کد خبر: ۳۴۴۱۴۰
زمان انتشار: ۰۸:۵۷     ۱۶ مهر ۱۳۹۴
به گزارش پایگاه 598، نیویورک‌تایمز پیش‌بینی کرد که عربستان به‌دلیل تنش‌های داخلی تا سال 2050 به تدریج به 5 کشور عربستان شرقی (به پایتختی دمام)، عربستان سعودی یا وهابیستان (ریاض)، عربستان جنوبی، عربستان شمالی و عربستان غربی تجزیه می‌شود. این تجزیه به‌دلیل تشدید شکاف‌‌های اجتماعی در این کشور است. اگرچه این پادشاهی به سوی نسلی جدید در حال حرکت است، اما خانواده سلطنت باید یک «خانواده حاکم جدیدی» از میان صدها هزار شاهزاده تشکیل دهد که این فرآیندی پرچالش است. با این حال، تحولات اخیر یمن نشان داد که به نسل جدید امید نیست.


موج تجزیه درعربستان 

نقشه خاورمیانه مدرن- یک محور سیاسی و اقتصادی در نظم بین‌المللی- درهم ریخته و تکه تکه شده است. جنگ ویرانگر سوریه یک نقطه عطف است. اما نیروهای گریز از مرکز با باورها، قبایل و اقوام رقیب- که با عواقب ناخواسته بهار عربی تقویت شدند- نیز در حال از هم گسیختن منطقه‌ای هستند که مرزهایش یک قرن پیش از سوی قدرت‌های استعماری تعریف شده و از آن زمان به بعد دیکتاتورهای عرب هم به حمایت از این مرزها پرداخته و هیچ تغییری در آنها ایجاد نکردند. یک نقشه جدید می‌تواند بازی را برای همه تغییر دهد و به‌طور بالقوه اتحادها، چالش‌های امنیتی، تجارت و جریان انرژی را برای بسیاری از جهان هم بازتعریف کند.


موقعیت و جایگاه مهم سوریه این کشور را به مرکزی استراتژیک برای خاورمیانه تبدیل کرده است. سوریه کشوری پیچیده است: در تنوع قومی و مذهبی غنی است و بنابراین شکننده. پس از استقلال، سوریه در فاصله 1949 تا 1970 آنگاه که سلسله اسد کنترل کامل این کشور را در دست گرفتند از کودتاهای زیادی جان به در برد. اکنون پس از چند سال کشتار و خونریزی، آن تنوع از میان رفته و مردم و کشور را به کام مرگ فرستاده است. سوریه فعلی به جولانگاه کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و به عرصه جنگ‌های نیابتی میان این کشورها تبدیل شده است. ائتلاف غرب از یکسو، کشورهای منطقه از سوی دیگر، به تازگی حضور نظامی روس‌ها، وجود گروه‌های مختلف افراطی در این کشور که هر یک بخش‌هایی را به کنترل خود در آورده‌اند و در نهایت سیل مهاجرانی که به اروپا می‌رود کلاف سوریه را پیچیده‌تر کرده است. «رابین رایت»، روزنامه‌نگار و تحلیلگر برجسته آمریکایی، در نیویورک‌تایمز می‌نویسد با وجود تمام این گروه‌ها و ائتلاف‌هایی که در سوریه جولان می‌دهند اما این کشور به سه منطقه قابل شناسایی تبدیل شده است و هر کدام از این مناطق پرچم و نیروهای امنیتی خاص خود را دارند. آینده‌ای متفاوت در سوریه اکنون در حال رقم خوردن است.


در دوره‌ای منطقه حمص و حما در کنترل ارتش اسد بود اما اکنون گویی فقط دمشق و مناطق پیرامونی برای اسد باقی مانده است. حضور تمام قد روسیه البته می‌تواند بخش‌های زیادتری از این کشور را در کنترل ارتش سوریه قرار دهد. به عبارت دیگر، در برهه‌ای کریدوری از جنوب از طریق دمشق، حمص و حما به ساحل شمالی مدیترانه می‌رسید. این منطقه در کنترل اسد بود. به نظر می‌رسد اکنون منطقه‌ای کوچک در دست نیروهای وفادار به او باقی مانده باشد.


در شمال سوریه منطقه کردنشین یا همان «کردستان کوچکِ» سوریه قرار دارد. این منطقه از اواسط سال 2012 به خودمختاری روی آورد. تجربه و تحولات سوریه می‌تواند سابقه‌ای برای منطقه فراهم آورد. این سابقه می‌تواند «همسایه بغلی» را هم درگیر کند. به نظر می‌رسید عراق در برابر تجزیه و فشار خارجی مقاومت می‌ورزد. از سوی دیگر، نگرانی‌های منطقه‌ای ناشی از تجزیه عراق هم بسیار بود اما نفت این کشور می‌توانست باعث خرید وفاداری‌ها شود. اما در مورد سوریه این حساسیت‌ها وجود ندارد. اگر در عراق حساسیت – و البته مخالفت- نسبت به تجزیه این کشور وجود داشت اما اکنون در مورد سوریه – با وجود جایگاه مهم این کشور- چنین حساسیتی وجود ندارد. اکنون سوریه در حال کشاندن عراق به گرداب است.


مارتین کوبلر، نماینده اسبق سازمان ملل در جولای 2013 به شورای امنیت چنین گفت: «میدان جنگ حالت ترکیبی و مخلوط به خود گرفته است. عراق خط گسل میان جهان شیعه و سنی است و هر آن چیزی که در سوریه رخ می‌دهد بی‌تردید عواقبی بر چشم‌انداز سیاسی در عراق خواهد داشت.» رابین رایت می‌نویسد: «این باور وجود دارد که اقلیت سنی عراق به ویژه در استان الانبار احساس همدردی و اشتراک زیادی با اقلیت سنی در شرق سوریه دارند. پیوندهای قبیله‌ای در کنار قاچاق در مرز دو طرف جریان دارد. این دو منطقه روی هم رفته می‌توانند منطقه‌ای با مرکزیت سنی‌نشین به وجود آورند. جنوب عراق هم پتانسیل تبدیل شدن به «منطقه‌شیعه‌نشین» را دارد هرچند این جدایی چندان به طول نخواهد انجامید. احزاب سیاسی حاکم در دو منطقه کردنشین سوریه و عراق دارای تفاوت‌های زیادی هستند اما وقتی مرزهای دو طرف در ماه اوت باز شد بیش از 50 هزار کرد سوری به کردستان عراق گریختند و جوامع میان مرزی جدیدی ایجاد کردند. مسعود بارزانی، رئيس جمهور اقلیم کردستان عراق، نیز برای اولین اجلاس سران 600 کرد از 40 حزب در عراق، سوریه، ترکیه و ایران طرح‌هایی را در پاییز 2013 اعلام کرد.


کمال کرکوکی، رئیس سابق پارلمان کردستان عراق، در مورد تلاش برای بسیج کردهای مناطق مختلف برای بحث در مورد آینده‌شان می‌گوید: «ما احساس می‌کنیم که شرایط اکنون مناسب است.» رابین رایت در تحلیل خود در نیویورک‌تایمز می‌نویسد: خارجی‌ها همواره بازیگرانی قدیمی در خاورمیانه بوده‌اند: مگر عثمانی‌ها به واسطه مداخلات خارجی‌ها پس از جنگ جهانی اول تقسیم نشدند؟ مگر مرزهای تغییر یافته بازتاب واقعیت‌ها و هویت‌های ژئوپلیتیک نبود؟ نقشه‌های از نو ترسیم شده اعرابی را که به توطئه‌های خارجی برای تقسیم و تضعیف خودشان مظنون بودند خشمگین کرد. من هرگز در این تغییر و تبدیلات یک بازیگر نبودم. در مدت 15 سال جنگ داخلی در لبنان من آنجا بودم و تصور می‌کردم این کشور می‌تواند از اختلاف و جدایی میان 18 فرقه جان سالم به در ببرد. من فکر نمی‌کردم عراق در مدت جنگ دلخراش خود در سال‌های 2007- 2006 شیرازه‌اش بگسلد. اما محرک‌های دوقلو تصورم را تغییر داد. بهار عربی همچون سنگ چخماق عمل کرد. اعراب نه تنها خواستار سقوط دیکتاتورها بودند بلکه خواستار تمرکززدایی از قدرت بودند تا این قدرت انعکاس‌دهنده هویت محلی و حق دسترسی آنها به منابع باشد. سوریه سپس آتش را به جان خود انداخت و عقل متعارف در مورد جغرافیا را نادیده گرفت. مرزهای جدید ممکن است به شیوه‌های متفاوت و بالقوه هرج و مرج گونه‌ای ترسیم شود.


کشورها از طریق مراحل فدرالی، جدایی نرم یا خودمختاری و در نهایت طلاق جغرافیایی می‌توانند از هم بگسلند. قیام لیبی تا حدودی حکومت سرهنگ قذافی را هدف گرفته بود. اما هدف دیگر این قیام همانا تلاش بنغازی برای جدا شدن از سلطه‌گری طرابلس بود. قبایل متفاوت از هم هستند. تریپولیایی‌ها نگاهشان به «مغرب» یا غرب جهان اسلام است؛ در حالی که بَرقه ای‌ها یا سیرنائیک‌ها [بَرقه به ناحیه ساحلی شرقی لیبی گفته می‌شود. در زبان‌های اروپایی به این ناحیه «سیرنائیک» یا «کورنائیک» می‌گویند. این منطقه در عهد باستان به پناپولیس نیز معروف بوده و از همین رو در برخی منابع اسلامی نام این منطقه انطابلس یا بنطابلس نیز ثبت شده‌است] به «مشرق» یا شرق جهان اسلام می‌نگرند. علاوه بر این، پایتخت به اجبار درآمدهای نفتی را از آن خود می‌کند؛ در حالی که شرق تامین‌کننده 80 درصد از این درآمد است. بنابراین لیبی می‌تواند به دو یا حتی سه قطعه تقسیم شود. «شورای ملی برقه» در شرق لیبی مدتی پس از سقوط قذافی و بحرانی شدن اوضاع کشور استقلال خود را اعلام کرد. جنوب فزان نیز دارای هویت قبیله‌ای و جغرافیایی جداگانه است. این منطقه که در فرهنگ، قبیله و هویت بیشتر رو به «ساحل» دارد تا شمال آفریقا نیز می‌تواند از هم بگسلد. دیگر کشورهای فاقد حس مشترک یا هویت- چسب سیاسی- به خصوص دموکراسی‌های نوپا آسیب پذیر هستند.


یمن هم پس از برکناری دیکتاتور مادام العمرش یک گفت‌وگوی ملی در ماه مارس برای ترسیم نظم جدید آغاز کرد. حمله ائتلاف عرب به این کشور کوچک و فقیر به راحتی شیرازه اش را گسست. باز هم بحث تجزیه و تبدیل یمن به دو بخش ورد زبان‌ها افتاده است. اما در کشوری که مدت‌ها است تجزیه طلبان در شمال و جنوب آن فعالند موفقیت دائمی به استقبال از ایده فدراسیونی و وعده مجاز دانستن آرای جنوبی‌ها برای جدایی بستگی دارد. یک نقشه جدید ممکن است جذاب هم باشد. اعراب مسرور هستند از اینکه بخش جنوب یمن در نهایت به عربستان ملحق شود. بیشتر جنوبی‌ها- همچون بیشتر جمعیت عربستان- سنی هستند؛ بسیاری خانواده‌هایشان در این پادشاهی هستند. یمنی‌های فقیر عرب می‌توانند از ثروت‌های عربستان بهره‌مند شوند. در عوض، عربستان می‌تواند برای تجارت اجازه دسترسی به دریای عرب را داشته باشد و وابستگی به خلیج فارس و ترس از کنترل ایران بر تنگه هرمز را کاهش دهد.


خارق‌العاده‌ترین ایده‌ها شامل بالکانیزه شدن عربستان سعودی است. عربستان سومین کشوری است که قبایل رقیب را با زور زیر چتر قرائتی خشن از اسلام، یعنی اسلام وهابی جمع کرده است. این پادشاهی اگرچه دارای ساختمان‌های شیشه‌ای و آسمانخراش‌ است و دارای اتوبان‌های 8 بانده هم هست اما همزمان دارای فرهنگ‌های متفاوت، هویت‌های قبیله‌ای مختلف و تنش میان اکثریت سنی و اقلیت شیعی است به ویژه در منطقه نفت خیز شرق کشور. شکاف‌های اجتماعی در عربستان به دو دلیل در حال تعمیق است: یکی فساد فراوان و دیگر اینکه حدود 30 درصد از جمعیت جوان این کشور با وجود نفت فراوانی که طی 3 دهه گذشته صادر کرده بیکار بوده و مستعد شورش و ایجاد ناآرامی هستند. اگرچه این پادشاهی به سوی نسلی جدید در حال حرکت است اما خانواده سلطنت باید یک «خانواده حاکم جدید» از میان هزاران شاهزاده تشکیل دهد که این فرآیندی پرچالش است. هر چند ممکن است نسل جوان و جدیدی روی کار بیاید اما باز در پس پرده همان نسل قدیمی بازی‌گردان است. با این حال، تحولات اخیر یمن نشان داد که به نسل جدید امید نیست. این نسل بی‌تجربه بوده و تهاجم را بر توافق و مصالحه ترجیح می‌دهد.


یک قرن پس از اینکه دیپلمات و ماجراجوی بریتانیایی «سر مارک سایکس» و نماینده فرانسه «فرانسوا ژرژ پیکو» به تقسیم منطقه پرداختند، ملی گرایی به درجات مختلف در کشورهایی که در ابتدا با سلایق امپریالیستی و تجارت تعریف می‌شدند نه منطق، ریشه داشت. اکنون پرسش این است که آیا ناسیونالیسم قوی‌تر از منابع قدیمی‌تر هویت طی جنگ یا گذارهای دشوار است یا خیر. سوری‌ها مدعی‌اند که ملی‌گرایی پیروز خواهد شد البته هر زمان که جنگ پایان یابد. مساله این است که سوریه اکنون ناسیونالیسم‌های متعدد دارد. «پاکسازی» مشکلی روزافزون است. اسلحه اختلافات را بیشتر می‌کند (که البته کرده است). درگیری‌های فرقه‌ای به‌طور کلی اکنون چنان تعمیق یافته که در تاریخ خاورمیانه مدرن هرگز دیده نشده بود. این باور در میان برخی کارشناسان شکل گرفته که وحدت ملی در سوریه یا چسباندن این کشور به همدیگر امکان پذیر نیست. برخی سوریه را همچون کاسه شکسته‌ای تعریف می‌کنند که تکه‌تکه‌هایش با چسب به هم چسبیده و با ریختن اندک آبی در آن از هم خواهد گسست. این «آب» در جامه داعش، گروه‌های افراطی، یورش ائتلاف غرب و شرق به این کشور خود را جلوه گر ساخت و باعث از هم گسیختن این کشور شد. به همین دلیل هر گروهی در سوریه منطقه‌ای برای خود دست و پا کرده و در آن پرچم و علم و کتل برافراشته و ادعای مالکیت بر آن دارد.


اما عوامل دیگر می‌تواند مانع آتش گرفتن خاورمیانه شود:حکومتداری خوب، خدمات مناسب و معقول همراه با امنیت، نظام قضایی عادلانه، شغل و دسترسی منصفانه به منابع مشترک یا حتی یک دشمن مشترک. کشورها به‌طور موثری شکل «مینی اتحاد» گرفته‌اند. اما این عوامل دور از دسترس جهان عرب است. تمام کشورهای برشمرده از پتانسیل تبدیل شدن به چند کشور برخوردارند. جفری گولدبرگ سال گذشته در مقاله‌ای در مجله «آتلانتیک» پیش‌بینی کرده بود که تحولات خاورمیانه به سویی می‌رود که ممکن است کشورهای جدیدی از دل کشورهای فعلی تشکیل شود. او به نقل از کارشناسان گفته بود که در سال 2050 یا 2100 ممکن است 100 کشور جدید به کشورهای عضو سازمان ملل افزوده شوند. حال اینکه نصیب کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا چند کشور است معلوم نیست. رابین رایت پیش‌بینی کرده از 5 کشور عربی خاورمیانه 14 کشور زاده خواهد شد. البته تا سال 2100 راه درازی در پیش است اما زنگ خطر برای منطقه به صدا در آمده است. اگر یک قرن پیش سایکس و پیکو طرح تقسیم کشورهای منطقه را اجرا کردند اکنون «ساز» تقسیم از دل کشورهای منطقه «کوک» شده است و این بحران‌های داخلی خاورمیانه است که زمزمه فروپاشی آن را جدی‌تر کرده است. رابین رایت می‌نویسد: «هرچه جنگ سوریه بیشتر طول بکشد، بی‌ثباتی و خطر برای کل منطقه هم بیشتر می‌شود.» بی‌جهت نیست که بشار اسد رئیس‌جمهوری سوریه در مصاحبه اخیر خود با تلویزیون دولتی ایران می‌گوید: «مطمئن هستیم که این ائتلاف موفق خواهد بود؛ چرا که اگر شکست بخورد خاورمیانه نابود می‌شود.»



منبع: دنیای اقتصاد
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها