کد خبر: ۳۴۱۶۰
زمان انتشار: ۰۹:۵۱     ۱۸ دی ۱۳۹۰
روزنامه کیهان در گزارشی مفصل به شرح ماجرای ربایش و اسارت پنج دیپلمات ایرانی در عراق پرداخت و نوشت:

*حمید عسگری، عباس حاتمی، موسی چگینی، باقر غبیشاوی، حسن حیدری. این نام پنج دیپلمات ایرانی است که پنج سال پیش در حمله شبانه ارتش آمریکا به کنسولگری ایران در اربیل عراق به اسارت درآمده و از 10 تا 30 ماه توسط آمریکایی ها زندانی بوده و شکنجه شدند.

*دیپلمات های اسیر در حالی که با قنداقه تفنگ سربازان آمریکایی به دیوار  چسبانده شده بودند ،متوجه می شوند که دیگر وقت نماز است. در همان حالت با چشم و دست بسته و تفنگ هایی که فشار آن را بر پشت خود احساس می کنند، نماز صبح خود را می خوانند. نمازی که معلوم هم نیست رو به قبله باشد!

*یکی یکی دیپلمات ها را می برند و آنها را بی شرمانه عریان می کنند و یک دست لباس نارنجی به آنها می پوشانند. از همانهایی که زندانیان گوانتانامو هم بر تن دارند.

*شکنجه ها از زندان جدید آغاز می شود. سلول ها آن قدر کوچک هستند که وقتی بخوابی دیگر هیچ جایی باقی نمی ماند. به همین خاطر آنها اسم سلول های جدید را «قبری» می گذارند. برای قدبلندها قبر کوچکی است! کسی نمی داند اینجا کجاست و آمریکایی ها هم کم زندان مخفی در عراق ندارد.

 *هر کدام از بازجوها شگرد خاصی داشتند. یکی از راه نرمی و عطوفت وارد می شد. یکی از راه خشونت. یکی شان می گوید؛ شما تا اخر عمر اینجا خواهید بود. تا وقتی که حتی قیافه تان هم عوض شود.حمید در جوابش می گوید؛ همه چیز دست خداست. بعد هم برایش شعر می خواند که؛ مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک/ چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم/من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم/ آن که آورد مرا باز برد در وطنم.بازجو خنده ای از سر تمسخر می کند و می گوید؛ ببینیم چه کسی تو را به وطنت می برد.

*تنها نوری که در زندان وجود دارد، نور مهتابی اتاق بازجویی است. روز و شب مشخص نیست و بچه ها نمازشان را حدسی و بر اساس وعده های غذایی که به آنها می دهند، می خوانند. دستشویی هم ابزاری برای شکنجه است. امکان قضای حاجت با چند ساعت تاخیر فراهم است. آن هم بدون آب و لوازم طهارت. زندانی ها از اولیه ترین حقوق انسانی محروم هستند.

*یکی از مکان های این زندان زیرزمین وحشت آن بود. روز دوازدهم بود که لباس های شخصی اسرا را می دهند. بعد آن ها را سوار خودرو می کنند و دو دقیقه بعد به سمت یک زیرزمین می برند. افراد را جدا جدا به این مکان می برند. دکتر افراد را چک می کند. وسایل شان را هم می دهند و چند برگه را هم می گذراند جلویشان برای امضا، که شما آزاد هستید. حمید و موسی سوار ماشین می شوند. هنوز چند متر بیشتر نرفته است که دنده عقب می گیرد. سربازان با خشونت تمام آنها را از ماشین پیاده کرده و به زیرزمین وحشت می برند. سه نفر زندانی را محاصره می کنند. دهانهایشان را روی گوش او می گذارند و با قدرت تمام جیغ می زنند. یکی هم در دهان زندانی داد می زند. فریادهایی که کم مانده است پرده گوش را پاره کند.

 *عباس حاتمی هم به همین شکل زیر فریادهای بازجوها قرار می گیرد. بازجوها دور عباس می چرخند و فریاد می زنند. ناگهان عباس رو به کرس می کند و می گوید تو دیگر چرا داد می زنی؟ تو که سیاهپوست هستی! ما سیاهپوست ها را دوست داریم.

*اما کرس باز هم در گوش عباس جیغ می کشد و می گوید اعتراف کن که شما تروریست هستید. طاقت عباس طاق شده است. دیگر به سوالات جواب نمی دهد و او هم شروع می کند با صدای بلند نوحه خواندن و با حضرت ولی عصر(عج) درددل کردن.بازجو می گوید: عباس می دانم که داری با خدای خودت راز و نیاز می کنی. بگو نظامی هستی تا تو را آزاد کنیم.

*بالاخره آنها هم می روند و اتاق ساکت می شود. چشمبند را به چشم عباس می زنند و او را به اتاقی دیگر می برند. یک سرهنگ آمریکایی در این اتاق است. سرهنگ جلو می آید و می گوید: کار شما تمام است و برایتان 40 سال بریدند.خوب است؟عباس می گوید: بله!

*بازجویی ها از سر گرفته می شود. یکی از بازجوها زنی حدود 45 ساله است که رمی نام دارد. دوباره همان آش و همان کاسه، با سوال های قبلی. یکی از بازجوهای عباس زن دیگری است با لباس سبز که ظاهراً روانکاو بود. مترجمش یک ایرانی بود که در لس آنجلس بزرگ شده بود. این زن 10 کلمه روی تخته وایت برد می نوشت و در هر جلسه درباره یکی از اینها صحبت می کرد.

کلمات هم مختلف بود؛ ماهی، جنگل، کوه و ... درباره اینها حرف می زد. بعد می پرسید حرف یا سوالی داری؟ عباس می گفت نه. بازجو می گفت ببریدش. یک گروه بازجویی دیگر بود که مترجمشان افغانی بود. دو نفر بودند. فیلم 300 را برای من گذاشتند و وقتی فیلم تمام شد گفتند نظرت درباره فیلم چیست؟

عباس که اولین بار است فیلم را می بیند، می گوید: من که انگلیسی نمی دانم و نظری هم ندارم. بازجوها می گویند این داستان فرمانده ای ایرانی است که می خواهد با 300 نفر دنیا رافتح کند و زمان فیلم برای 15000 سال پیش است که احتمالاً می خواسته بگوید 1500 سال پیش.عباس می گوید تا قبل از انقلاب که ایران از این فرماندهان نداشته اما بعد از انقلاب احتمالش هست!
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها