کد خبر: ۳۵۷۰۶
زمان انتشار: ۱۳:۴۲     ۲۸ دی ۱۳۹۰
یادداشت مهمان
سعدالله زارعی
یكی از بزرگترین ثمرات انقلاب اسلامی ایران برای ملت‌های مسلمان این بود كه هویت مستقل و جدیدی را برای آنان تصویر كرد و این الهام‌بخشی انقلاب اسلامی جز با ایستادگی اقتدار آفرین ملت ایران میسر نمی‌شد؛ رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان روز نوزدهم دی‌ماه امسال فرمودند «اگر اين ايستادگى نبود، اگر اين به چالش كشيدن هيبت دروغين ابرقدرتها نبود، ملتها وارد ميدان نميشدند؛ بيدارى اسلامى به وجود نمى‌آمد؛ اين حوادثى كه امروز منطقه را دارد دگرگون ميكند و نقش جديدى ميزند، به وجود نمى‌آمد.» ایشان اقتدار امروز ملت ایران را ناشی از دو عامل «تصميم قاطع نظام مقدس جمهورى اسلامى بر عدم انحراف» و «حضور هوشمندانه و مصممانه‌ى مردم وفادار» دانستند. سعدالله زارعی، كارشناس و تحلیل‌گر مسائل سیاسی در این یادداشت به تبیین عوامل اقتدار ملت ایران و ذكر مصادیقی از عدم انحراف نظام جمهوری اسلامی از مسیر اقتدار ملت پرداخته و در پایان به پیش‌بینی آینده‌ی نزاع ایران و غرب می‌پردازد.

یكی از مهم‌ترین آفات حكومت حق این است كه در برابر باطل «نرمش» به خرج دهد. خداوند متعال، مؤمنین را از افتادن در چنین ورطه‌ای شدیداً انذار داده است. بر این اساس حضرت امام خمینی رحمه‌الله با صراحت فرمودند «تا ظلم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.»

مفهوم اقتدار در علوم سیاسی

اقتدار (authority) به‌معنای نوعی توانایی فراتر از ابزار و عمل مادی است كه با پذیرش این توانایی از سوی حریف توأم می‌باشد. از این رو گاهی نقطه‌ی مقابل آن را آنارشی (Anarchy) به‌معنای عدم انسجام و بهم‌ریختگی و گاهی نیز «قدرت عریان» یعنی قدرت صرفاً مادی دانسته‌اند. درباره‌ی خود «قدرت» كه پایه‌ی اقتدار - و نه همه‌ی بار مفهومی آن- است، اختلاف نظرهایی وجود دارد. ماكس وبر، دانشمند جامعه‌شناس آلمانی درباره‌ی قدرت می‌گوید «موقعیت شخص در یك رابطه‌ی اجتماعی نابرابر كه بتواند خواست خود را علی‌رغم هر مقاومتی اعمال نماید.» اما برتراند راسل برای قدرت، اشكال مختلفی مثل ثروت، سلاح، نفوذ معنوی، مقام و موقعیت اجتماعی قائل است. بعضی دیگر از محققین علوم سیاسی با الهام از تعریف ماكس وبر گفته‌اند «قدرت، اقتداری است فاقد هر نوع مشروعیت و اقتدار، قدرتی است دارای نوعی مشروعیت.» (علیرضا شجاعی‌زند، اقتدار در اسلام، ص 208)

اقتدارِ فرهنگ‌محور

از منظر اسلام، اقتدار با واژه‌ی «عزت» توضیح داده شده و به خداوند متعال استناد داده شده است؛ «إن العزة لله جمیعاً» (سوره‌ی بقره، آیه‌ی 165) و «لاقوة الّا بالله» (سوره‌ی كهف، آیه‌ی 39). بر این اساس خداوند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و اولی‌الامر را دارای چنان جایگاهی قرار داده كه دیگران نتوانند درباره‌ی اوامر و نواهی ایشان تشكیك و تردید نمایند، تا جایی كه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و به تبع او اولی‌الامر را حاكم بر نفس دیگران قرار داده و فرموده است «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم». (سوره‌ی احزاب آیه‌‌ی 6)

اما در اینجا بحث از اقتدار فرد اعم از اینكه در رتبه‌ی معصوم علیه‌السلام باشد یا نباشد نیست بلكه سخن از اقتدار یك ملت در عرصه‌ی داخلی و بین‌المللی است. بنابراین باید موضوع را از منظر فرهنگی مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار داد. اقتدار ملی برخاسته از «فرهنگ» از یك جهت با اقتدار ملی برخاسته از «زور»، «ثروت» و «سازمان سیاسی» متفاوت است؛ چرا كه در این سه نوع، «عنصر مادی» بیش از هر عنصر دیگری نقش دارد، در حالی‌كه در اقتدار ملی برخاسته از فرهنگ، عنصر مادی در ردیف‌های آخر قرار می‌گیرد.

عناصر فرهنگی اقتدار ملی

یكی از عناصر فرهنگی اقتدار ملی، «باور به توانایی» است. اگر یك ملت احساس كند كه می‌تواند شخصیت متمایز خود را وارد میدان كرده و دیگران را به پذیرش آن وادار نماید، اولین و مهم‌ترین گام تمدنی خود را بر داشته است. البته باور به توانایی، به تاریخ، عناصر ارزشی و باورهای بنیادین مثل دین وابسته است كه بدون آنها چنان احساسی شكل نمی‌گیرد. عنصر فرهنگی دیگر در این میدان، «عزم رهبران و نخبگان سیاسی بر پایه‌ی ارزش‌های بومی» است. اگر مردم از رهبری رهبران و نخبگان عمیقاً پایبند به ارزش‌های ملی برخوردار بودند، از سازمان و انسجام لازم برای تحقق تمدن متمایز نیز برخوردار خواهند شد.

عنصر فرهنگی دیگر در میدان اقتدار، «علم و زایش دانشی» است. اگر پایه‌های حركت یك جامعه بر علم و در مسیر دانش بنا شود، از تمام ظرفیت‌ها برای شكل‌دهی به تمدن متمایز خود استفاده می‌كند. لازمه‌ی حركت عالمانه این است كه وجود نظام سیاسی و ابعاد آن با مبانی علمی توأم باشد؛ چرا كه یك ساختار غیر علمی قادر به پشتیبانی از روند علمی جامعه نخواهد بود.

اگر در مقابل انحراف نایستیم...

در اسلام، به حكومتی كه بر مبنای هنجارها و سُنن طبیعی خلقت بنا شده باشد، حكومت حق گفته می‌شود. از این منظر منشأ حاكمیت، خداوند متعال است؛ چرا كه تنها او می‌تواند مخلوقات را وادار به «اوامر» و «نواهی» بنماید. از این منظر «جان» و «مال» انسان‌ها و سایر مخلوقات كه مهم‌ترین بستر اعمال حاكمیت می‌باشند به خداوند تعلق دارد و صاحبان ظاهری جان و مال، تنها «امانت‌داران مسئول» هستند.

بر این اساس خداوند متعال می‌فرماید «إن الحكم إلّا لله امر الّا تعبدوا الّا ایاه ذلك الدین القیم ولكن أكثر الناس لایعلمون» (سوره‌ی یوسف آیه‌ی 40) منظور از «إن الحكم» همان حكومت و فرمانروایی است و نه حكومت تكوینی (به معنای تدبیر و گردانندگی) چرا كه پس از «إن الحكم» گفته شده «الّا تعبدوا الا ایاه». البته در اینجا منظور از «إن الحكم الا لله» این نیست كه خداوند مستقیماً حكومت بر بندگان را در دست دارد بلكه حكومت خدا به نحو مباشرت است؛ از این رو در جای دیگر خداوند متعال می‌فرماید «یا داوود انّا جعلناك فی‌الارض خلیفة فاحكم بین الناس بالحق ولا تتبع الهوی» (سوره‌ی ص آیه‌ی 26) در دوره‌ی معاصر با توجه به مقتضیات زمان و اعطای حاكمیت به‌طور عام به فقهایی كه «صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه و مطیعاً لامر مولاه» هستند، شكل‌گیری «حكومت حق» به سازوكاری كه با منطق و عقل مؤمنین سازگار باشد، نیازمند است و از این رو در جمهوری اسلامی برای یافتن مصداق كامل‌تر، «مجلس خبرگان رهبری» در نظر گرفته شده است.

عنصر ملت در یك كشور انقلابی و معنوی مهم‌ترین مؤلفه‌ی قدرت ملی و اقتدار ملی محسوب می‌شود و بقیه‌ی اجزای اقتدار ملی، حتی گوهر نادر «رهبری صالح» از دل چنین ملتی ظهور یافته و نورافشانی می‌كند.

با این وصف، جمهوری اسلامی از دو پایه‌ی «نصب شرعی» و «نصب مؤمنین» برخوردار است و به عبارت دیگر هم عمیقاً مكتبی است و هم در عین حال با آن‌چه عقل سلیم و فطرت الهی بشر درمی‌یابد سازگاری دارد. اما البته این تنها مقدمه‌ی شكل‌گیری حكومت حق است. یك وجه دیگر آن كه اهمیتی هم‌طراز با این مقدمه دارد، عدم انحراف حكومت و حاكمان از مبانی و ارزش‌های مسلط می‌باشد. چرا كه اگر حكومتی از نظر اساس، حق باشد ولی بر حق مداومت نكند و در برابر انحراف‌ها نایستد، نمی‌تواند جامعه را به اهداف الهی خود برساند.

یكی از مهم‌ترین آفات حكومت حق این است كه در برابر باطل «نرمش» به خرج دهد و در نهایت در اندیشه‌ی كسب موافقت باطل برآید. خداوند متعال، مؤمنین را از افتادن در چنین ورطه‌ای شدیداً انذار داده و نهایت وادادگی در برابر باطل را، هضم در نظام باطل دانسته است. بر این اساس حضرت امام خمینی رحمه‌الله با صراحت فرمودند «تا ظلم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.» و در جای دیگر فرمودند «همه‌ی مسئولان نظام و مردم ایران باید بدانند كه غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامیتان - به‌خیال خام خودشان- بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور، همیشه با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید كه اگر آرام گذارید، لحظه‌ای آرامتان نمی‌گذارند.» (صحیفه‌ی نور، ج 21، ص 109) حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای نیز در تاریخ 26/1/1388 فرمودند «توصیه برای بازگشت به نظام جهانی به معنای تسلیم شدن در برابر قدرت‌های زورگو و پذیرفتن نظام ناعادلانه‌ی جهان است.»

جام زهر را بنوشید!

اگر نگاهی به سابقه‌ی سی‌وسه ساله‌ی انقلاب اسلامی بیاندازیم، درمی‌یابیم كه رهبری انقلاب همیشه در برابر نغمه‌های مبتنی بر حسن‌ظن نسبت به دشمن و یا ارعاب در برابر دشمن ایستاده‌اند و به‌شدت جامعه را از رواج چنین افكاری پرهیز داده‌اند. یك نمونه‌ی بارز آن، نامه‌ی 3/12/1367 حضرت امام رحمه‌الله - موسوم به منشور روحانیت- است كه در برابر سازش‌طلبی امثال آقای منتظری ایستادند و نمونه‌ی دیگر آن، مخالفت صریح رهبر معظم انقلاب با نامه‌ی سازش‌طلبانه‌ی نمایندگان مجلس ششم بود. 127 نماینده‌ی مجلس ششم پس از اشغال عراق توسط آمریكا، از رهبر معظم خواستند كه جام زهر عقب‌نشینی از اصول و آرمان‌های انقلاب را به نام مصلحت ملی سر بكِشند! در آن نامه آمده بود «اگر جام زهری باید نوشید، قبل از آنكه كیان نظام و مهم‌تر از آن استقلال و تمامیت ارضی كشور در مخاطره قرار گیرد باید نوشیده شود و بی‌تردید این برخورد خردمندانه و متواضعانه از سوی ملت، با همان پاداشی مواجه می‌شود كه امام عزیز راحل روبرو شد.»

در واقع این نمایندگان به نام «خردمندی» و «تواضع» از رهبری معظم انقلاب خواستند تا برای نجات كشور، از اصول نظام -یعنی موجودیت نظام- در برابر آمریكا عدول كند. حال یك لحظه تصور كنید كه رهبری، مرعوب حركت اشغالگران می‌شد؛ آیا آمریكا و اروپا لحظه‌ای در حمله به كشوری با چنان رهبران مرعوبی تردید می‌كردند؟ اما رهبری و مردم مرعوب نشدند و عزم خود را برای به شكست كشاندن برنامه‌ی اشغال نظامی عراق و افغانستان و سپس شكست تهاجم نظامی رژیم صهیونیستی به لبنان و غزه جزم كردند و امروز ما شاهد پیروزی مظلومان لبنانی، فلسطینی و سوری در كشورهای خودشان هستیم و عراق نیز به همت مردم عراق از اشغال نجات پیدا كرد. نتیجه‌ی این مقاومت‌ها این است كه حمله به ایران در مخیله‌ی آمریكا، رژیم صهیونیستی و دیگران نمی‌گنجد.

ملت و اقتدارافزایی

یكی از جنبه‌های اصلی اقتدار هر كشور، «ملت» آن كشور است. برخلاف ظاهر فیزیك‌مند عنصر «ملت»، در این مقوله ما با موضوع كیفی و معنوی مواجه هستیم و البته بُعد فیزیكی هم در كنار آن وجود دارد ولی بدون آن جنبه‌ی كیفی، فیزیك ملت نه تنها اقتدارافزا نیست بلكه نوعاً خود به عامل كاهنده بدل می‌گردد. از این رو كثرت جمعیت در بسیاری از كشورها به عنوان یك معضل شمرده می‌شود؛ چرا كه آن كشورها یا از حیث توانایی‌های مادی و یا از حیث قدرت مدیریت اجتماعی دچار مشكل جدی هستند.

مسئولین و نخبگان هم به میزانی كه در فضای پارادایمی آینده سیر می‌كنند، می‌توانند ملت خود را برای رسیدن به آن هدایت كنند. اما اگر نخبگان به دلیل درك ناقص از شرایط آینده، راه دیگری بروند، آن وقت خسارت غیر قابل جبرانی به كشور و ملت وارد می‌شود.

عنصر ملت در یك كشور انقلابی و معنوی مهم‌ترین مؤلفه‌ی قدرت ملی و اقتدار ملی محسوب می‌شود و بقیه‌ی اجزای اقتدار ملی، حتی گوهر نادر «رهبری صالح» از دل چنین ملتی ظهور یافته و نورافشانی می‌كند. اگر ملتی حتی جمعیت كمتری نسبت به دیگر كشورها داشته باشد اما اهداف ملی و فضاهای پیش رو را به‌درستی بشناسد و نقش‌آفرینی فعال خود را در این مسیر طراحی كند، می‌تواند تأثیر شگرفی در روند امور بگذارد. یك نمونه از چنین ملتی، جامعه‌ی كوچك شیعه‌ی لبنان است. شیعیان در لبنان حدود 35 درصد جمعیت را به خود اختصاص داده‌اند و البته در مقایسه با مسیحیان، اهل سنت و دروزی‌ها در اكثریت بسر می‌برند. از طرف دیگر لبنان با جمعیتی بین 3 تا 4 میلیون نفر، در ردیف كشورهای كوچك به حساب می‌آید.

شیعیان در دهه‌ی 1360شمسی بر بازیابی هویت خود متمركز شدند و فضای تحولی پیش رو را بر مبنای «افزایش قدرت ملی لبنان» طراحی كردند و علی‌رغم آنكه همه‌ی موقعیت‌های مادی و حتی ملی و نیز موقعیت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی علیه جریان شیعه و اسلام‌گرایی بود، اما طی دوره‌ای 15 تا 16ساله موفق به افزایش قدرت ملی لبنان شد. حزب‌الله در سال 2000 میلادی كه رژیم صهیونیستی ناچار شد آخرین عنصر نظامی خود را هم از لبنان خارج كند، به مهم‌ترین عنصر قدرت لبنان و اقتدار ملی آن كشور تبدیل شده بود و شیعیان در نقطه‌ی كانونی اقتدار ملی لبنان قرار گرفته بودند و به تبع، لبنان جایگاه ویژه‌ای در سیستم امنیتی منطقه پیدا كرد.

روحیه‌ی ملی مقاومت

یكی از جنبه‌های اساسی ملت مقتدر به روحیه‌ی آن ملت بازمی‌گردد. اگر روحیه‌ی ملی «مقاوم» باشد و در برابر فشارها نشكند و بتواند هر فشار دشمن را با مقاومت به ضد خود تبدیل كند، این ملت حتماً برنده می‌شود. ملت ایران از نظر تاریخی از چنین ویژگی بهره‌مند بوده است. مقاومت مردم ایران در برابر تجاوز خارجی، عامل اصلی حفظ بقای «ایران» می‌باشد و امروز هم این مقاومت مهم‌ترین عنصر نگه‌دارنده‌ی انقلاب به حساب می‌آید. این ملت بدون آنكه قصد لجبازی با كسی داشته باشد، در برابر زورگویی ایستاده و منطق خود را حاكم كرده است. این روحیه‌ی ملی مبتنی بر مقاومت باید تقویت شود؛ چرا كه تقویت چنین روحیه‌ای و هنجارمند كردن آن، مستقیماً به افزایش اقتدار ملی می‌انجامد.

بصیرت و هوشیاری ملی

یكی دیگر از جنبه‌های اقتدار مردمی، جنبه‌ی «بصیرت و هوشیاری» آن ملت است. اگر ملتی در مواجهه با پدیده‌های نوظهور سیاسی و غیره، دریافت و تحلیل دقیقی داشته باشد، به احتمال بسیار زیاد به انتخاب و گزینش درستی دست می‌زند و اثر آن بر روند امور و تحولات پیش رو برجسته خواهد بود. اما اگر یك ملت، مقتدر و باهوش باشد اما فضای اطراف خود را درست تشخیص ندهد، به احتمال بسیار زیاد فرصت‌های گران‌بهای آینده را از دست خواهد داد. تمدن‌ها همواره با چنین چالشی مواجه بوده‌اند و ویرانی تمدن‌ها از این نقطه آغاز شده است، كما اینكه پیدایی و بالندگی تمدن‌ها هم از همین‌جا آب خورده است.

موفقیت در گرو شناخت پارادایم است

امروزه در علوم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و طبعاً در سایر حوزه‌ها بحثی تحت عنوان «پارادایم» (paradigma) مطرح است. به این معنا كه حركت هر ملت و هر سازمان اجتماعی- از قبیل حركت یك كارخانه- بستگی به شناخت پارادایم‌های پیش رو دارد. اگر یك سازمان صنعتی نتواند نیازهای آینده و رقابت‌های حساسی كه در تأمین این نیازها وجود دارد را درك كند، به‌زودی با ورشكستگی مواجه شده و از میدان خارج می‌شود. محققین معمولاً از میدان خارج شدن كارخانه‌های ساعت‌سازی سوئیس را به عنوان شاهد مثال این بحث می‌آورند. در این ماجرا سیستم سوئیس نتوانست درك كند كه در فضاهای آینده، الكترونیك جای مكانیك را خواهد گرفت. پارادایم دهه‌ی 1950 میلادی به بعد، در حوزه‌ی صنعت، پارادایم الكترونیك بود ولی ملت سوئیس كماكان در فضای پارادایم مكانیك سیر می‌كردند.

نظام، رفتار خود را بر مبنای پارادایم «غلبه مؤلفه‌های غیر نظامی بر نظامی» تنظیم كرد و به نتیجه رسید. این هنر مردم و رهبری بود كه بیش و پیش از آنكه مرعوب تحركات نظامی دشمن شوند، شناخت صحیحی از پارادایم آینده پیدا كردند و در این راه به خدا اتكا نمودند

پایان پارادایم سلطه‌ی غرب

در جامعه‌ی ما، ملت به خوبی می‌داند كه «آینده» از چنبره‌ی غرب خارج شده و دیگر از سیطره‌ی غرب بر جهان خبری نخواهد بود. یعنی به خوبی می‌داند كه پارادایم «جهان زیر سلطه‌ی غرب» در حال رخت بر بستن است و جهان آینده جهانی است كه در آن؛ غرب از صدر به زیر كشیده می‌شود. بر این اساس به پارادایم آینده چشم دوخته است. با این نگاه مردم خود را سرگرم بیانیه‌ها و قطع‌‌نامه‌هایی كه در چهارچوب پارادایم جهان زیر سلطه‌ی غرب علیه ایران صادر می‌شود، نمی‌كنند و اثر آن را ناچیز می‌شمارند، كما اینكه ناچیز نیز هست.

پارادایم، -فضای گفتمانی و روندی- محور بصیرت یك ملت می‌باشد و منافع، امنیت و محوریت سیاسی آینده، به میزان بسیار زیادی به آن بستگی دارد. مسئولین و نخبگان هم به میزانی كه در فضای پارادایمی آینده سیر می‌كنند، می‌توانند ملت خود را برای رسیدن به آن هدایت كنند. اما اگر نخبگان به دلیل درك ناقص از شرایط آینده، راه دیگری بروند، آن وقت خسارت غیر قابل جبرانی به كشور و ملت وارد می‌شود. در جمهوری اسلامی گاه‌گاه زمزمه‌ای در دولت‌ها شكل گرفته و راهی نشان داده شده كه با خوانش دقیق از فضای پیش رو تطابق نداشته است. البته شاید نتوان به دولت‌ها به خاطر اینكه مستقیماً درگیر اداره‌ی امور جاری كشورند و برای رفع مشكلات و محدودیت‌ها باید «تلاش ویژه» داشته باشند، خرده گرفت، اما به هر حال در این هم تردیدی نیست كه غرق شدن در محیط و فضای «جاری» و ندیدن واقعیات «آینده» با مصالح یك ملت همخوانی ندارد و بلكه در مواقعی فاجعه‌بار است.

به عنوان مثال در مقطعی كه آمریكایی‌ها عراق را به اشغال در آورده و به عربده‌كشی علیه ملت‌های مسلمان و به‌ویژه علیه ملت ایران مشغول بودند، این احساس در دولت وقت ایران به وجود آمد كه كشور با یك «بحران قطعی» مواجه شده و حتی در «لبه‌ی پرتگاه» قرار گرفته است و از این رو نوعی ادبیات مبتنی بر فاصله گرفتن از ادبیات انقلابی رواج پیدا كرد. متعاقب این ادبیات، نامه‌ای از وزارت خارجه‌ی ایران به وزارت خارجه‌ی آمریكا فرستاده شد كه در آن از تمایل ایران برای حل و فصل تمامی مسائل مورد اختلاف به آمریكا خبر می‌داد. البته تقریباً همزمان با آن هم در مجلس ششم نامه‌ای با امضای 127 نماینده با مضامینی مشابه نوشته شد. اما در فضای واقعی و به‌خصوص با نگاه به آینده، استفاده از ابزار نظامی، تحریك ملت‌ها را در پی داشت و صاحبان بصیرت كه غرق در محیط جاری نبودند، می‌دانستند كه دوره‌ی پارادایم نظامی -شرایط سال‌های 1357تا1370- پایان یافته و شكست جنگ هشت‌ساله علیه ایران و شكست ارتش سرخ در افغانستان، نشانه‌های روشنی از این شكست به‌حساب می‌آیند. صاحبان بصیرت می‌دانستند كه در دوره‌ی پارادایم غیر نظامی هیچ قدرتی نمی‌تواند با استفاده از ابزار زور به پیروزی برسد. نظام بر اساس این درك، رفتار خود را بر مبنای پارادایم آینده -غلبه مؤلفه‌های غیر نظامی بر نظامی- تنظیم كرد و ظرفیت‌های خود را برای تحقق آن به كار گرفت و به نتیجه رسید. این هنر مردم و رهبری بود كه بیش و پیش از آنكه مرعوب تحركات نظامی دشمن شوند، شناخت صحیحی از پارادایم آینده پیدا كردند و در این راه به خدا اتكا نمودند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها