ریشه اختلافات در منطق های متفاوتی است که هر یک از ما داشته و براساس آن به تجزیه و تحلیل حوادث و رویدادها می پردازیم و براساس همان منطق نیز موضعگیری نموده و نسبت به آن حادثه یا رویدادی که واقع شده است واکنش نشان می دهیم. این منطقهای متفاوت تنها بر واکنش های ما موثر نیستند بلکه بر کنش ها، تصمیمات و اقداماتی که می خواهیم برای تغییر وضعیت خود و دیگران انجام دهیم نیز تاثیرگذار خواهند بود.
اگر به روزنامه ها و خبرگزاریها نگاهی گذرا داشته باشید، شاهد خواهید بود که موضوعات مشترک بسیاری وجود دارد که افراد گوناگون اختلاف نظرات متضادی نسبت به آن موضوعات مشترک ابراز می کنند. به گونه ای که برخی نظرات نقیض نظرات دیگر هستند.
به عنوان مثال به این موضوعات در چند هفته گذشته توجه کنید: بازار ارز و سکه، تغییر ریاست دانشگاه آزاد، تعیین صلاحیتها برای انتخابات مجلس، سفر رئیس جمهور به آمریکای جنوبی، شهادت شهید احمدی روشن، انحلال خانه سینما، فاز دوم هدفمندی یارانه ها، حکم دادگاه فائزه هاشمی،...
اینها و ده ها موضوع ریز و درشت دیگر را می توانید در تمامی روزنامه ها و سایت خبری ببیند. این تنها بخشی از موضوعات داخلی بود و به همین میزان نیز موضوعات خارجی (اعم از منطقه ای و جهانی) وجود دارند که همه ما به آنها پرداخته و نظراتی مخالف یکدیگر بیان می کنیم.
ریشه این اختلافات در کجاست؟ آیا تنها دلیل اختلاف نظرها به حب و بغض های سیاسی باز می گردد؟
آیا تنها درگیری شخصی و فردی افراد با یکدیگر سبب تحلیل های مختلف و متضاد و واکنش های مختلف است؟
اگر پاسخ مثبت باشد، آن وقت این سوال پیش می آید که اگر افراد به دلیل شخصی و صرفا از روی حب و بغض در برابر رأی و نظر یکدیگر می ایستند پس چگونه در برخی موارد با یکدیگر همراه و هم نظر هستند. اگر صرفا از روی لجاجت نظر داده باشند، باید در تمامی موارد نظری مخالف یکدیگر داشته باشند در حالیکه می بینم این گونه نیست. مثلا آقای توکلی که در طول دولت نهم و به خصوص دهم بیشترین نظرات مخالف با رئیس جمهور را داشته و منتشر نموده است در برخی موارد در سیاست خارجی با رفتار رئیس جمهور موافق بوده اند و یا به عنوان مثال در مساله جمع آوری ماهواره ها، ایشان نیز چندان موافق این گونه عملکرد نیروی انتظامی نبودند. البته این به معنای نفی موضعگیری بر اساس لجاجت و حب و بغض نیست و به راحتی می توان تشخیص داد که برخی از اظهار نطرات صرفا برای مخالفت با طرف مقابل ابراز می شود و دلیل دیگری ندارد اما نکته اینجاست که همه اختلاف نظرات با این دلیل روان شناختی قابل تحلیل نیست و بسیاری از اختلاف نظرات ریشه در منطق و روش تحلیل مساله دارند.
اگر به منطق هایی که هم اکنون فعالان سیاسی، مسئولان و اصحاب رسانه به وسیله آنها به تجزیه و تحلیل مسائل پرداخته و موضعگیری می کنند دقت کنیم می توانیم منطق ها و روش های مختلف تجزیه و تحلیل را شناسایی کنیم که در میان آنها سه منطق فراگیرتر از بقیه هستند که عبارتند از: 1- منطق انتزاعی (کلی نگر) 2- منطق مجموعه نگر 3- منطق تکاملی(کل نگر)
برای درک بهتر تفاوت این سه منطق لازم است که نمونه ای از تقاوت این سه منطق در تحلیل یک مسئله مشترک را مورد دقت قرار دهیم.
به عنوان مثال در مسأله حجاب و برخورد نیروی انتظامی با مسأله بی حجابی سه دیدگاه مختلف در کشور وجود دارد.
دیدگاه اول: هر کس حجاب کامل را رعایت نمی کند بی حجاب است و باید با آن در محیط اجتماعی برخورد شود. و چون این پدیده در جامعه مسلمین شیوع یافته است و امکان برخورد با تمامی مصادیق آن نیست پس به عرف رجوع کرده و آن موارد از بی حجابانی که جامعه آنها را بی حجاب می داند و معتقد است که عرف عمومی را شکسته اند برخورد می کنیم و به بقیه موارد هم به عنوان "بد حجاب" تذکر می دهیم. این دیدگاه برخورد انتظامی را درست و لازم می داند و معتقد است که بعد از گذشت سی سال از انقلاب اسلامی در ایران کسی نیست که وجوب حجاب را نداند و اگر می داند و رعایت نمی کند مستوجب تنبیه و تذکر است، چون هیچ دلیلی برای عدم رعایت وجود ندارد و اگر کسی رعایت نمی کند یا فاسد است و یا برای اعتراض اجتماعی است که اقدام به بی حجابی نموده است. نکته مهم دیگر این است که دیدگاه اول مفهومی به نام بدحجاب را چندان قبول ندارد و معتقد است حجاب امری مشخص است و کوتاهی در آن به هر میزان خروج از دامنه حجاب کامل اسلامی است.
دیدگاه دوم که از سوی جریاناتی مانند اصلاح طلبان و سبزها در جامعه تقویت می شود این است که اولا بی حجابی پدیده ای است که علت شکل گیری آن به عوامل متعددی بستگی دارد. مثلا اجبار حکومت به حفظ حجاب در محیط اجتماعی، ممانعت از آزادی های فردی و عدم ارضاء جنسی مناسب در جامعه، فقر، سنت های نادرست حاکم بر جامعه در مساله زن و ...از جمله عوامل موثر در گسترش این پدیده است پس اولا خود افراد چندان مقصر نیستند و ثانیا اینکه حجاب امری شخصی است و به فرهنگ عمومی بستگی دارد و نیاز نیست که حکومت و دولت در آن داخل شده و اقدامی انجام دهد و خود مردم در حد عرفی که پذیرفته اند اجازه خواهند داد که افراد با شکل و شمایلی متفاوت در جامعه حاضر شوند و اگر کسی از حد عرف خارج شود جامعه واکنش نشان خواهد داد و لزومی به ورود حاکمیت در امر فرهنگ نیست.
این دیدگاه به حجاب کامل اسلامی با دیده تردید می نگرد و اجبار به آن را در محیط اجتماعی امری خارج از گستره دولت دانسته و معتقد به آزادی مذهبی است. بدین معنا که افراد خود انتخاب نمایند و جامعه خود نسبت به تعیین حد هنجار اقدام نموده و جامعه از طریق ساز و کارهای مدنی با هنجارشکنان برخورد نماید. دیدگاه دوم اداره محیط اجتماعی را تحت اراده مردم می داند و کنه مطلب این است که تعمیم اراده الهی به محیط اجتماعی را امری تحمیلی به دین قلمداد می کند. چرا که دین را اساسا امری فردی دانسته و با نگاهی مهربانانه عنوان می کند که آغشتگی دین به امر اداره جامعه باعث عرفی شدن دین خواهد شد و به ساحت قدسی آن لطمه خواهد زد و اگر دینداران با این بیان قانع نشدند با بیانی صریح تر عنوان می کند که دین و احکام شریعت حق دخالت در امور اجتماعی را ندارند.
دیدگاه سوم نگاهی متفاوت از این دو دارد. معتقد است که حجاب امری است که از طرف شارع مورد خطاب قرار گرفته و برعهده همگان است که در محیط اجتماعی مسلمین آن را رعایت نمایند. اما چند نکته در این میان وجود دارد.
1- بین حجاب کامل و بی حجابی خارج از عرف درجاتی وجود دارد و همه افراد را نباید با یک چشم نگریست و همه کسانی را که حجاب کامل اسلامی ندارند بی حجاب خطاب کرد و همه را با یک چوب راند. از این جاست که مفهوم بدحجاب معنا می یابد و بین کسانی که دارای حجاب کامل اسلامی هستند و کسانی که حداقلهای عرفی در حجاب را هم رعایت نمی کنند طبقه ای شکل می گیرد که از آنها به عنوان بد حجاب یاد می کنیم. طبقه ای که نیاز به برخوردی غیرانتظامی دارند و می توان با تغییر در مولفه های تاثیرگذار بر بدحجابی آنها، از تعداد این طبقه کاست. و در نقطه مقابل نیز می توان با برخورد نامناسب آنها را تحریک نمود تا به هنجارشکنان بپیوندند و درحالی که رضایت قلبی به بی حجابی ندارند اما به نشانه اعتراض اقدام به شکستن حداقلهای عرفی نمایند.
2- دولت اسلامی باید در امر فرهنگ حضور داشته باشد و محیط را برای اینکه افراد در جامعه مسلمین به سمت حجاب اسلامی گرایش یابند تقویت نماید. ایجاد بستری برای زندگی سالم بر اساس فرهنگ اسلامی ایرانی وظیفه حاکمیت است و حکومت موظف به گسترش معنویت و عدالت در جامعه است و نمی تواند بی تفاوت به امر اداره جامعه مومنین باشد. بر اساس این دیدگاه، تنها راه تقویت فرهنگ حجاب در جامعه تلاش فرهنگی و فکری است که از طریق عزم و اراده ملی به دست خواهد آمد و برخورد انتظامی تنها مختص کسانی است که هنجار شکنی نموده و از حد عرف خارج شده و قصد اخلال در محیط اجتماعی دارند. اما باقی کسانی که حجاب کامل اسلامی که مطلوبترین حالت است را ندارند باید مورد آگاهی بخشی همراه با محبت قرار گیرند و این امر بر عهده نهادهای فرهنگی حاکمیت است. مردم باید دلسوزی، رویکرد عقلانی و تلاش همراه با محبت نهادهای فرهنگی را در مورد خود حس کنند تا خاطره برخوردهای تند و یا تلاشهای همراه با قصد هدایت و از سر تحکم و عجب و خودبرتر بینی را از یاد ببرند.
3- بی حجابی پدیده ای است که از عوامل مختلفی ناشی شده است و لازم است ابتدا ریشه قضیه مورد دقت قرار گرفته و خشکیده شود. برخوردهای تند ابتدای انقلاب، اصرار بر تخصیص امکانات رفاهی و شغلی به کسانی که حجاب را رعایت می کنند، افزایش سن ازدواج که ناشی از هجوم فرهنگ غرب به سبک زندگی ماست، فاصله طبقاتی، هجوم فرهنگی دشمن به جامعه اسلامی از طریق وسایل ارتباطات جمعی و ... عواملی است که سبب شده و می شود که بی حجابی کم یا زیاد شود. بی حجابی با تغییرات داخلی و تحرکات خارجی قابلیت کم و زیاد شدن دارد و اینگونه نیست که افراد به خودی خود تصمیم بگیرند باحجاب یا بی حجاب باشند و شرایط اجتماعی که ناشی از ترکیب شرایط داخلی و خارجی است در تصمیم آنها تاثیر جدی دارد.
4: اینکه حجاب در کنار مسائل دیگر است که قابلیت سنجش دارد. به این معنا که ممکن است کسی حجاب داشته باشد و نظام اسلامی را نظام برآمده از ظلم دانسته و ولایت فقیه را دیکتاتوری خطاب کند. (موارد این گونه افراد را در فتنه 88 شاهد بودیم که از حجاب کامل هم رد شده و به کمال حجاب رسیده بودند اما با چادر و روی کاملا پوشیده بر علیه نظام اسلامی و ولایت فقیه شعار دادند)، اما افرادی هم هستند که حجاب کامل را ندارند اما به نظام اسلامی معتقدند و ولی فقیه را نائب امام زمان می دانند (این گونه افراد هم در 9دی کم نبودند و رهبری نیز در مورد آنها در جلسه با اعضای جامعه مدرسین در قم فرمودند که آنها را بی دین نمی دانند و آنها را جزء نظام دانسته و معتقدند که باید با کار فرهنگی آنها را متوجه و علاقه مند به حفظ حجاب اسلامی نمود).
نکته آخر ناظر به این مطلب بود که حجاب امری است که باید در نسبت با امور دیگر سنجیده شود. چرا که بدحجاب دوستدار ولایت بسیار شأن بالاتری نسبت به افراد باحجاب مخالف نظام دارند. نمونه این گونه تحلیلها را در موارد متعدد می توان دید. به عنوان مثال امام خمینی (ره) فرمودند که پخش موسیقی از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران حلال و گوش دادن به قرآن از شبکه وهابیت حرام است.
و یا رفتارهای امام موسی صدر و سیدحسن نصرالله در لبنان با زنانی که فاقد حجاب هستند اما همراه و معتقد به مقاومت هستند و آرزوی قلبی آنها نابودی اسرائیل است. اگر حجاب و موسیقی امری مطلق تلقی شود باید به این بزرگان خرده گرفت که چرا چنین بیانات و مواضعی داشته اند. اما بیان امام خمینی و رفتارهایی نظیر امام موسی صدر و رهبر معظم انقلاب و ... نشان می دهد مه هر چند ذزه ای نباید از حدود شریعت کوتاهی نمود اما بین جهت و فرد و نظر و عمل او اولویت بندی وجود دارد . فردی که جهت حق را تایید می کند اما در رفتار دینی دچار نقص است قابل قیاس با افرادی نیست که ظاهر رفتار دین را رعایت نموده اما در جهت باطل گام برمی دارند.
این سه دیدگاه ناشی از سه منطق بود. دیدگاه اول انتزاع نگر، دیدگاه دوم بر مبنای منطق مجموعه نگر بی جهت و دیدگاه سوم مجموعه نگر تکامل گرا بود.
پس تفاوت در منطقها می تواند تا این حد در توصیف ما از یک پدیده اجتماعی مانند بی حجابی و نحوه برخورد با آن تاثیر گذار باشد.
حال شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل...