به گزارش پایگاه 598، دوره امامت امام سجاد(ع) دوران بسیار سختی بود، زیرا امویان شرایط خفقان شدیدی را ایجاد کرده بودند، در این میان امام زینالعابدین از طریق دعاها و نشر معارف اسلامی توانست شیعیان را منسجم کند و با افشاگریها در فرصتهای مناسب و بیان حماسه دشت نینوا و ماجرای شهادت امام حسین(ع) و یارانش به مخالفت با ظلمهای بنیامیه پرداخت، گریههای مدام بر سیدالشهدا(ع)، یادآوری وقایع عاشورا، توصیه به زیارت امام حسین(ع) و سجده بر تربت اباعبدالله الحسین(ع) و سفارش بدان را میتوان از اقدامات امام سجاد(ع) برای یادآوری واقعه کربلا در جامعه دانست.
به همین جهت بود که خلفای اموی تاب حضور امام سجاد(ع) را نداشتند تا اینکه ولید بن عبدالملک روی کار آمد، وی کینه امام را در دل داشت، بارها میگفت: من تا وقتی که علی بن الحسین در دنیا باشد راحت نیستم، بنابراین تصمیم گرفت امام را مسموم کند. پس زهر کشندهای برای کارگزارش در مدینه فرستاد و به او دستور داد تا این زهر را به امام بخوراند، این کار اتفاق افتاد و امام سجاد(ع) در سن 57 سالگی در مدینه منوره به شهادت رسید.
البته تاریخ شهادت امام سجاد(ع) در برخی نقلها سال 92(1) و در نقلی دیگر 94(2) و در منابعی دیگر سال 95(3) بیان شده، اما ماه شهادت آن حضرت(ع) را در ماه محرم دانستهاند، با این وجود روز شهادت آن امام همام در منابع به اختلاف 25،22 و 18 ذکر شده است.(4)
به مناسبت سالروز شهادت امام عارفان، سیدالساجدین(ع) به گوشهای از بیانات رهبر انقلاب حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای درباره امام سجاد(ع) میپردازیم:
*حقیقتی که امام سجاد(ع) در صحیفه بیان کرد
-مقابله با هوای نفس و شناختن آن و پیمودن راه خدا و تحمل دردسرهای آن، اینها عواملی هستند که یک انسان را سعادتمند میکنند. برای این است که میبینید در دعاها و تضرعات و در کلمات ائمه(ع)، نفس بشری و هواهای انسانی و شخصی، این همه مورد مذمت قرار گرفته و برای این است که در دعای صحیفه سجادیه میخوانیم: «هذا مقام من استحیی لنفسه منک»؛ یعنی پروردگارا! به خاطر سبکسریهای نفس خودم، از تو شرمندهام. توجه کنید که این را امام سجاد(ع) میگوید! بنده عقیده ندارم که ائمه(ع)، آنچه را که در دعا و در نیمه شب و در حال تضرع و گریه میگفتهاند، فقط برای این بوده است که ما از آنها یاد بگیریم؛ بلکه ایشان قصد انشا میکردند و حقیقت را میگفتند. منتها مسأله هوای نفس، در مراتب نفوس بشری مختلف است. آنچه را که آن بزرگوار هوای نفس میداند، ممکن است در زندگی ما، عبادت یا انجام عمل مستحب هم باشد. آن، در زندگی و در ترکیب وجودى امام سجاد، هوای نفس است؛ چون اوج ایشان زیاد است، لطافت روح و صفای معنوی و روحانیاش بالاست، «هذا مقام من استحیی لنفسه منک و سخط علیها و رضی عنک»؛ عرض میکند پروردگارا! من بر نفس خودم خشمگینم، اما از تو راضیام. رضای بنده از خدای متعال، مرحله عالى انسان بزرگ است. باید در این خط حرکت کنیم. انسان دائماً در معرض انتخاب است.
*چرا امام سجاد(ع) استغفار میکرد
-استغفار، برای همه است. لذا ملاحظه میکنید که ائمه(ع) در این دعاها، چه سوزوگدازی دارند. بعضی خیال میکنند که امام سجاد این سوزوگداز را کرده است، برای اینکه به دیگران یاد بدهد. بله؛ یاد دادن به دیگران که هست - هم در شکل و هم در مضمون کار - اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه، آن حالت طلب خود این بنده صالح و انسان والا و بزرگوار است. این سوزوگداز، متعلق به خود اوست. این اظهار تضرع پیش پروردگار، متعلق به خود اوست. این ترس از عذاب خدا و میل به تقرب الیاللَّه و رضوان الهی، متعلق به خود اوست. این استغفار و طلب از خدا، واقعاً متعلق به خود اوست.
ممکن است مثلاً توجه به مباحات در زندگی - لذتهای مباح، کارهای مباح - در نظر انسانی که در آن حد از علو درجه است، یک نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش میخواست که در چارچوب ضرورتهای مادی و جسمانی قرار نمیداشت و همین نیم نگاه را هم به مباحات و به مسائل عادی زندگی نمیکرد و در راه معرفت و در آن وادی بینهایت به سوی رضوان الهی و بهشت معرفت الهی، بیشتر پیش میرفت. وقتی چنین چیزی نشده است، پس استغفار میکند. بنابراین، استغفار برای همه است.
*کدام امام شبیه امیرالمؤمنین(ع) است
-در همین روایت فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا اهل بیته احد اقرب شبها به فی لباسه و فقهه من علی بن الحسین علیهماالسّلام»، امام صادق(ع) میگوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ کس به اندازه علی بن الحسین به امیرالمؤمنین شبیهتر نبود؛ امام سجاد، از همه شبیهتر بود. امام صادق فصلی در باب عبادت امام سجاد ذکر میکند؛ از جمله میفرماید: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه علیهما السلام علیه»؛ پدرم حضرت ابی جعفر باقر یک روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد»؛ نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالی پیدا کرده که هیچ کس به این حال نرسیده است. شرح میدهد:
رنگش از بیخوابی زرد شده، چشمهایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و... امام باقر اینها را در پدر بزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت: «فلم املک حین رأیته بتلک الحال البکاء»؛ میگوید وقتی وارد اتاق پدرم شدم و او را به این حال دیدم، نتوانستم خودداری کنم؛ بنا کردم زار زار گریه کردن: «فبکیت رحمة له». امام سجاد در حال فکر بود - تفکر هم عبادتی است - به فراست دانست که پسرش امام باقر چرا گریه میکند؛ خواست یک درس عملی به او بدهد؛ سرش را بلند کرد: «قال یا بنی اعطنی بعض تلک الصحف التی فیها عبادة علی بن ابیطالب علیهالسلام»؛ در میان کاغذهای ما بگرد و آن دفتری که عبادت علی بن ابی طالب را شرح داده، بیاور. ظاهراً از دوران امام علی بن ابیطالب(ع) نوشتهها و کتابهایی در باب قضاوتهای آن حضرت، در باب زندگی آن حضرت، در باب احادیث آن حضرت، در اختیار ائمه بود.
از مجموع روایات دیگر، آدم این طور میفهمد که در موارد گوناگونی از آن استفاده میکردند. اینجا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشتهای را که مربوط به عبادت علیبن ابیطالب است، بردار بیاور. امام باقر میفرماید: «فاعطیته»؛ رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فیها شیئاً یسیرا ثم ترکها من یده تضجرا»؛ مقداری به این نوشته نگاه کرد - امام سجاد، هم به امام باقر درس میدهد، هم به امام صادق(ع) درس میدهد، هم به من و شما درس میدهد - با حال ملامت آن را بر زمین گذاشت؛ «و قال من یقوی علی عبادة علی علی بن ابیطالب علیهالسّلام»؛ فرمود: چه کسی میتواند مثل علی بن ابیطالب عبادت کند؟ امام سجادی که آن قدر عبادت میکند که امام باقر دلش به حال او میسوزد - نه مثل من و شما؛ ما که کمتر از اینها هم به چشممان بزرگ میآید - امام باقری که خودش هم امام است و دارای آن مقامات عالی است، از عبادت علیبن الحسین دلتنگ میشود و دلش میسوزد و نمیتواند خودش را نگه دارد و بیاختیار زار زار گریه میکند، آن وقت علی بن الحسینِ با این طور عبادات میگوید: «من یقوی علی عبادت علی بن ابیطالب»؛ چه کسی میتواند مثل علی عبادت کند؟ یعنی بین خودش و علی فاصلهای طولانی میبیند.
*چرا امام سجاد(ع) حج را به جهاد ترجیح داد
-عبّاد بصری، امام سجاد(ع) را در راه حج دید و عرض کرد: «ترکت الجهاد و صعوبته و اقبلت علی الحجّ و لینه»؛ یعنی جهاد و سختیهایش را رها کردهای و سراغ حج آمدهای که کار آسانی است؟! این آیه را هم برای حضرت خواند: «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیلاللَّه فیقتلون و یقتلون»، او برای امام سجاد(ع) آیه قرآن میخواند که چرا شما عوض جهاد، به حج میآیید؟! جهاد زیر پرچم چه کسی؟ عبدالملک مروان! یعنی امام سجاد(ع) زیر پرچم عبدالملک برود و جهاد کند؟ آیا این جهاد است؟ حضرت فرمود: دنباله این آیه را بلدی؟ عرض کرد: بله. فرمودند: بخوان. خواند: «التّائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاکعون السّاجدون الامرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر و الحافظون لحدود اللَّه». حضرت فرمود: هر وقت که تائبون، عابدون، حامدون، سائحون، راکعون، ساجدون، امرون بالمعروف، ناهون عن المنکر و حافظون لحدوداللَّه سر کار آمدند، من زیر پرچم آنها میروم و آنگاه جهاد خواهم کرد؛ حالا روز جهاد نیست.
*6 درخواستی که سیدالساجدین(ع) از خداوند داشت
-در یکی از دعاهای صحیفه سجّادیه - صحیفه ثالثه سجّادیه - در آخر دعایی که مابین نافله و فریضه صبح خوانده میشود، از امام سجاد(ع) چنین نقل شده است: «اللّهم الرّزقنی عقلاً کاملاً و عزماً ثاقبا و لبّاً راجحاً و قلباً زکیاً و علماً کثیراً و ادباً بارعا»، آن حضرت، شش چیز از خدای متعال خواسته است. میفرماید: خدایا! عقل کامل، اراده نیرومند، لبّ راجح، دل پاکیزه، دانش بسیار، و ادبی برجسته و درخشان به من عنایت کن!
نکته و خواسته سوم، «لبّ راجح» است. معنایش این است که «باطن و مغزِ کار من، از ظاهر و شکل کار من، بیشتر باشد.» ببینید امام سجاد(ع) از خدا چه خواسته است! من میخواهم برای شما مردم مؤمن، برای ملت بزرگ ایران، برای دلهایی که به نور ایمان روشن شد و با سخن و عمل خود دنیایی را روشن کرد، این نکته را تکرار کنم: «لبّاً راجحاً.»
ما، دو نوع آدم داریم: یک نوع، آدمی است که هر چه هست، در ظاهر اوست. ظاهرش جذاب و چشمگیر و احیاناً خاشع کننده و خاضع کننده است. اما باطنش پوک و پوچ است؛ چیزی در او نیست. این، بدترین نوع آدمی است که میخواهد منشأ آثار بزرگ باشد. پناه بر خدا! اما یک نوع دیگر، آدمی است که باطن او بر ظاهرش ترجیح دارد. ظاهرش هر چه هست، باطن او بهتر و بیشتر از ظاهر، جذابیت دارد. امام سجاد(ع) به ما درس میدهد که از خدا بخواهیم آدمی از نوع دوم باشیم.
میدانیم که دعاها، فقط خواستن از خدا نیست؛ بلکه درس برای خود ما نیز هست. ریاکاری، مال آدمِ نوعِ اول است. صومعه، از آن آدم نوع اول است. پوکی و بیمغزی، ویژه آدم نوع اول است. چنین آدمی، نه در جنگ به درد میخورد، نه در شدت به کار میآید و نه بارهای سنگین را میتواند بر دوش بگذارد. هر چه دارد، فقط ظاهر است! اما تربیت اسلامی، غیر از این است. تربیت اسلامی بر این مبناست که ظاهرت را باید حفظ کنی، اما باطنت باید از ظاهرت بهتر باشد. کسانی نگویند «ظاهر هر طور بود، بود. اصل، باطن است»، بله! اصل باطن است. اما ظاهر باید نمودار باطن باشد: «الظاهر عنوان الباطن»، ظاهر را هم باید درست کرد، هیچکس نباید تظاهر به کار خلاف کند. اگر از عمل و سیمای کسی آثار عبادت خدا دیده و شناخته شود، تأثیر بسیار خوبی میگذارد. اما در همان حال، باید باطن از ظاهر، بهتر و سنگینتر باشد.
*پینوشتها:
1-کشف الغمه، ج 2، ص 101.
2-مسار الشیعه، ص 26؛ مصباح المتهجد، ص 729؛ فرق الشیعه، ص 66؛ تاریخ دمشق، ترجمة الامام زینالعابدین، ص 12، حدیث 5.
3-الکافی، ج 1، ص 468؛ اثبات الوصیة، ص 171؛ التهذیب، ج 6، ص 77؛ مروج الذهب، ج 3، ص 160.
4-به ترتیب در الارشاد، ص 285؛ مصباح کفعمی، ص 509؛ کفایة الطالب، ص 454.