598 به نقل از مشرق-- «همه تحلیل ها درحال تبدیل شدن به خبر است»؛ این خلاصهترین جملهای است که درباره اطلاعات بسیار حساس و گرانبهای بهدست آمده از کیس «هدیه 60» می توان گفت.
از
بیش از 3 ماه قبل معلوم بود که یک پروژه جدید فشار علیه ایران در حال شکل
گرفتن است. منابع غربی کدهای متعددی درباره ابعاد این پروژه فشار همه جانبه
ارائه کرده و کم و بیش درباره اهداف آن هم سخن گفته بودند. اما تقریبا هیچ
کس نمی دانست، دقیقا چه اتفاقی در حال رخ دادن است. پروژهای که سرویس های
اطلاعاتی غربی نام بسیار معنادار هدیه 60 را برای آن برگزیدند، اکنون
بسیاری از زوایای تاریک این ماجرا را روشن کرده است. ورود غرب به فاز جنگ
تمام عیار اطلاعاتی با ایران و تلاش برای تلفیق این گزینه با سایر گزینه
های فشار، عرصه هایی کاملا جدید برای قدرت نمایی ایران اسلامی ایجاد کرده
است. واضح است که غربی ها بسیار عجله دارند، گویی از چیزی می ترسند و از
احتمال وقوع آن می گریزند. آن چه امر مهیبی است که سرویس های اطلاعاتی غربی
را که اکنون در یک ائتلاف بی سابقه اطلاعاتی و عملیاتی به سر می برند، به
تلاشی چنین گسترده واداشته و به ورطه طراحی ناشیانه پروژه هایی چنین
بلندپروازانه کشانده است؟
هفته گذشته در خبری اعلام شد که یک منبع نزدیک به جنبش مقاومت اسلامی در لبنان اطلاعات ذی
قیمتی از یک پروژه اطلاعاتی بسیار مهم که هدف اصلی آن ضربه زدن به ایران
در 60 روز آینده است، به دست آورده و آن را در اختیار ایران قرار داده است.
درون متن این خبر برخی نکات بسیار کلیدی وجود داشت که در بحبوحه بحث
های رسانه ای و تبلیغاتی ایجاد شده از جانب دشمن –که بدون شک برخی از آنها
برای منحرف کردن توجهات از جنبه های اصلی و راهبردی توطئه دشمن به راه
افتاده- نادیده گرفته شد. این نوشته برخی از این نکات مهم را به اجمال مرور
می کند.
نخستین نکته منشا کشف پروژه است. این پروژه در لبنان یعنی
جایی کشف شده که گروه های مقاومت در آن ارتباطی بسیار نزدیک با ایران
دارند. این امر مستقیما به این معناست که امریکایی ها در اثر تحولات منطقه
دچار نوعی گیجی اطلاعاتی شده اند و پروژه ها و شبکه های فوق سری خود را در
محیط هایی پی می گیرند که ایران به طور تاریخی اشراف اطلاعاتی بسیار بالایی
روی آنها دارد. ضمن اینکه نشان می دهد دسترسی های مقاومت به نهانخانه اطلاعاتی دشمن صهیونیستی و همچنین اشراف آن به آن دسته از شبکه های مرتبط با جریان فتنه که درون خاک لبنان درصدد ایجاد سرپل های جدید ارتباطی با اسراییل هستند، افزایش چشمگیری یافته است.
علاوه بر این کشف پروژه ای چنین مهم در زمانی چنین حساس –که ایران هنوز فرصت پیشگیری
و خنثی کردن ان را دارد- نشان دهنده آن است که امریکایی ها در اثر اضطراب و
اضطرار ناشی از انقلاب های اسلامی منطقه دیگر قادر به رعایت استانداردهای
سطح بالای حفاظتی در پروژه های ضد ایرانی خود نیستند و به اصطلاح مرتبا رو
دست می خورند (یا به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در هفته گذشته، پی در
پی شکست می خورند). این دقیقا شبیه اتفاقی است که در فتنه 88 در ایران رخ
داد. در آن ایام هم عجله ناشی از تحلیل ها و محاسبات نادرست باعث شد
امریکایی ها به نوعی بی مبالاتی اطلاعاتی روی آورده و بسیاری از شبکه هایی
را که گاه تا 20 سال برای ایجاد آنها زحمت کشیده بودند علنی کردند و همین
در کنار مدیریت نظام، پشتوانه مردمی و ابتکار عمل اطلاعاتی نظام منجر به
کشف و خنثی سازی آنها شد طوری که همین حالا ضد انقلاب عقیده دارد «خنثی شدن
شبکه های آغازین» یکی از مهم ترین دلایل عقیم ماندن فتنه 88 بوده است.
دومین
نکته این است که مراجعه به اطلاعات ارائه شده از جانب منبع نزدیک به
مقاومت اسلامی درباره ابعاد پروژه «هدیه 60» نشان می دهد که این بار نوعی
طراحی پیشرفته و متفاوت علیه ایران در حال انجام بوده است.
1- اولین ویژگی این طراحی جدید این است که کاملا بین سرویسی است یعنی تعداد قابل توجهی از سرویسهای
اطلاعاتی اروپایی، به همراه سرویس های امریکا، اسراییل و عربستان سعودی در
ان به طور همزمان و بر مبنای یک تقسیم کار هماهنگ مشارکت دارند. «هدیه 60»
یکی از کیس هایی است که به خوبی نشان می دهد دوران عملیات های تک سرویسی
علیه ایران مدت هاست به سر آمده و همانطور که در ماجرای ترور دانشمندان
هسته ای ایران هم روشن شد، هم اکنون سرویس های دشمن یک اتاق فکر و اتاق
عملیات مشترک علیه ایران تاسیس کرده اند. بنابراین هماوردی ایران و غرب در
عرصه نبرد اطلاعاتی اکنون دقیقا به معنای آن است که ایران با همه غرب درگیر
است نه با این یا آن کشور خاص.
2- دومین ویژگی پروژه «هدیه 60»
این است که در آن آشکارا می توان دید که سرویس های غربی همه دارایی و
مایملک خود را به میدان آوردهاند و تلاش می کنند میان تمام گروههای داخلی
و خارجی ضدانقلاب یک پیوند همه جانبه، هماهنگ، دارای تقسیم کار و دارای
جدول زمانی ایجاد کنند. مدتهاست اطلاعاتی وجود دارد که نشان میدهد
سرویسهای اطلاعاتی غربی درصدد آن هستند که مرزهای میان گروههای مختلف
ضدانقلاب داخلی و خارجی را هر چه بیشتر کمرنگ کرده و آنها را حول اهدافی
واحد همگرا کنند. فتنه 88 مهمترین مقطعی است که این پروژه را در دستور کار سرویس های غربی قرار داد. مهمترین
نمونه قبلی از این پروژه را در ماجرای محمدرضا مدحی و کنفرانس گوادالوپ 2
می توان دید که سرویس اطلاعاتی فرانسه آن را در پاریس برگزار کرد و هدف
اصلی ان هم این بود که گروه های مختلف ضد انقلاب را برای اولین بار پس از
انقلاب در یک مکان واحد گردآورد و بین آنها تقسیم کار کند. هدف اصلی غرب از
پی گیری پروژه اپوزیسیون واحد این است که اولا گروه های مختلف ضد انقلاب
را از درگیری با یکدیگر باز داشته و انرژی های آنها را فقط علیه یک هدف
یعنی نظام جمهوری اسلامی تجمیع کند و ثانیا غربی ها در پی نوعی تقسیم کار
عملیاتی بین گروه های ضد انقلاب هستند طوری که آنها به جای انجام پروژه های
منفرد که عموما هم شکست می خورد، توان عملیاتی خود را درون یک عملیات بزرگ
که در اتاق های فکر اطلاعاتی غرب طراحی شده، تعریف کنند. ضربه اطلاعاتی
سنگینی که غرب در کیس مدحی دریافت کرد به وضوح نشان داد که راه برای انجام
چنین پروژه ای به هیچ وجه هموار نیست و اشراف اطلاعاتی ایران بر گوشه گوشه
سازمان ضد انقلاب به گونه ای است که عملا هرگونه تلاش برای همگرا کردن گروه
های مختلف ضد انقلاب به پایین آمدن شدید حفاظت پروژه و لو رفتن آن منجر می
شود.
جالب است که اطلاعات تکمیلی نشان می دهد با وجود شکست افتضاح
آمیز کیس مدحی همچنان پروژه واحد سازی اپوزیسیون در دستور کار دشمن خارجی
قرار دارد و از پی گیری آن منصرف نشده اند. از جمله گزارش هایی وجود دارد
که نشان می دهد سرویس های اطلاعاتی غربی بنا داشته اند در 27 آذر 1390
کنفرانسی شبیه کنفرانس پاریس در لندن برگزار کنند تا شاید بتوانند اهداف بر
زمین مانده کیس مدحی را مجددا احیا کنند. اطلاعات موجود نشان می دهد که
بنا بوده در کنفرانس لندن –که در واقع ادامه پروژه دولت در تبعید بوده-
گروه های کومله، دموکرات، پان ایرانیست ها، عناصر شاخص سلطنت طلب، منافقین،
نماینده رضا پهلوی، مصطفی هجری، نماینده فرقه های منحرف، نمایندگان چپها،
جهانشاهی (عامل موساد)، خوانساری، نوریزاده و نمایندگانی از سران فتنه (البته به طور محرمانه) حضور داشته باشند. جالب است که جدول زمانی پروژه به گونه ای تنظیم شده بود که این نشست بلافاصله بعد از مصاحبه
هیلاری کلینتون با بی بی سی فارسی –ارگان رسانه ای پروژه اپوزیسیون واحد
(از سروش تا گوگوش، از نوری زاده تا عطاء الله مهاجرانی، از منافقین تا
محسن کدیور و ...)- اجرا شود؛ یعنی همان مصاحبه ای که کلینتون در ان برای
اولین بار تاکید کرد اگر مردم ایران از ما بخواهند آماده دخالت در ایران
هستیم!
اطلاعات موجود نشان می دهد مهمترین
هدف کنفرانس لندن این بوده است که در پاسخ به سخنان کلینتون و هماهنگ با
آن درخواست مداخله امریکا در داخل ایران را مطرح کنند. در واقع این کنفرانس
نوعی فضا سازی و مقدمه چینی برای برداشتن گام های بعدی علیه ایران بوده
است که امریکایی ها بنا داشتند آن را با مشارکت ائتلافی از سرویسهای غربی
که هر کدام افسار گروهی از ضد انقلاب را در دست دارند کلید بزنند.
کنفرانس لندن به چند دلیل برگزار نشد:
بی
اعتمادی محض گروه های ضد انقلاب به یکدیگر و به سرویس های غربی از جمله به
این دلیل که پس از ماجرای مدحی هر کدام از گروه های ضد انقلاب دیگری را
عامل جمهوری اسلامی می داند!
ناتوانی امریکا در مواجهه راهبردی با ایران
در اثر عمق یافتن انقلاب های اسلامی در منطقه و روی کار آمدن اسلامگرایان
در کشورهای مختلف خاورمیانه و مغرب عربی عمیق شدن بحران امریکا در عراق و
افغانستان شکست پروژه های امریکا در جان دادن دوباره به جریان فتنه در داخل
و عدم امتیاز دهی نظام به سران فتنه اگرچه پروژه کنفرانس لندن شکست خورد
ولی ظاهرا امریکایی ها هنوز هم دست بردار نیستند و احتمالا بنا دارند در
بهمن ماه آن تجربه شکست خورده را مجددا به نحوی دیگر تکرار نمایند.
3- سومین ویژگی این پروژه که اهمیتی فوق العاده
دارد این است که آشکارا نشان میدهد غربیها میان عناصر داخلی فتنه و ضد
انقلاب پیوند کاری و عملیاتی روشنی برقرار کردهاند و در واقع الان عملا
تفاوتی میان افرادی چون موسوی و خاتمی و تروریستهایی مانند منافقین و مهتدی
وجود ندارد. همانطور که فی المثل منافقین و پژاک مامور انجام عملیات
تروریستی در ایران هستند، خاتمی هم مامور است که با تشکیل یک ائتلاف تحریمی
تکفیری، و با هدف پایین آوردن سطح مشارکت مردم، بازسازی فتنه 88 و انتقال
بحران به درون اصولگرایان پروژه تحریم انتخابات را پیگیری کند.
بنابراین
اکنون مرزی میان خاتمی و ضد انقلاب خارج از کشور وجود ندارد. امریکایی ها
دست به کار تحریم ایران شده اند، تروریست ها مشغول طراحی عملیات تروریستی
هستند و خاتمی هم مامور به پی گیری پروژه تحریم و تکفیر انتخابات است.
اینها اضلاع یک مثلث واحد است که همدیگر را تکمیل می کند و بناست به مثابه
اجزای مکمل در پروژه هدیه 60 عمل نماید.
4- و نهایتا چهارمین مشخصه پروژه هدیه 60 وجود نوعی اراده عمدی در آن برای آشکار سازی و رسمیت دهی به عملیات براندازانه علیه نظام جمهوری اسلامی بوده است که شبکه صهیونیستی بی بی سی فارسی نقش اصلی را در اجرای آن بر عهده دارد.
درخواست
از افرادی مانند شیرین عبادی برای راه اندازی چند کمپین، درخواست از
اردشیر امیر ارجمند برای تاسیس دفتر رسمی فتنه سبز در پاریس و تبدیل
آن به کانون اجرای پروژه اپوزیسیون واحد و نهایتا درخواست از عنصر بدنامی
به نام صادق صادق زاده معروف به صادق صبا برای هماهنگی رسانه یا کار نشان
دهنده آن است که غربی ها مایلند در کنار جنبه های مخفی و محرمانه پروژه،
ابعاد رسمی و آشکار آن را هم هر چه بیشتر توسعه دهند تا زمینه سازی برای
پروژه های بعدی آسان تر شود.
اگرچه این بحث همچنان ناتمام است و باید در
فرصتی دیگر آن را پی گرفت، اما فعلا مناسب است به عنوان نتیجه گیری به چند
نکته مهم توجه شود:
جریان فتنه سبز در داخل اکنون بخشی رسمی از ضد
انقلاب برانداز است که ماموریت هایی از سرویس های غربی دریافت و اجرا می
کند بنابراین هیچ دلیلی ندارد که با خاتمی برخوردی غیر از آن چیزی شود که
مثلا با نوری زاده می شود. هر دو مامورند و مشغول انجام وظیفه.
هدف اصلی
این پروژه انتخابات مجلس است و تلاش برای وارد کردن یک ضربه حداکثری به
نظام در آستانه این انتخابات به گونه ای که فضای بحرانی تا انتخابات ریاست
جمهوری تداوم پیدا کند. لو رفتن پروژه هدیه 60 دست غرب را در این طراحی
خطرناک رو کرد ولی ضرورت هوشیاری نیروهای داخلی درباره پروژه های بعدی دشمن
هم اکنون صد چندان شده است.