اکنون شرمن مساله را معکوس روایت میکند. شرمن میگوید درباره نقش تحریمها در آغاز مذاکره و امتیازدهی ایران اغراق شده است و اگر نبود ریاستجمهوری حسن روحانی تحریمها به تنهایی نمیتوانست ایران را وادار به پذیرش توافق هستهای کند؛ توافقی که حتی «محمود سریعالقلم» هم معتقد است تنها 15 درصد به نفع ایران و 85 درصد به نفع طرف مقابل بوده است.
حقیقت این است که مذاکرهکننده سابق آمریکایی دست روی نکته حساسی گذاشته است. برای کسانی که ادبیات استراتژیک آمریکا درباره ایران را تعقیب کردهاند یک کلیدواژه آشنا وجود دارد با عنوان «شبکه همکار غرب در ایران». آمریکاییها مدتهاست عقیده دارند و این عقیده خود را پنهان هم نکردهاند که هیچ نوعی از فشار خارجی بدون وجود یک شبکه همکار در ایران که فشار را به سازش ترجمه کند و از چرخ زندگی به چرخ سانتریفیوژ پل بزند، کارآمد نیست. کارکرد اصلی شبکه همکار غرب در داخل ایران این است - و همواره همین بوده است - که فشار خارجی را به زبان سیاست و رسانه ترجمه کرده و تلاش میکند فضایی بهوجود بیاورد که گویی بدون تن دادن به سازش و پذیرفتن درخواستهای طرف مقابل هیچ راهی برای خلاصی از فشارها وجود ندارد.
از این منظر وجود جریان غربگرا در داخل کشور که دائما تلاش میکند منافع ملی را منطبق با خواستههای غرب و هزینه مقاومت مقابل درخواستهای آن را بسیار بزرگتر از آنچه در واقع هست جلوه دهد، مکمل پروژه تحریم است. به سابقه تاریخی در 1389 - زمانی که آمریکاییها اعمال رژیم تحریمهای فلجکننده علیه ایران را آغاز کردند - هم اگر نگاه کنیم، همین جریان منشأ اصلی اعمال تحریمها علیه ایران بوده است. در واقع اراده آمریکا برای تقویت جریان غربگرا پس از مشاهده افول آن در انتهای سال 88 بود که این کشور را متقاعد به آغاز دوران مجازات اقتصادی ملت ایران از طریق تحریمهای فلجکننده کرد. کسانی که خود سرچشمه تحریمها بودند، پروژه تحریم را به نتیجه رساندند و خروجی مطلوب آمریکا را که همان تغییر محاسبات ایران در حوزه هستهای بود از دل آن بیرون کشیدند.
در واقع سخنان شرمن نشان میدهد حتی آمریکا هم باور داشته است که ایران بسیار بیش از آنچه مشاهده شد توان مقاومت مقابل تحریمها را داشته و بسیار کمتر از آنچه واگذار کرده، لازم بوده است امتیاز بدهد. کوچکنمایی توان کشور برای مقاومت مقابل فشارها و متقابلا بزرگنمایی توان طرف مقابل برای تشدید فشارها، ستونهای اصلی خیمه فکریای است که جریان غربگرا در داخل از آن تغذیه میکند. دقیقا به همین دلیل هم هست که این جریان به همه چیز به عنوان ابزاری برای مذاکره و بده بستان نگاه میکند و در این بده بستان نیز به هیچ خط قرمز حقیقتا معناداری پایبند نیست. در واقع اگر بخواهیم از تعبیر دقیقتری استفاده کنیم، باید گفت ماهیت واقعی جریان غربگرا در ایران همان چیزی است که «سعید حجاریان» زمانی آن را وندالیسم یا «شکستطلبی» خوانده بود. شکستطلبی فرجام غربگرایی در ایران است؛ به این معنا که آخرین نسخهای که غربگرایان برای هر منازعهای تجویز میکنند این است که بهتر است شکست خورده بودن مقابل غرب را پیشاپیش بپذیریم و رنج و زحمت مقاومت را اساسا به جان نخریم.
عبارت دقیقتر این است که بگوییم این جریان در واقع عقیده دارد باید از ترس مرگ خودکشی کرد و توصیه میکند قبل از آنکه دیگران ما را شکست دهند بهتر آن است که ما خودمان، خودمان را شکست دهیم و آنچه را طرف مقابل میخواهد به آن واگذار کنیم. سخنان تاریخی وندی شرمن همچنین تاکیدی است بر نقش کلیدی عامل سیاست داخلی در نظام سیاستگذاری و طراحی راهبردی غرب درباره ایران. یکی از معانی مهمی که جمله وی در بر دارد این است که اگر غرب بتواند یک جریان همراه با خود را در ایران بر سر کار بیاورد و پس از بر سر کار آمدن، آنها را تثبیت و تقویت کند، بیش از هر زمان دیگری میتواند به امتیازگیری از ایران مطمئن باشد، چرا که این جریان اساسا هویتی جز استانداردسازی ایران با معیارهای آمریکایی - ذیل پروژههایی چون تعامل با جهان- برای خود قائل نیست و آنچه را هم که به غرب واگذار میشود نه یک امتیاز بلکه «شر نالازمی» میداند که هر چه زودتر باید از دست آن خلاص شد.
این درس بزرگی برای همه ماست بویژه که مجددا در آستانه انتخاباتی قرار داریم که میتواند تراژدی شکستطلبی غربگرایان در ایران را به طور فزایندهای تقویت کند. ادبیات وندی شرمن نشان میدهد آمریکا از بن دندان باور دارد کارآمدترین و بهینهترین مسیر برای مهار ایران این است که کسانی در ایران بر سر کار باشند که آمریکایی فکر میکنند و وقتی چنین وضعیتی ایجاد شد، میتوان به دریافت امتیازهایی امیدوار بود که با فشار خالص از بیرون شاید هرگز به دست نیاید. پیام این سخنان برای جامعه ایرانی بسیار نگرانکننده و رنجآور است. اگر بخواهیم صریح باشیم پیام این سخنان این است که وجود جریان غربگرا در ایران و قوت گرفتن آن بزرگترین خطر امنیت ملی برای کشور و بزرگترین تهدید برای منافع ملی ایران است. این جریان اصلیترین عامل تحریک دشمن به تشدید فشار علیه ایران و پایان پیدا نکردن مسیر دوگانه تحریم - مذاکره است. این جریان عامل طمع غرب به ایران است و این طمع میتواند روز به روز قویتر و خطرناکتر شود و به پروژههای پرریسکتری بینجامد. این جریان، جریانی است که میتواند مجددا کل کشور را به درون گرداب تحریمها پرتاب کند- همچنان که یک بار دیگر در گذشته این کار را کرد- و به فلج شدن بخشی دیگر از برنامههای تولید امنیت در ایران منجر شود. این جریان اصلیترین عامل انگیزهبخشی به دشمن برای فشار بر مردم ایران است و آمریکاییها اساسا رفاه ملت ایران را گروگان رشد سیاسی آن میدانند. به همه این دلایل میتوان جرأت کرد و گفت خطر این جریان برای کشور و میزان خسارتی که میتواند وارد بیاورد، از خطر ارتش آمریکا و خسارت ناشی از حمله نظامی این کشور به ایران هم بیشتر است، چرا که آمریکاییها خود به صراحت گفتهاند امتیازهایی را که از این جریان گرفتند حتی با جنگ هم نمیتوانستند به دست بیاورند.
شرمن نکته جدیدی نگفته است اما از میان آنچه میدانستیم نکته مهمی را تمییز داده و پیش چشم ما نهاده است.