کد خبر: ۳۶۰۷۸۳
زمان انتشار: ۱۴:۴۰     ۰۳ بهمن ۱۳۹۴
علی اکبر سیاح فرزند شهید مدافع حرم حاج سعید سیاح طاهری خطاب به خانواده شهدا گفت: من به صبر شما در این سالها غبطه می‌خورم و خدا را شاکرم که من هم یکی از این ملت بزرگ ایران هستم که کسی را فدای آنها کرده است.

به گزارش پایگاه 598 به نقل از تسنیم: آئین اختتامیه کنگره ملی ۲۰۰۰ شهید هنرمند امشب یک بهمن در تالار اندیشه حوزه هنری با حضور حجت الاسلام علوی وزیر اطلاعات، علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، سردار نجات معاون فرهنگی سپاه، محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری، سید محمد حسینی وزیر اسبق ارشاد، محمود صلاحی رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران، سردار جزایری معاون فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح، رضا میرکریمی کارگردان، رضا داوونژاد، محمد خزایی، علی رویین‌تن و جمع کثیری از خانواده شهدا و ایثارگران برگزار شد.

علی اکبر سیاح فرزند شهید مدافع حرم حاج سعید سیاح طاهری در سخنانی گفت: تازه چند روز است که می‌فهمم داغ فرزند شهید و مادر شهید و خانواده شهید بودن چه چیزی است. واقعا به شما تبریک می‌گویم که شما تا چه حد مقاوم بودید. ما ۳۰ سال در محل‌ها، مدارس و اطراف خودمان شاهد حضور فرزندان شهدا،جانبازان و ایثارگران بودیم اما هیچگاه آنها را درک نمی‌کردیم که آنها واقعا چه حرفهایی برای گفتن دارند و این درد تا چه اندازه سخت است. کسی که پدرش برای دفاع از این مملکت رفته باشد اما در پاسخ طعنه‌های بسیاری را شنیده باشد.

وی افزود: من به صبر شما در این سالها غبطه می‌خورم و خدا را شاکرم که من هم یکی از این ملت بزرگ ایران هستم که کسی را فدای آنها کرده است. حاج سعید سیاح طاهری را خودم هم نمی‌شناختم و شاید یک هفته است که تازه دارم پدرم را می‌شناسم. دوستان، آشنایان  و رفقای زمان جنگ پدرم در این مدت کوتاه خاطرات بسیاری را از او برای ما تعریف می‌کند. تکلیف ایشان در زمان نوجوانی مبارزه با رژیم شاه بود و واقعا هم همان تکلیف را ادا کرد و چند بار به زندان ساواک برده شد. من این‌ها را برای این نمی‌گویم که از پدر خود تعریف کرده باشم، بلکه می‌خواهم بدانید در هر زمان تکلیف ما چیست و این درسی است که من از پدرم گرفته‌ام. ایشان بعد از انقلاب بسیج عشایر را تشکیل داد و بعد از جنگ بسیج آبادان را برای آبادی آن شهر تشکیل داد.در پایان جنگ نیز با جانبازی ۷۰ درصد دیگر باید استراحت می‌کرد، مردی که محاسنش سفید شده اما نمی‌دانم چرا نمی‌نشست و بی‌قراری می‌کرد و می‌خواست که فعالیتی برای زنده نگهداشتن این فرهنگ ایثار و شهادت انجام دهد. در کنار یک سری از دوستان اولین کنگره شهدا را برگزار کردند و همان شد که یادمان ۱۷۷ شهید گمنام آبادان را برگزار کرد.

فرزند شهید مدافع حرم حاج سعید سیاح طاهری ادامه داد: بسیاری از مسئولین با تمام این شرایط به او بی‌مهری بسیاری می‌کردند او را تحقیر و تهدید می‌کردند، از سردار تا مسئول دولتی همه این رفتار را داشتند اما او پای حرف خود ایستاد، گمنام بود اما پای حرف خود ایستاده و به آن عمل می‌کرد. بعد از این بود که متوجه شد نسل جدید ما چیزی از دفاع مقدس نمی‌داند و همان شد که اولین دوره‌های مسابقات کتابخوانی را با همکاری افرادی همچون حبیب احمد زاده در حوزه هنری فعال کرد. در محروم‌ترین مناطق کشور که مسئولین پایشان را نگذاشته‌اند نیز کارهای بسیاری را کرد. ایشان تکلیف خود را ادا کرد و بازیگران و هنرمندان را به روستاهای دور افتاده کشاند و این کار را برای کسانی انجام داد که شاید در عمرشان یک بار هم پرده سینما را ندیده باشند.

وی با اشاره به این که اگر قرار است که ما هنرمند باشیم باید هنری را اجرا کنیم که به درد مستضعفین بخورد، گفت: این شعار پدر من بود و آن را به شکل عملی اجرا می‌کرد. در زلزله اهر و ورزقان که شاید بسیاری اصلا هیچ تکلیفی برای خودشان نمی‌دیدند، اما پدر من که بازنشسته شده بود با بعضی از دوستان به روستاهای آنجا رفته و جشنواره دانش‌آموزی ۴۳ هزار نفری برای دانش‌آموزانی که روحشان آسیب دیده بود برگزار کردند. همه به فکر ساختن خانه برای آنها بودند اما پدرم گفت که ما باید دلهای آنها را آباد کنیم و این‌ها اکنون آسیب دیده‌اند. همه جا به فکر مستقضعین بود و هنر متعهد را همین می‌دانست. پدرم می‌گفت که اگر هنر و هنرمند فقط بین یک جامعه خاص و قشر روشنفکر باشد به هیچ دردی نمی‌خورد، هنری هنر است که درد مردم را حل کند و مشکلی از انقلاب را حل کند.

فرزند شهید سیاح با اشاره به چگونگی سفر وی به سوریه، گفت: پدرم بارها تلاش کرد که به این ماموریت برود اما می‌گفتند سن شما بالا است و جانباز هستید و نمی‌توانید بروید. آنقدر پیگیری کرد و گفت که من تجربیاتی دارم که به این نسل جدید باید برسانم و من را کنار نگذارید. او با هزار زحمت به سوریه رساند و در آنجا کسی که پیش از این فرمانده گردان بود زیر دست جوانان در جایگاه فرمانده دسته قرار گرفت. چند سفر بعد متوجه شدم که ایشان فرمانده ضد زره بوده و تجربیات زیادی دارد.

وی با اشاره به اولین و آخرین دیدار این شهید با رهبر انقلاب، گفت: ایشان حدودا ۱۲ روز پیش با آقای احمدزاده قصد داشتند که به دیدار رهبر انقلاب بروند و گزارشی را از کارهای فرهنگی خودشان به ایشان ارائه دهند. مادرم تعریف می‌کند که قرار بود فقط خوش و بشی با حضرت آقا داشته باشند، اما به آرامی در گوش ایشان گفتند که آقا جان دعا کنید من شهید بشوم. مادرم می‌گوید که رهبر انقلاب سکوت کرده سر خود را پایین انداخته و چیزی نگفتند. آقای احمدزاده به ما گفت که من در آن جلسه یادداشت کرده بودند که به رهبر انقلاب بگویم که حکمی بدهند تا آقای سیاح به سوریه نروند و کارهای خودشان را در اینجا پیگیری کند، اما من همه نکات خودم را در جلسه گفتم ولی این نکته را از یاد بردم، سه روز بعد پدرم به سوریه رفت و شهید شد و خوشا به سعادتش و از خدا می‌خواهم که کاری کند تا من بتوانم عملا راه او را ادامه بدهم.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها