روبروی آیینه که میایستد شاعر میشود؛ به سینما که نگاه کنیم جا پای غزلها و قصیده هایش را خوب می بینیم. مگر میشود که «هزار دستان» را ببینی و تصویر و چهرههای شخصیتها در ذهنت مجسم نشود؟! مگر میشود «کمالالملک» را ببینی و پیش از کارگردانی و بازیهای ناب از جادوی اسکندری حظ نبری؟! این که «روز واقعه»، «امام علی (ع)» و «مختار نامه» بدون حضور هنرنمایی عَبِد سینمای ایران چیزی کم داشت پر بیراه نیست؛ خودش میگوید در این آثار با عشق قلم را به دست گرفته است.
حضور پر رنگ و تاثیرگذار وی در آثار تاریخی و مذهبی ما را را بر آن داشت تا در این ایام به سراغش برویم که ماحاصل آنرا در پی میخوانید.
_ بهتر است از زمانی که وارد کار شدهاید بگویید همان طور که بارها گفته اید کارتان را با بیژن محتشم آغاز کرده اید.
بله همانطور که همه جا گفته ام در سال 50 کارم را با آقای محتشم شروع کردم او بنده و دوازده نفر دیگر را در تلویزیون استخدام کرد آنجا در همان زمان مشغول به کار شدیم شش ماه دوره دیدیم.
محتشم در آن زمان به این عرصه علاقهمند بود که استخدام تلویزیون میشود قرار بود ابتدا بازیگر شود که در نهایت گریمور شد بعد به آمریکا رفت و دورهای نزد یکی از اساتید بزرگ گریم دید جان چمبرز پیش وی دوره دید حدود شش ماه بعد به ایران آمد و اطلاعاتی را که در این مدت آموخته بود به ما منتقل کردند.
*هیچ وقت فکر نمیکردم گریمور شوم
من جزو بچههای جنوب شهر خانیآباد بودم در حال حاضر دیگر جنوب و شمال در تهران معنی ندارد. چون به تئاتر علاقه داشتم با یکی از معلمانمان ادبیاتم این موضوع را در میان گذاشتم و از آن به بعد گاهی در مدرسه نیز نمایش هایی را اجرا میکردم. در نمایشها نیاز داشتیم که افراد گریم شوند از آنجایی که من نقاشیام خوب بود وظیفه گریم را من بر عهده گرفتم. مثلاً اگر نیاز بود صورت یکی از بازیگران را سیاه کنیم پنبهای را آتش میزدم و این کار را انجام میدادم. زمینه کار گریم از آنجا برایم شروع شد و هیچ وقت فکر نمیکردم گریمور شوم.
*روزگاری برای پیش خدمتی خود را آماده کردم
شرایط خانوادگیمان به نوعی بود که باید حتماً سر کار میرفتم تا درآمدی داشته باشم. پدرم یازده فرزند داشت من هم به تازگی دیپلم گرفته بودم و آزرده بودم و دائم فکر میکردم که چگونه میتوانم به پدرم کمک کنم در به در دنبال کار میگشتم و کار پیدا نمیکردم تا جایی که حتی برای پیشخدمتی به ارگان دولتی رفته بودم تا استخدام شوم که در نهایت مرا سین جیم کردند که تو برای چه آمدهآی تا اینجا استخدام شوی. من تنها به این فکر می کردم که در حال حاضر منبع درآمدی داشته باشم و بعداً فکر دیگری خواهم کرد.
برای این که میگفتند با دیپلم ریاضی برای چه به نخست وزیری آمدهای و می خواهی پیش خدمت بشوی؟! تعجب کرده بودند. من هم گفتم بیایید خانه ما را تماشا کنید پدرم کارمند راه آهن است و یازده تا نان خور دارد من هم در شرایطی هستم که باید به آن ها کمک کنم و از آنجایی که فرزند اول پدرم بودم بیش از همه احساس وظیفه میکردم.
*برای کشیدن نقاشی از پدرم کتک هم خوردم
_البته در آن زمان دیپلم ریاضی داشتن یک اتفاق مهم محسوب میشد و باید کارهای بهتری برای شما بوده باشد!
درست است اما واقعاً هر جا که رفتم نیاز به پارتی بود و افراد دیگری در اولویت بودند. در این زمان تلویزیون اطلاعیه در روزنامه منتشر کردند که به تعدادی گریمور نیازمندیم من هم به آنجا مراجعه کردم امتحانهای مختلفی از ما گرفتند تعداد شرکت کنندگان نزدیک به دو هزار نفر بود. مرحله اول ضریب هوشی افراد را تست میکردند. بیژن محتشم و چند نفر دیگر نشسته بودند امتحان های مختلفی از ما میگرفتند. در نهایت دوازده نفر را پذیرفتند که من هم یکی از آن ها بودم. البته یکی از مواردی که در آن امتحان ها کمکم کرد نقاشی بود که در دوران نوجوانی می کشیدم و چند بار هم مرحوم پدرم مرا برای این کار کتک زد اما ثمرهاش را در آن امتحان ها دیدم. عکس های کوچکی را به دیوار میچسباندم و در ورقی آنها را میکشیدم. پدرم هم پس گردنی میزد و میگفت: «پسر این چه کاریه؟ برو درست را بخوان.»
*بیژن محتشم در تحول گریم تاثیر گذار بوده است
_ در نتیجه با توجه به صحبتهای خودتان میتوانیم نقش قابل توجهی برای استاد بیژن محتشم در مسیر کاریتان قائل شویم؟!
صد در صد. او به طور کلی تاثیر مهمی در تحول گریم ایران دارد. تا قبل از وی گریم الکن و ابتدایی بود و محتشم به دلیل سفر به آمریکا و آموزش هایی که دیده بود با پدیده مهمی به نام گریم و چهرهپردازی آشنا شده بود. البته برای پیشرفت در کارهای هنری دورههای مختلف تاثیر ندارد بلکه جوهره آن باید در درون روح و ذات آدمی باشد. مثلاً شما باید صدای خوبی داشته باشید تا بتوانید خوب هم بخوانید. در کار ما هم باید زمینه طراحی، نقاشی و یا مجسمه سازی وجود داشته باشد.
_از بین دوازده نفر فرد دیگری نام آشنا شده است؟
بله جلال الدین معیریان، زنده یاد معیری، مهری شیرازی برخی دیگر هم در شاخههای دیگر سینما مشغول به کار شدند.در واقع بنده کارمند تلویزیون هستم و خودم را فرزند تلویزیون میدانم و تلویزیون خانه دوم من است.
*یکی از حسرتهایم این است، ای کاش «داش آکل» را من گریم میکردم
_اولین کارتان را با گوزنها در سینما آغاز کردید کمی از کار با مسعود کیمیایی بگویید به هر حال در آن زمان شما جایگاه امروز را نداشتید و شناخته شده نبودید کار با بازیگران و کارگردان به نام سینمای ایران برایتان استرس به همراه نداشت؟
اگر منظورتان استرس از کار کردن در مقابل افراد به نام است که آن چیزی که مرسوم است نداشتم. به نظرم کاری که انجام میشود اگر با اعتماد به نفس و اطمینان انجام شود استرس نخواهد داشت. من هم این گونه بودم اما بسیار خوشحال بودم که کارم را با افراد بزرگ و به نام در سینما شروع کرده بودم. در آن زمان مخاطبین سینما کارگردانها را نمیشناختند و اکثراً فیلمها را با نام بازیگران آن میشناختند. اما در آن شرایط مسعود کیمیایی را میشناختند. در واقع خیلی خوشحال بودم با کارگردانی در سینما کار کردم که گریم را میشناسد. یکی از حسرت هایی که همیشه در زندگی میخورم این است که ای کاش گریم «داش آکل» را من انجام میدادم. بازیگران فیلم سینمایی «گوزنها» هم با من بسیار همکاری کردند زمانی که متوجه شدند گریم را میشناسم به من اعتماد کردند. سعی کردم با افرادی در سینما کار کنم که فیلم برایشان مهم بود.
* به کار با جوانترها عادت دارم
_عبدالله اسکندری در حال حاضر در جایگاهی در سینما قرار دارد که قطعاً بسیاری علاقهمند هستند که با وی همکاری داشته باشند اما شاید از نگاه کارگردانان جوان پیش از آشنایی با شما تصور داشته باشند نمیتوان با فردی در جایگاه عبدالله اسکندری به راحتی کار کرد چرا که به وی دارای تجربه و نگاه ویژهای است و آن ها نمیتوانند نظرات خود را به راحتی بیان کنند و یا اخلاقاً به اشتباه خود را در معذوریتهایی قرار دهند که نظرشان را ارائه ندهند نحوه برخورد و برقرار ارتباطتان با جوانترها به چه صورت است؟
اصولاً به کار با جوانترها عادت دارم جوان ها هم که پیشنهاد همکاری میدادند با روی باز میپذیرفتم. ابتدا کاری که انجام میدهم خودم را به اندازه وی پایین میآورم و هم سطح جوان نشان میدهم.تمام پیشینه خود را به لحاظ سابقه و سن طوری به کار میگیرم که با وی ارتباط صمیمی برقرار کنم تا جایی که او ایراد من را از نگاه خودش عنوان کند. بعضی اوقات برخی علاقه دارند که با رفتارشان بگویند من کارگردان و تصمیم گیرنده اصلی هستم مثلاً میگویند عَبِد جان میشود سبیلی را که درست کردی کمی نازک تر کنی؟ حال شما فکر کنید که بنده برای طراحی و درست کردن آن فکر کردهام اما میگویم: «خوب تست را برای همین گذاشتهاند. حتماً فقط بعد از اتمام کار یک عکس هم بگیریم و هر دو را با هم مقایسه کنیم» با دیدن تصاویر خودش متوجه میشود که چقدر طرح جدید با نقش فاصله دارد.
*نظرم را به کارگردان تحمیل نمیکنم
در نهایت خودش میگوید: «عَبِد جان سبیلی که خودت درست کردی خوب بود». خوب میدانم اگر با او بحث داشته باشم در نهایت یک دغدغه برایش درست کردم و هیچ وقت کاری را که برایش انجام دادهام در نظرش خوب جلوه نمیکند و تنهای فکر میکند که میخواستم کارم را به وی تحمیل کنم. به هیچ عنوان اهل این نوع رفتار نیستم. اگر از کارگردان های جوانی که در حال حاضر برای خودشان به نام شده اند بپرسید حتما به شما این موارد را میگویند.
*از همان ابتدا داوطلب فعالیت در کارهای مذهبی هستم/ پای منبر بزرگ شدهام
_کمی جلوتر بیاییم و به «روز واقعه» برسیم و فعالیتتان در یک اثر مذهبی تاریخی که درمورد امام حسین (ع) است.
فکر می کنم خیلی جلو رفتیم. از همان ابتدای فعالیتم
کارهای مذهبی را به صورت داوطلبانه انجام میدادم. اولین کارم در این زمینه
در سال 53 با عنوان «وقتی دژخیم میگرید» بود. که در مورد سرگذشت دو طفلان
مسلم بود. از آن به بعد که کارم را دوست داشتند در تمام کارهای مناسبتی از
من برای همکاری دعوت میکردند. یکی از دلایل ورزیده شدنم در گریم آثار
تاریخی، کارهایی است که در این زمینه انجام دادهام. به هر حال من بچه
پامنبری هستم و پای منبر بزرگ شدهام.