«هنر شفافاندیشیدن»، اثری با موضوع روانشناسی است که با ترجمه عادل
فردوسیپور، بهزاد توکلی و علی شهروز وارد بازار شده است. اگرچه کمتر از یک
سال از انتشار نسخه نخست این کتاب میگذرد اما همزمان با رسیدن به چاپ
دهم، جشن امضایی با حضور عادل برای آن گرفته شد و علاقهمندان زیادی هم گرد
آقای مجری جمع شدند تا این کتاب را با امضای او داشته باشند.
خیابانی کریمخان، جایی است که در سرمای غروب دوشنبه ۲۱ دیماه ۱۳۹۴
علاقهمندان کتاب و فوتبال، مشتاق دیدار آقای مجری و برگزاری مراسم جشن
امضای «هنر شفافاندیشیدن» هستند. جمعیتی که از طبقه دوم فروشگاه تا بیرون
در ورودی آمده، کتاب و گوشی در دست آماده برگزاری مراسمند.
برنامه قرار بود از ساعت ۱۸ آغاز شود که با توجه به جمعیت حاضر و فضای
محدود فروشگاه بعید به نظر میرسید بتوان نظم و ترتیبی از آن انتظار داشت.
بینظمی زمانی به اوج میرسد که ساعت ۱۸:۳۰ میشود اما هنوز هیچ خبری از
مترجم کتاب نیست. کار فروشگاه در این شلوغی مختل شده و فروشندگان با لبخندی
از روی تعجب مشغول پاسخگویی به انبوه سوالات مخاطبان هستند.
ساعت ۱۹:۱۰ است که عادل میآید. از هجوم مردم، ممکن است ویترینهای فروشگاه
روی زمین بیفتند. همه دوربینها و گوشیها را روی دست گرفتهاند تا در
میان شلوغی، تصویری از فردوسی پور ضبط کنند. برخی هم با وجود شلوغی و هجمه
جمعیت، روبهروی ورودی فروشگاه سلفی میگیرند!
فردوسیپور که سورپرایز هم شده و سعی دارد آرام باشد و صبوری نشان دهد،
درست در میانه سالن، پشت به قفسههای کتاب، پشت میزی مینشیند و بلافاصله
شروع به امضای کتابها میکند. حتی فرصتی برای تازهکردن نفس نیز ندارد.
علاقهمندانی که از ساعت ۱۷ تا ۱۹ سر پا منتظر مترجم ایستادهاند، مجالی
برای گفتوگو حتی به صاحب فروشگاه نمیدهند و فروشندگان با ناامیدی از
اینکه نخواهند توانست با مهمانشان عکسی بگیرند و گپی بزنند، سخن میگویند.
مسئولان فروشگاه از چند ساعت قبل کتابها را مثل چند ستون پشت صندوق جمع
کرده و نام صاحبانشان را روی کاغذی نوشته بودند که فردوسیپور امضا کند.
جشن امضا هم به همین شکل پیش میرود. کسانی که کتابشان امضا میشود،
میتوانند آن را دست آخر از خود فردوسیپور بگیرند و عکسی به یادگار
بیندازند. بعد از حدود دو ساعت از حجم کتابها کاسته میشود ولی جمعیت
زیادی که در فروشگاه هستند، هنوز با اصرار و اطمینان میخواهند با گزارشگر
بازیهای فوتبال صحبت کنند.
پس از امضاشدن کتابها، حدود ساعت ۲۱ فردوسیپور با لبخند و اصرار به اینکه
باید برود، با همان جمعیت تا کنار ماشینش بدرقه میشود و از مردم خداحافظی
میکند.
جشن امضای هنر شفافاندیشیدن به پایان میرسد اما این آرزو باقی میماند که
کتابفروشیها گاهی بدون چهرههای مشهور هنری و تلویزیونی کمی شلوغ باشند!