کد خبر: ۳۵۳۲۴
زمان انتشار: ۰۱:۵۸     ۲۶ دی ۱۳۹۰
کیهان: عباس عبدي اپوزيسيون جمهوري اسلامي را نقدناپذير، فاقد بيلان كار روشن و خيال پرداز معرفي كرد.
اين عضو حزب منحله مشاركت در روز آنلاين نوشت: اپوزيسيون خود را متخصص نقد حكومت مي داند (كه در اين هم بايد شك كرد) ولي به گونه اي رفتار مي كند كه در كوچكترين نقد از خود عاجز است. آيا تاكنون ديده ايد كه يك ارزيابي از عملكرد ده ساله خود ارايه دهند كه در اين ده سال چه گفتند و چه كردند، و كدام يك از گفته ها و كرده ها درست يا غلط بود؟ نمي توان به گونه اي رفتار كرد كه هميشه و در هر حالتي چهار دست و پا پايين آمد.
وي مي افزايد: يكي از مهمترين مشكلات منتقدين، عدم تفكيك ميان نقش سياستمدار و نقش تحليلگر است. اگر به اين تفكيك توجه نشود، مصداق لطيفه ملانصرالدين مي شود كه وقتي به صف نانوايي رفت و ديد كه شلوغ است و نان به او نمي رسد، گفت كه كوچه بالايي آش نذري مي دهند، مردم هم به هواي آش نذري صف نان را رها كردند و ملا تنها ماند. اندكي تامل كرد و گفت نكند آش بدهند، و خودش هم در پي جمعيت روان شد. بيان سخنان و اظهارات سياستمدارانه را نبايد مبناي واقعيت دانست. يكي از همزادهاي اين نگرش غلط اصل شدن فعاليت و مبارزه به عنوان مهمترين معيار براي سنجش درستي و غلطي نظرات است. مثلا اگر كسي زندان رفته باشد يا در زندان باشد، حتما سخن و دستورالعمل او معتبر و صحيح است، گويي كه چون از درون مبارزه و كوره سوزان آن سخن مي گويد، حتما واجد صداقت در انگيزه است و از سوي ديگر به هسته مركزي حقيقت زلال دست يافته است و بايد به نظرش چون وحي منزل نگريست و آن را بدون وضو نخواند. جالب اين كه ديگراني هم كه زندان نديده اند براي آن كه تحليل هاي خود را معتبر كنند، چاره اي جز استناد به بيانات مبارزان سابق و لاحق ندارند.
عبدي با دوگانه توصيف كردن رفتار اپوزيسيون نوشت: در دفاع آنان از دموكراسي تا حقوق بشر و آزادي اين دوگانگي را كمابيش مي بينيم. براي نمونه يكي از موارد آن كه اين روزها مطرح است، مساله اردوگاه پادگان اشرف است. وقتي كه يك مجموعه افراد در يك شرايط كاملا بسته و استبدادي نگهداري مي شوند، به طوري كه از دسترسي به حداقل آزادي ها و افكار و اخبار محروم هستند، به جاي فشار آوردن به نهادهاي بين المللي براي برچيدن اين زندان و آزاد گذاشتن افراد آن براي انتخاب مسير خودشان، با اقدام دولت عراق كه در جهت اعمال حاكميت خود بر خاك اين كشور است مخالفت مي شود. اگر استبداد بد است و محروم كردن افراد از آزادي و دسترسي به رسانه ها مذموم و محكوم است، انجام اين كار براي گروه هاي سياسي به مراتب بدتر و ناپسندتر است تا دولت ها. فقط كافي است كه تصور شود اگر حكومت ايران به دست امثال مجاهدين خلق افتاده بود، الان از نظر حقوق بشر و آزادي هاي مدني با چه وضعيتي مواجه بوديم؟ اين ها كه در قرن بيست و يكم و در شرايطي كه اينترنت و ماهواره همه مرزها را درنورديده، و حتي حكومت هاي استبدادي هم ياراي مقابله با آن ها را ندارند،، با طرفداران و اعضاي خود تا اين حد بسته عمل مي كنند و مانع آزادي آن ها مي شوند، اگر 30 سال پيش به قدرت مي رسيدند چه رفتاري با مردم و مخالفان خودشان مي داشتند؟ و آيا تاكنون كوششي جدي براي تعيين سهم آنان در بروز وضعيت پس از انقلاب شده است؟ آيا مجموعه اين رفتارها نبود كه صدها و هزاران فعال سياسي را از كشور خود دور كرد و از حيز انتفاع ساقط نمود؟ و متاسفانه فرآيندي كه پس از سال 88 هم، به دليل برخي اشتباهات ديگر تكرار شد. من هر موقع كه وضعيت غلام حسين ساعدي را در پيش چشم خود تصوير مي كنم، متاسف مي شوم كه چگونه يكي از بهترين نويسندگان اين كشور كه هيچ چيز كمتر از بزرگترين نويسندگان داخل كشور نداشت، راضي شد كه به خارج برود و با آن وضع زندگي كند، و با آن وضع چشم از دنيا ببندد؟
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها