم توجه به خطوط قرمز ترسیم شده رهبر انقلاب برای مذاکرات و بعد از آن، سرپیچی از دستورات رهبر انقلاب برای اجرای برجام بود. مگر رهبر انقلاب نفرمودند برای رفع تحریم ها تضمین قوی و کتبی بگیرید که بگویند تحریم ها به کلی برداشته شده است؟ مگر دستور حضرت آقا این نبود که قبل از انعقاد قرارداد نوسازی رآکتور اراک، قلب رآکتور نباید خارج شود؟ مگر نفرمودند اجرای تعهدات باید گام به گام و متناظر باشد و اینطور نباشد که ایران تعهدات خود را انجام دهد سپس نوبت آنها برسد؟ مگر نفرمودند ...دولت یازدهم که وارد مذاکره با آمریکا شده بود، اگر به جای اعتماد و خوش بینی مفرط به طرف مقابل، دستورات تاکتیکی و دیپلماتیک رهبر انقلاب را مراعات می کرد، امروز آقای دکتر محمد جواد ظریف و آقای دکتر علی اکبر صالحی از «بحران لغو تحریم ها» و «انتظار برای عملی شدن تعهدات روی کاغذ» سخن نمی گفتند و آقای زنگنه دنبال تجارت کالا به کالا نبود. و صد البته باید گفت در این باره تنها دولت مقصر نیست، کمیته نظارت بر برجام نیز که خوش دارند نامشان پنهان بماند، قطعا مسئولند و باید پاسخگو باشند.
برخلاف آقای روحانی که از ابتدا به مذاکرات خوش بین بودند، برای آنها که نظام بین الملل را و آمریکا را خوب می شناختند، سرنوشت امروز توافق هسته ای مثل روز روشن بود؛ به مذاکرات خوش بین نبودند. به هر صورت برجام تمام شد. صنعت هسته ای کشور سال ها بلکه دهه ها به عقب رانده و محدود شد. اما باور قلبی ما این است که اگر دولتمردان حاضر و همه نخبگان فکری و ابزاری که آن را در این جهت هدایت و حمایت کردند، از این فاجعه پند گرفته باشند، از ملت عذرخواهی کنند و به جای ول خرجی پا پول قرضی در فرنگ، به فکر سامان دادن اوضاع داخل و مقاوم سازی اقتصاد برای ناامید کردن دشمن باشند، می توان گفت این هزینه گزاف و این تجربه، ارزشش را داشته است. اما دریغ...