به گزارش پایگاه 598، ادبیات ضدآمریکایی شاید در ایران چیز چندان غریبی نباشد. سالهای سال است که نویسندگان- چه آنها که هوشیارتر بودند و فتنههای آمریکا را قبل از انقلاب احساس کرده بودند، چه آنها که به لطف انقلاب اسلامی به این فتنهها بصیرت پیدا کردند- در مذمت سلطهطلبی، استعمارگری و ظالمپروری آمریکا مینویسند. هر مخاطبی که بخواهد یک کتاب داستانی ضدآمریکایی بخواند، گزینههای ایرانی و شرقی خوبی پیش رو خواهد داشت. اما وقتی نویسندگان غربی و بهخصوص آمریکایی خود پا به میدان نقد میگذارند و با خلق داستانهایی خواندنی، عَلم مذمت آمریکا را به دوش میگیرند، هر خوانندهای کنجکاو میشود آثارشان را تورق کند و زشتیها و توطئههای نظام استکبار را، از زبان اطرافیان نزدیکش بخواند. علاوه بر بزرگانی همچون رومن گاری فرانسوی که در «خداحافظ گاری کوپر»ش، نشان میدهد باید با «آمریکای حق و درستی» خداحافظی کرد و یا مارکز کلمبیایی که واقعۀ کشتار کارگران مزارع موز توسط آمریکاییان را در دل «صد سال تنهایی»اش پنهان کرده، نویسندگان بزرگی از خود آمریکا بر پا خاستهاند و این حکومت امپریالیستی را مورد مذمت قرار دادهاند. برخی از آنان، چنان فیتز جرالد، سالینجر و کارور، سیل انتقادات خود را روانۀ جوامع غربی مادیگرا کردهاند و برخی دیگر، با اشارۀ مستقیم به فساد دولت آمریکا، به نقد آن پرداختهاند. این نوشتار، مروری است بر معروفترین آثار ضدآمریکایی آمریکا در دو قرن اخیر. این آثار با محوریت ده مولف برجستۀ ادبیات داستانی آمریکا معرفی میشوند.
***
هریت بیچر استو، به قول آبراهام لینکلن: «زن کوچکی بود که جنگی بزرگ را آغاز کرد.» این بانوی نویسندۀ آمریکایی، در دوران کودکی خود شاهد ظلم و ستمهای بیشمار آمریکاییها نسبت به بردگان سیاهپوست بود. همین امر، دستآویزی شد تا او «کلبۀ عمو تام» را خلق کند؛ رمانی که داستان زندگی بردۀ سیاهپوستی به نام «تام» را نقل میکند که مکرر تحت شکنجههای بیرحمانۀ ارباب خود قرار میگیرد و در نهایت بر اثر این شکنجهها جان میدهد. بیچر استو با چنان ظرافت و دقتنظری چهرۀ کثیف بردهداران آمریکایی و ظلم بیپایان و وحشیانۀ آنها نسبت به سیاهپوستان را مجسم کرده است که تنها به فاصلۀ نه سال پس از انتشار کتاب وی، جنگ داخلی آمریکا آغاز و نظام بردهداری ملغی شد.
مارک تواین
کمتر کسی است که نام «تام سایر» یا «هاکلبری فین» به گوشش نخورده باشد و یا
فیلمها و انیمیشنهایی را که از روی این دو اثر فاخر ادبیات کلاسیک ساخته
شدهاند، ندیده باشد. مارک تواین، خالق این دو داستان، در سال ۱۸۳۵ در
فلوریدا، شهر کوچکی در میسوری، ایالتی که بردهداری در آن رواج داشت، زاده
شد. همین امر موجب شد او با چهرۀ زشت و آزاردهندۀ بردهداری آمریکایی از
نزدیک آشنا شود و بعدها در این دو اثر مذکور، آن را به نقد بکشد. او در
هاکلبری فین، چهرهای از یک بردۀ سیاهپوست میسازد که با آنچه پیش از آن
در آثار هموطنان آمریکاییاش نگاشته شده، به کلی متفاوت است. جیم، انسانی
وفادار و مهربان است که به هاکلبری فین کمک میکند از دست پدر الکلیاش
فرار کند. در حقیقت، مارک توآین تلاش کرده با اعلام برائت از جامعۀ
آمریکایی نژادپرست خود، زشتیهای نظام فاسد بردهداری را برای خوانندگانش
آشکار کند.
ارنست همینگوی درباره این کتاب نوشته است: «ماجراهای هاکلبری فین بهترین کتابی است که تا به حال داشتهایم. تمام داستانهای آمریکایی از آن بیرون آمدهاند. چیزی پیش از آن نبوده است.»
امسال هم نامزد نوبل بود و سیاسیکاریهای کمیتۀ داوران، جایزه را از کارنامۀ کاریاش دریغ کرد. جویس کرول اوتس، بانوی نویسندۀ ۷۷ سالهای است که «سیاهاب» و «جانورها» از او به فارسی ترجمه شده است. او با اینکه خود زادۀ نیویورک و آمریکایی تبار است، در رمان سیاسی خود، «سیاهاب»، یکی از حساسترین شخصیتهای آمریکا، سناتور کندی، را دستمایه قرار داده و او را به باد انتقاد گرفته است. طی یک ماجرای مفتضحانه و واقعی، این سناتور فاسد آمریکایی با دخترِ خبرنگارِ جوانی که بلندپروازیهایش او را دلبستۀ سناتور کرده، در شب چهارم جولای که جشن استقلال آمریکا برقرار است، به سمت یک کشتی تفریحی رهسپار میشود و سیاهاب، حکایت این ماجرای بیشرمانه است. گرچه سناتور کندی با اعمال نفوذ و با استفاده از جایگاه سیاسیاش این رسوایی را مسکوت نگه داشت، «جویس کرول اوتس» هم زمان با کسانیکه در ستایش از خدمات ارزندهی این سناتور سخن میگفتند، در مصاحبه با روزنامۀ «گاردین» به این واقعه اشاره کرد و گفت: «آیا زندگی دختر جوانی را میتوان در برابر دست آوردهای ستایشبرانگیز شخصی مثل تد کندی قرار داد و آنطور که اوباما او را لقب داد، بزرگترین سناتور دموکرات آمریکا خواندش؟» یا «آیا تبهکاری یک فرد با اعمال خوب و نیکش از بین میرود؟»
این بانوی نویسنده که بیش از پنجاه رمان و چندین دفتر شعر در کارنامۀ کاری خود دارد، بی هیچ هراسی از حکومت دیکتاتورمآب آمریکا، رسواییهای اخلاقی سرانش را دستمایۀ خلق اثرش قرار داده تا ادبیات نه وسیلهای برای پر کردن وقت و کسب شهرت، که تریبونی برای بیان دغدغههای ضدآمریکاییاش باشد.
الکس هیلی
نویسندۀ کتاب معروف و خواندنی «ریشهها»، آمریکایی آفریقاییتباری است که یکی از بهترین آثار ضدآمریکایی جهان را نوشته است. او در شاهکار بینظیرش، داستان زندگی خود را روایت کرده است؛ داستان زندگی نیاکانی را که توسط آمریکاییهای خشونتطلب و استعمارگر دزدیده و به بردگی گرفته شدهاند. شاید جالبترین نکته در مورد کتاب او، این باشد که قهرمان اصلی کتاب، مسلمان است. «کونتا کینته» یک آفریقایی سنتی و مذهبی است که توسط سفیدپوستان دزدیده و برای بردگی به آمریکا منتقل میشود. الکس هیلی تاریخ شرمآور وطن خود را با صراحت هرچه تمامتر در دل رمانش جای داده است و عزم خود را جزم کرده تا به دنیا بفهماند کشوری که امروز داعیۀ آزادی و حقوق بشر دارد، خود بزرگترین جلاد ستمگر تاریخ است. هیلی آمریکایی چهرۀ پنهان کشورش را به مخاطبانش نشان میدهد و از دردهای دوران بردهداری میگوید، از آن روزها که همۀ سیاهپوستان ساکن آمریکا قانون سفیدها را میدانستند و آن را وحشتزده پیش خود تکرار میکردند: «اگر آدم سفیدی را کُشتی به دارت خواهند زد، اما اگر سیاه دیگری را بکُشی فقط شلاق میخوری… خواندن و نوشتن برای سیاهان غیرقانونی است. کتاب دادن به سیاهها غیرقانونی است.»
تونی موریسون
اولین بانویی که جایزۀ نوبل را با خود به خانه برده است، «لویه آنتونی ووفورد» است که نام مستعار «تونی موریسون» را برای خود برگزیده است. این زن ۸۴ سالۀ آمریکایی، تنها زنی است که در دانشگاه پرینستون، یک کرسی دائمی استادی را اشغال کرده است. موریسون که خود سیاهپوست است و وارث تاریخ دردناک بردهداری آمریکا، همواره شخصیتهای داستانهایش را سیاهپوستانی قرار میدهد که از ظلم سفیدپوستان آمریکایی به تنگ آمدهاند. او در رمان موفق خود، «دلبند»، که رگههای ضدآمریکایی در آن بیشتر از دیگر آثارش هویداست، با دستمایه قرار دادن ماجرای واقعی برده ای به نام مارگارت گارنر، رفتار وحشیانۀ بردهداران آمریکایی را به مخاطبانش نشان میدهد. مارگارت گارنر، در ژانویه سال ۱۸۵۶ از دست صاحبش در کنتاکی فرار و از رودخانه اوهایو عبور می کند تا پناهگاهی در سین سیناتی بیابد، اما درست زمانی که توسط صاحبانش دستگیر میشود، در اوج یأس و سرخوردگی، بخاطر وحشت بیپایان از بردگی دخترش، او را با چاقوی قصابی میکشد. تونی موریسون با قلمی هنرمندانه، این ماجرای دلخراش را در قالبی داستانی بازنویسی کرده و زمینهای از بردهداری را نیز در آن قرار داده است تا انزجار خود را از نظام بردهداری آمریکا نشان دهد.
«روشنفکر نویسنده معترض»، لقبی است که اهالی ادبیات جهان به نورمن میلر
دادهاند، نویسندۀ عدالتطلب و متعهدی که از منتقدین جدی ساختار زندگی
آمریکایی بعد از جنگ بود و همواره به آن اعتراض داشت.
معروفترین اثر او، رمان «برهنه ها و مرده ها»، روایت سربازان یک گروهان
آمریکایی است که در خلال جنگ جهانی دوم در یک جزیره ژاپنی پیاده شده و در
حال جنگ برای تصرف آنجا هستند. فرماندهی این گروهان نیز بر عهدۀ تیمسار
افراطی، خشن و ایدئولوژیستی به نام «کافیگز» است. آن چه منجر به خلق موقعیت
داستانی میشود و شاهار میلر را رقم میزند، شخصیتپردازی ویژۀ اثر اوست.
این گروهان آمریکایی شامل سربازان و درجهدارانی است که هر یک سبک زندگی
مخصوص به خود را دارند و شکافهای عقیدتی، فرهنگیوسیعی بین انها به چشم
میخورد و در طول داستان، به کمک فلاشبکهای هوشمندانه، تاریخ این
شخصیتها بر خواننده گشوده میشود.
میلر همواره از مخالفین جدی «جنگ آمریکایی» بوده است و در کلیۀ آثارش سعی بر این داشته که با نگاهی منتقدانه، پیامدهای جبرانناپذیر این جنگ را بررسی کند. او از ترسها، وحشتها و کابوسهای سربازانی مینویسد که جنگ، سرنوشت محتوم انهاست و میدانند حتی اگر از این مخمصه جان سالم به در ببرند، کابوسهایی سراسر خمپاره و ترکش، رهایشان نخواهد کرد.
کورت ونهگات
از دیگر نویسندگان آمریکایی حاضر در جنگ جهانی دوم است که به دست آلمانیها اسیر شد و مهمترین حادثۀ زندگی او نیز در همان دوران اتفاق افتاد، او از نزدیک شاهد بمباران شهر دورسدن بود که طی آن ۱۳۴ هزار نفر کشته شدند. او در سال ۱۹۶۱ کتاب «شب مادر» را منتشر کرد، رمانی نهیلیسمی که داستان زندگی «هاوارد کمپبل»، جاسوس آمریکایی را در خلال جنگ جهانی دوم روایت میکند. کمپبل برای هر دو طرف جنگ تبلیغ میکند و به این ترتیب «به صورت مخفیانه به نیکی خدمت میکند و آشکارا به بدی». ونگات که نام سبک نوشتاری خود را «طنز سیاه» یا «طنز شوم» نهاده است؛ در کتاب «سلاخخانۀ شمارۀ پنج» که رمانی تلفیقی از دو ژانر علمی ـ تخیلی و زندگینامهی خودنوشت است، واقعۀ بمباران را بازسازی میکند و از زندگی تخیلی در سیارۀ «ترالفامادور» حرف میزند که زندگی انسان از آن جا پوچ به نظر میرسد.
ونهگات گرچه در داستانهایش به شکلی پوشیده از انتقاداتش نسبت به آمریکا مینویسد، درکتاب «مرد بی وطن»، زبان کنایی را کنار میگذارد و به صراحت مینویسد: « صرفنظر از اینکه حکومت ما چقدر فاسد و بیرحم و حریص است یا شرکتها و رسانهها و نهادهای خیریه و مذهبی ما ممکن است اینطور شوند، موسیقی کماکان شگفت انگیز است.»
او همچنین در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۰۲ در مورد رقابت جان کری و بوش در انتخابات آمریکا نوشته بود: «هیچ فرقی نمیکند کدام انتخاب شوند، هر کدام که باشند ما یک رئیسجمهور، با نشان دزدان دریایی خواهیم داشت. وقتی که به خاطر آلودگی هایی که در زمین، آبها و فضا ایجاد کردهایم، بقیه موجودات و گونهها چیزی به جز استخوان و اسکلت نیستند.»
ریچارد براتیگان
اهالی ادبیات او را به عنوان یکی از سردستههای اصلی «نسل بیت» میشناسند، نسلی که به سرمایهداری، فساد، بیبند و باری و بیاعتقادی جامعۀ آمریکا معترض بود و با انواع و اقسام هنجارشکنیها در حیطۀ ادبیات و موسیقی، در تلاش بود پرده از این جامعۀ در منجلاب فرورفته بردارد. ریچارد براتیگان، شاعر و نویسندۀ آمریکایی، چهرۀ متفاوتی در میان نویسندگان ضدآمریکایی دارد. او در آثارش، افرادی را به تصویر میکشد که به جهان مصرفگرا و مادینگر پیرامون خود معترضاند، اما به سکونی مرگبار گرفتارند و هیچ کوششی برای رهایی از این زندان آمریکایی نمیکنند. براتیگان در تلاش بود با خروج از هنجارهای مرسوم در ادبیات زمانۀ خود، سبک نوشتاریاش را به سبک زندگی مردم آمریکا نزدیک کند و به مخاطب نشان دهد این سبک زندگی تا چه اندازه پوچگرایانه و رو به زوال است و او تا چه حد از این اجتماع بورژوای سلطهطلب گریزان است. براتیگان همواره در تلاش بود با مذمت نظام سرمایهداری آمریکا، جامعۀ مبتذل حاصل از آن را به باد انتقاد بگیرد.
از معروفترین آثار او میتوان به «صید قزلآلا در آمریکا» اشاره کرد که مهمترین اثر در ادبیات پستمدرن محسوب میشود. داستان «اوراقفروشی کلیلوند»، نمونۀ بارزی از ادبیات ضدسرمایهداری براتیگان است. در این داستان، مصرفگرایی افراطی جوامع غربی با زبانی طنز و گزنده به تصویر کشیده است.شخصیت فروشندهای که در این داستان حاضر است و گلها و درختها و حتی ماهیهای آزاد نهر آب را هم میفروشد، نمادی از نگاه مادینگر و زنندۀ آمریکای امروز است. «اتوبوس پیر»، «در قند هندوانه»، «در رویای بابل»، «پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد»، «زن بدبخت» و… از دیگر آثار براتیگان هستند.
جوزف هلر
هلر نویسندۀ یهودی روسیتباری است که همراه خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کرد و آنجا ساکن شد. او که با نوشتن رمان «تبصرۀ ۲۲» به یکی از سرشناسترین نویسندگان ضدآمریکایی بدل شد، در دیگر اثر خود، «به خوبی طلا»، داستان شخصی به نام «بروس گلد» را روایت میکند که بناست دربارۀ «تجربۀ یهودیان در آمریکا» تحقیق کند. گلد شخصیتی به شدت بیتفاوت و محتاط دارد که اهمیتی برای این یهودیان قائل نیست و اوقاتش را در میان غیریهودیان و به خوشگذرانی سپری میکند. این استاد دانشگاه که سودای موفقیت در آمریکای معاصر را در سر دارد، در پایان شکست میخورد و راه به جایی نمیبرد. رییس جمهور آمریکا از او به عنوان متخصص روابط عمومی دعوت به کار میکند و میگوید: «هر کار میخواهی بکن، به شرط آن که در راستای حمایت از سیاستهای ما باشد؛ چه با آنها موافق باشی و چه نباشی. آزادی کامل داری.» و اینجاست که هلر، هوشمندانه مفهوم آزادی را در آمریکا به تمسخر میگیرد و به مخاطب نشان میدهد سیاستمداران امروز آمریکا، تنها به دنبال سوءاستفاده از مردم و فریب افکار عمومی هستند و آزادی بیان برای آنها دروغی بیش نیست.
ادوارد البی
در ایران او را بیشتر به عنوان یک نمایشنامهنویس موفق میشناسند. ادوارد فرانکلین البی در سال ۱۹۲۸ در آمریکا متولد شد. او گرچه خانوادهای بسیار مرفه داشت، در سن ۲۰ سالگی، به دنبال کشف هویت حقیقی خود خانه را ترک کرد و به شغلهای سطح پایینی همچون دستفروشی روی آورد. شاید این سبک زندگی ساده و درویشمآبانه به او کمک کرد به دیدگاهی حقیقی دربارۀ نظام حاکم در آمریکا برسد. او که از منتقدان جدی چهرۀ جهانفریب آمریکاست، در دو نمایشنامۀ معروف خود به نامهای «داستان باغ وحش» و «رؤیای آمریکایی»، میکوشد جانشینی ارزشهای مصنوعی به جای ارزشهای واقعی در جامعۀ آمریکا را نقد کرده، از چهرۀ بزککردۀ آمریکای معاصر پرده بردارد. او همچنین با نگارش «مرگ بسی اسمیت»، با بیانی هنرمندانه که تأثر مخاطب را برمیانگیزد، ماجرای غمانگیز جوان سیاهپوستی را که قربانی تعصبانی تبعیض نژادی شده است، به تصویر میکشد و این چنین نفرت خود را از آمریکایی که داغ بردهداری را تا ابد بر پیشانی دارد، نشان میدهد.