پایگاه 598: درخشش صفحات تاریخ، مدیون تاریخسازانی است که در یک لحظهی حساس به نقشآفرینی خطیر خود پیبردند و به بهترین شکل آن را ایفا کردند. برخی نقشآفرینیها بدیلپذیر هستند و برخی بیبدیل. عمار یاسر یکی از بیبدیلهای تاریخ اسلام است؛ کسی که پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم، شهادت او را به دست قوم سرکش پیشبینی کرد. وقتی او با فضای غبارآلود جنگ صفین روبهرو شد، پایش نلغزید، تمامقد در برابر شبهات ایستاد و جان خویش را در ازای این ایستادگی از دست داد. نهم صفر، سالروز شهادت این صحابی پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم در جنگ صفین است. دکتر محمدحسین رجبی دوانی، کارشناس و پژوهشگر تاریخ اسلام به بررسی نقش تاریخی عمار بن یاسر در تحولات صدر اسلام میپردازد.
شاخصهای جبههی حق در بیان پیامبر اسلام
عمار بن یاسر سلاماللهعلیه از اصحاب برجسته و از یاران خاص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. او این جایگاه را به سبب خلوص در ایمان و اعتقاد به اسلام و به شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و عمل به تعالیم آن حضرت و نیز از اعتقاد کامل به ولایت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیهالسلام و محبت به ایشان پیدا کرد. در واقع عمار از عشق به ولایت آن حضرت و در یک کلام، ولایتمداری واقعی به چنین جایگاه رفیعی دست یافت.
عمار بن یاسر یکی از ارکان اربعهی شیعه به شمار میآید. چهار شخصیت ممتاز در اسلام از دیدگاه اهل بیت عصمت و طهارت به عنوان ارکان اربعه یعنی چهار رکن و بنیان اساسی شیعه مشهورند؛ سلمان، مقداد، ابوذر و عمار. دلیل این موقعیت برای عمار و نیز دلیل محبت و علاقهای که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به او داشت، این بود که عمار با بصیرتی که داشت، سختیهای بسیاری را در راه اسلام تحمل کرد و حتی لحظهای هم تردید و ضعف در او راه نیافت. او همچنین در اطاعت امر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اجرای دستورهای آن حضرت اندک تردیدی به خود راه نداد.
دربارهی عمار نقل کردهاند که وقتی میخواستند مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در مدینه بسازند، او بهشدت تلاش میکرد؛ سنگهای بزرگ را حمل میکرد و آنچنان میکوشید که توجه همه را به خود جلب کرده بود. این در حالی بود که برخی افراد از زیر کار درمیرفتند و حاضر نبودند مانند دیگر مسلمانان در ساخت مسجد کمک کنند، همه از دیدن این تلاش عمار مبهوت بودند و عمار در این حال سرودی را میخواند که از امیرالمؤمنین علیهالسلام در همان موقع یاد گرفته بود. معنی آن سرود این بود: کسی که مسجدها را تعمیر میکند و ایستاده و نشسته در آنها رنج عبادت میبرد، برابر نیست با کسی که از گرد و خاک گریزان است. در این هنگام یکی از افرادی که حاضر نبود مانند دیگر مسلمانان در ساخت مسجد کمک کند و از کار فرار میکرد،از این سخن برآشفت و گفت: «به خدا قسم روزی همین عصایم را بر بینی تو خواهم نواخت.» پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از شنیدن این سخن برآشفتند و فرمودند: «اینها با عمار چه کار دارند؟ او آنها را به سوی بهشت دعوت میکند، ولی آنها عمار را به سوی آتش میخوانند.» عجیب این است همین مردی که عمار را تهدید کرد، وقتی در جایی به قدرتی دست پیدا کرد، تهدید خود را عملی کرد و عمار را بهشدت مضروب کرد.
عمار از نظر ایمان و اعتقاد و پایداری در اسلام و ولایت، به گونهای محکم و ثابتقدم بود که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم راجع به او این جملهی معروف را دارند که: «عمار را گروه سرکش و طغیانگر خواهند کشت.» یعنی از این کلام پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میتوان اینگونه دریافت که عمار تا لحظهی شهادت، همیشه با حق و در جبههی حق است، چرا که میفرماید او را گروه سرکش و طغیانگر میکشند. یعنی عمار در جبههی حق است و جبههی مقابل او جبههی باطل است.
جنگ تبلیغاتی بنیامیه علیه عمار
عمار به سبب اینکه میکوشید مردم را نسبت به مفاسد بنیامیه آگاه کند و از تباه شدن دین و دنیای مردم جلوگیری کند و به آنها بصیرت بدهد، مورد خشم بنیامیه و دیگر دنیاطلبان بود. بهویژه عمار در زمان انقلاب بزرگی که علیه یکی از حاکمان وقت اتفاق افتاد، نقش برجستهای در آگاه کردن و بصیرت دادن به مردم ایفا نمود و سخنگوی بخشی از انقلابیون بود. وقتی انقلابیون متوجه شدند که حاکم به نظرات و مطالبههای بحق آنها هیچ توجهی نمیکند و قصد خیانت دارد و فرمان قتل انقلابیون را صادر کرده و به حاکمان جبار و فاسق خود مأموریت داده که این فرمان را عملی کنند، به منزل این حاکم رفتند و او را به قتل رساندند. عمار از جمله کسانی بود که به مقاومت و ایستادگی مردم علیه این حاکم اصرار میکرد. به همین خاطر پس از قتل این حاکم، بنیامیه تبلیغات بسیاری را علیه او به راه انداختند.
عمار همچنین در جلب نظر مردم به سوی امیرالمؤمنین علیهالسلام و به خلافت رسیدن ایشان نقشی برجسته داشت. هنگامی که برخی از ذینفوذهای آن زمان کوشیدند که نگاه مردم را به سوی افراد دیگر متوجه کنند، عمار با آن سوابق ایمانی آشکار و با جایگاه رفیعی که نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم داشت و اینکه مانند برخی افراد، پس از رحلت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم به متامع دنیوی آلوده نشده بود، سخنان مهیجی را ایراد کرد که در رویگردانی مردم از دیگر افراد و توجه ایشان به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام تأثیر برجستهای داشت. در واقع بخش عظیمی از گرایش مردم به سمت حضرت در آن دوره مدیون تلاشها و سخنرانیهای عمار یاسر بود.
دو بال پرواز امیرالمؤمنین از نظر معاویه
وقتی که بنیامیه تلاش گستردهای را آغاز نمودند تا با جنگ روانی و شانتاژ تبلیغاتی از ماجرای قتل خلیفهی سوم سوء استفاده کنند و این قتل را به پای امیرالمؤمنین علیهالسلام بنویسند، عمار با تبیین حقیقت و حمایت همهجانبهاش از امیرالمؤمنین علیهالسلام تلاشهای آنان را خنثی کرد. پس از قتل خلیفهی سوم، تردیدهایی پیش آمد که تلاشهای عمار در رفع آنها و جلب توجه مردم به سمت امیرالمؤمنین علیهالسلام بسیار مؤثر واقع شد. با توجه به اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم عمار را ملاک و میزان تشخیص جبههی حق از باطل دانسته بودند، این حمایت عمار از امیرالمؤمنین علیهالسلام برای کسانی که به سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم اعتقاد داشتند، آگاهیدهنده و هدایتکننده بود. بنابراین و به همین دلیل، دشمنان امیرالمؤمنین علیهالسلام و در رأس آنها معاویه کینهی او را به دل گرفتند. وقتی این مرد بزرگ در جنگ صفین به شهادت رسید، معاویه بسیار شادمان شد. این فرد خبیث تعبیری دارد که نشاندهندهی اهمیت جایگاه عمار است: «امیرالمؤمنین دو بال داشت که با این دو بال میتوانست پرواز کند، ما بال اول او را در صفین قطع کردیم و بال دومش هم مالک اشتر بود.» منظور معاویه از بال اول امیرالمؤمنین علیهالسلام عمار است. البته این مرد خبیث مالک اشتر را هم با توطئهای به شهادت رساند. معاویه بسیار خوشحال بود که این دو صحابهی حضرت را کشته است، زیرا میدانست این دو پشتوانههای محکمی برای امیرالمؤمنین علیهالسلام بودند.
عمار را علی کشت نه ما!
جنگنرم دشمن پلید علیه امیرالمؤمنین آنقدر شدید بود و ذهنهای شامیان را نسبت به امیرالمؤمنین علیهالسلام تخریب کرده بود که شامیان بر جنگ با امیرالمؤمنین علیهالسلام همداستان بودند، اما همین شامیان چون حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دربارهی عمار را میدانستند، نسبت به او دید مثبتی داشتند و او را به عنوان کسی نگاه نمیکردند که باید با او بجنگند. لذا هنگامی که عمار به شهادت رسید، تزلزلی بسیار جدی در قوای معاویه به وجود آمد، زیرا شامیان با توجه به فرمودهی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به این نتیجه رسیدند که آن گروه سرکش و طغیانگر که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده بود، خود آنان هستند. البته عمرو عاص با تمام توان حیلهگری خود کوشید تا اذهان را از این مسئله منحرف کند. حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را همه شنیده بودند و قابل تکذیب نبود، لذا او بیان پیامبر خدا را اینگونه تغییر داد که: بله، عمار را گروه سرکش و طغیانگر کشتند، منتهی ما که در شام بودیم و این علی بود که عمار را به جنگ کشانید و او را به کشتن داد!
معاویه تعبیری دارد که نشاندهندهی اهمیت جایگاه عمار است: «امیرالمؤمنین دو بال داشت که با این دو بال میتوانست پرواز کند، ما بال اول او را در صفین قطع کردیم و بال دومش هم مالک اشتر بود.» منظور معاویه از بال اول امیرالمؤمنین علیهالسلام عمار است.
روشنگری عمار در لحظات حساس
عمار پیش از شهادتش در صفین از هر فرصتی استفاده کرد تا بلکه افراد عراقی و شامی را که دچار تردید شده بودند، نجات دهد و به یقین و حقیقت برساند. او میکوشید تا با سخنان خود، توطئههای معاویه و عمّال او را که متوجه امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، دفع و خنثی کند. دو مورد از مصادیق فعالیتهای روشنگرانهی عمار یاسر از این قرار است؛ مورد اول مربوط به قبل از حرکت امیرالمؤمنین به صفین است، یعنی هنگامی که ایشان پس از بینتیجه ماندن مکاتبات فراوانش با معاویه، برای مقابلهی نظامی با او مصمم شد. حضرت مردم را آمادهی رفتن به شام میکرد که فردی به نام «ابوزبید بن عوف» به تردید افتاده بود که آیا میتوان با اینها جنگید یا نه؟ ابتدا امیرالمؤمنین علیهالسلام سخنانی بر زبان آورد و سپس عمار در تأیید حقانیت امیرالمؤمنین علیهالسلام بیان داشت: «ای ابوزبید! قدمها را محکم بردار و دربارهی دشمنان خدا و پیامبر ذرهای تردید نداشته باش.»
معاویه که سالها سابقهی دشمنی دیرینه و خانوادگی با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت علیهمالسلام او را داشت، برای اینکه مشروعیت پیدا کند، خود را به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم منتسب میکرد و به شامیان میگفت که من خویشاوند پیامبر هستم و این علی است که علیه اسلام به پا خاسته است. در روز سوم جنگ صفین، عمار پیشاپیش لشکریان آمد و خطاب به شامیان گفت: «ای اهل شام و ای اهل اسلام، آیا میخواهید کسی را که با خدا و پیغمبرش دشمنی میورزد و میجنگد و به مسلمانان ستم کرده و مشرکان را تقویت کرده، بنگرید؟ و نیز کسی را ببینید که خداوند برای حمایت از دین خود و رسول خود فرستاده است؟» سپس ادامه داد: «آیا میخواهید کسی را به شما معرفی کنم که نه از روی ترس، که به خواست قلبی و با طیب خاطر خود اسلام آورد؟» بعد مشخص کرد آن فردی که در آغاز سخنش مطرح کرده که با خدا و دینش دشمنی ورزیده چه کسی است: «بدانید که او معاویه است. او را لعنت کنید که خدایش او را لعنت کند. با او بجنگید که او همان کسی است که نور خدا را خاموش میکند و به دشمنان خدا یاری میرساند.»
