به گزارش پایگاه 598، موضوع شکاف بین نسلی از جمله مشهورترین موضوعات در حوزه جامعه شناسی است. موضوعی که وقتی به شکاف نسلی سیاستمداران پیوند می خورد، معنایی دیگر در حوزه قدرت به خود می گیرد.
شکاف نسل ها ازجمله معضلاتی است که به سبب عدم جامعه پذیری، مانع از انتقال مناسب ارزش های یک نسل به نسلی دیگر می شود. این شکاف آنگاه بروز می یابد که نسلی با سرعت بالای تحولات روبرو شده و نمی تواند به سرعت تحولات موجود، ارزش ها، تجربیات و آرمان های خود را به نسل بعد منتقل کرده و به این سبب، در دل تحولات جدید اجتماعی ذوب می شود. این معضل در پیوند با فضای سیاسی، باعث می شود که سیاستمداران نسل قدیمی، با سیاستمداران تازه ای روبرو می شوند که نه فقط نشانی از آرمان های پدران خود ندارند، که پسران، پدران را به دلیل ناهماهنگی با تحولات تازه سرزنش نیز می کنند.
جوامعی که با تغییر ناگهانی نرخ جمعیتی مواجه بوده و جمعیت جوانشان ناگهان افزایش می یابد، معمولا در تله شکاف های بین نسلی گرفتار شده و نمی توانند به آرامی، ارزش های را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده و از این طریق، تحولات زمانی را مدیریت کنند. در چنین جوامعی، گاهی حتی فرزندان سیاستمداران برجسته چنان رنگ عوض کرده و از راه و رسم پدرانشان فاصله می گیرند، که جز بدنامی برای پدر، میراثی برجای نمی گذارند. هرچند این سرنوشت محتوم همه پدرانی نیست که فرزندانشان پا در راه سیاست نهاده اند، اما «ترجیح خانواده بر آرمان» معمولا ویروسی است که به جان سیاستمداران کهن سال افتاده و ناگهان سال ها پایداری شان بر اصول سیاسی را بی معنا می کند.
انقلاب 57 و مفهوم آقازادگی
با وجود اینکه در ایران، تحولات جمعیتی چشم گیر در دهه شصت باعث شد تا کشورمان در آستانه شکافی بین نسلی قرار گیرد، اما با گذشت زمان به نظر می رسد که جوانان ایرانی تا اندازه بالایی همچنان به آرمان های نسل پیشین که صاحبان انقلاب و ایثارگران جبهه های جنگ به شمار می روند، وفادار مانده اند. با وجود همه هجمه های تبلیغاتی و فشارهای اقتصادی و تحولات رسانه ای، همچنان جوانان ایرانی دغدغه هایی مشابه با پدران خود داشته و از این رو، به نظر نمی رسد تحولات جمعیتی، به تغییرات معنادار در آرمان های سیاسی و اجتماعی ایران منتهی شود.
با این همه پیگیری برخی سیاست های اقتصادی و سیاسی در سه دهه گذشته که معطوف به خویشاوندسالاری و تبعیض براساس ملاک های خانوادگی بوده، باعث شده است تا در دهه اخیر که فرزندان نسل اول انقلاب به سن استقلال اقتصادی و سیاسی رسیده اند، با پدیده «آقازادگی» مواجه شویم. پدیده ای به یادگار مانده از سنت های سیاسی پیشین که «رابطه خونی» را ارجح از «رابطه آرمانی» دانسته و فامیل گرایی را بر تخصص گرایی اولویت می دادند.
موریانه قبیله گرایی در درخت بوروکراسی ایرانی
این پدیده البته در سال های نخست انقلاب آنگاه که فرزندان در راهی که پدر می رفت، نمی رفتند، رخ داد و با این حال رهبران انقلاب بدون تبعیض، با فرزندان خود همان کردند که با سایر گروه های قرار گرفته در برابر انقلاب می کردند. با این وجود در سال های بعد، رفته رفته برای برخی سیاستمداران، روابط فامیلی دوباره زنده شد و قبیله گرایی که آفت تاریخی سیاست ورزی ایرانی بوده، در قالب بروکراسی مدرن دولتی بالیدن گرفت و این، ضایعه ای بود برای پدرانی که نمی توانستند شعار عدالت دهند و همزمان شاهد تبعیض گذاشتن میان اطرافیان خود و سایرین باشند.
در برابر موریانه قبیله گرایی، دو جریان در برابر هم قرار گرفتند. یک دسته، آن پدرانی بودند که نه فقط تبعیض میان خویشاوندان خود نسبت به سایرین را تاب نمی آورند، که اصولا با تربیت صحیح، توانسته بودند ارزش های انقلابی و اسلامی را به نسل بعد از خود منتقل کنند. دست دوم اما آنانی بودند که نه فقط راه را برای انحراف فرزندانشان باز گذاشته بودند، بلکه خود، به عنوان سپر دفاعی حاضر بودند از سابقه انقلابی شان، برای ایجاد حاشیه امن برای فرزندان هزینه کنند.
تداوم مقاومت، نتیجه والایش مفهوم آقازادگی
برای یادآوری ایثارگری های دسته اول، لازم نیست راه دوری برویم. همین شهریور ماه یادآور فرزند سید حسن نصرالله نمونه ای از آقازادگانی است که نه فقط از راه پدر منحرف نشدند، بلکه در همان راه جان خود را نیز فدا کردند. سید هادی، فرزند سید حسن نصرالله که در همان سالی متولد شده بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، در سن 17 سالگی در مسیر مقاومت و مبارزه با دشمن صهیونیستی به شهادت رسید تا نشان دهد این فقط نسل اول انقلاب نیستند که «مقاومت» را از اصول فکری و سیاسی خویش می دانند. جهاد، فرزند عماد مغنیه، یکی دیگر از تازه ترین مثال ها در این باره است. جوانی که باز هم در ادامه راه پدر به شهادت رسید و نمادی از ایثارگری اسلامی در منطقه شد تا همچنان نهضت مقاومت ادامه یابد.
در ایران نیز از این دست مثال ها کم نداریم. بسیاری از فرزندان مقامات ارشد کشورمان، در راه آرمانی که پدران خود برای آن جانفشانی های بسیار کردند، ایستادگی می کنند و به جای استفاده از مبارزات پدر به عنوان حصاری برای قانون شکنی خود، سعی می کنند، با ادامه این مبارزات، این حصار را برای ایجاد امنیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و یا فرهنگی جامعه، تنومندتر کنند.
در برابر این دسته اما مثال های آشکاری از آقازادگانی وجود دارد که در دسته دوم قرار گرفته و گاهی باعث شرمندگی پدران خود می شوند و گاهی هم به انحراف آن ها منتهی می شوند. این ها همانانی هستند که نسبت خونی خود با پدرانی انقلابی شان را ابزاری برای کسب سود و منافع شخصی کرده و از یاد برده اند که انقلاب اسلامی نه برپایه منفعت جویی فردی، که مبتنی بر اجرای قوانین اسلامی و رسیدن به جامعه ای توحیدی پی گرفته شده و بنابراین در این انقلاب، هرچند می توان از جانفشانی و ایثارگری سخن گفت، اما هرگز نمی توان آن را سپری برای سرمایه اندوزی شخصی کرد.
انحراف آقازادگی و خطر ترمیدور برای انقلاب
اکنون 36 سال پس از انقلاب، همان پسران انقلابی، این روزها پدرانی برای فرزندان خود هستند. چه پسران فاسد، و چه پسران انقلابی، هر دو دسته در آزمون تربیت نسل بعد انقلاب قرار گرفته اند و بی شک، آنچه انقلاب اسلامی و ادامه خط مقاومت را تضمین می کند، حرکت در مسیر آرمان ها و تبری جستن پدران از پسران فاسد می باشد. این همان راهی است که اگر پی گرفته نشود، ممکن است شکاف بین نسلی، انقلاب اسلامی را هم به همان آفتی دچار کند که بسیاری از بیگانگان انتظار آن را می کشند. آفتی که در علم سیاست، یک نام مشخص دارد: «ترمیدور»؛ یعنی بازگشت به عقب در مسیر انقلاب!
محمود هرندی