دیروز در فرودگاه مهرآباد در صف مسافران،
منتظر نوبت کنترل هویت افراد و مهر کارت پرواز بودم. برادری که در حال
انجام وظیفه بود، وقتی متوجه من شد، کش مانع مسیر مجاور را باز کرد و به من
تعارف زد که از آنجا بروم. تشکر کردم و گفتم اجازه بدین به نوبت خودم
میروم.
پشت سرم مرد محترمی که هم سن خودم به نظر
میرسید به من خیلی اظهار لطف کرد. با هم از بازرسی برادران سپاه رد شدیم و
کنار هم نشستیم. همدردی تازه ای که تأخیر پروازهای هردو بود باعث شد از
صحبت های او بهرمند شوم.
صنعتگر با سابقه سردخانه ساز بود. سال
۱۳۷۴ از آمریکا با سرمایه قابل توجهی بازگشته و کارخانه ای در شهر خودش
تأسیس کرده بود. به شدت از رکود و واردات بی حساب و کتاب مینالید. از قول
مسئول شهرک صنعتی نصیرآباد رباط کریم میگفت این شهرک ۲۲ هزار کارگر داشته
که حالا تعدادشان به ۱۹۰۰ نفر سقوط کرده است! میپرسید.
۲۰۱۰۰ نفری که بیکار شده اند چه میکنند،
چه خطراتی آنها و خانواده ایشان را تهدید میکند. از من میخواست کاری بکنم.
با تبادل تلفن خداحافظی کردم.