مثل ما نماز میخوانند؛ چگونه با آنها بجنگیم؟
در برههای از جنگ صفین، فردی از نیروهای خودی خدمت امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد و عنوان کرد که من دچار یک مسئلهای شدهام؛ تو مارا از عراق به صفین آوردهای و ما تو را اطاعت کردهایم، اما دیشب من دیدم که هنگام نماز، طرف مقابل ما هم اذان میگویند. وقتی که دیدم اذانشان دقیقاً عین اذان ما است و بعد دیدم که به وقت نماز قبلهی ایشان دقیقاً قبلهی ما است و نمازی هم که خواندند، عین نماز ما بود، من به تردید افتادم که آیا ما میتوانیم با آنها بجنگیم؟ حضرت به او فرمود: آیا عمار بن یاسر را دیدی؟ گفت نه. حضرت فرمود: نزد او برو و او هر چه به تو گفت، همانگونه عمل کن. این شخص نزد عمار آمد و عمار به او گفت: «صاحب آن پرچم سیاه را میشناسی؟ من سه بار همراه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم زیر آن پرچم جنگیدهام. پرچمی که دست او است، همان پرچمی است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دست او داد و من هم زیر آن پرچم جنگیدم و به جهاد رفتم، اما هماکنون این پرچم در دست دشمنان اسلام است.» سپس عمار ادامه داد: «این چهارمین جنگ من است که انگیزهی جنگافروزانش از آنها بهتر نیست، بلکه این جنگی است که انگیزهی شرّ و فجورش بیش از آن جنگها است.»
عمار در واقع این جنگ را با جنگهای دوران جاهلیت مقایسه کرد و ادامه داد: «بدان که به خدا سوگند، چنان میخواستم که تمام کسانی که همراه معاویه آهنگ پیکار با ما را کردهاند و از آیینی که ما بر آن هستیم، جدا شدهاند، یک پیکر بودند و من این پیکر را با شمشیر میزدم و تکهتکه میکردم. به خدا سوگند که خون تمام آنان از ریختن خون گنجشکی حلالتر است.» بعد فرمود: «تو خون گنجشک را حرام میدانی؟» آن مرد پاسخ داد: «نه؛ حلال میدانم.» عمار به او گفت: «خون آنها هم همچنان حلال است. آیا من به چشم تو روشنگری کردهام یا نه؟» که در اینجا آن مرد گفت: خوب من را روشن و آگاه کردی و عمار ادامه داد: «حالا هر کدام را که میخواهی اختیار کن.» آن مرد هم آمد و در جبههی امیرالمؤمنین و با خیال راحت ایستاد و با دشمن جنگید.
بعد در تاریخ داریم که وقتی این فرد در حال رفتن بود، عمار دوباره او را فراخواند و گفت: «اگر میخواهی بدانی، این را به تو بگویم که آنها بر ما شمشیر میزنند تا افراد را به شک بیندازند تا پیش خودشان بگویند: اگر آنها برحق نبودند، بر ما دست نمییافتند.» چون نیروهای معاویه از نظر عده و توان بیشتر از نیروهای امیرالمؤمنین علیهالسلام بودند، عمار میخواهد به او بگوید که آنها میخواهند به افراد ضعیفالبصیرت اینگونه القا کنند که اگر شامیان برحق نبودند، بر شما دست پیدا نمیکردند. عمار در ادامه میگوید: «به خدا قسم آنها به قدر خاشاکی که چشم مگسی را بیالاید، برحق نیستند. به خدا سوگند اگر ما را با شمشیرها بزنند و به دوردستها برانند، باز هم یقین دارم که ما برحق هستیم و آنها بر باطل.» سپس عمار اینگونه ادامه میدهد: دیری از دنیا نگذرد که اهل حق ببینند مردگانشان در بهشت جای دارند و دشمنانشان، از مرده و کشته، همگی در دوزخ هستند و زندگانشان نیز همگی بر سبیل باطل بودهاند.