ديروز نمازگزاران جمعه بعد از نماز عصر و به امامت حجت الاسلام والمسلمين صديقي، امام جمعه سوخته دل و عارف تهران، بر پيكر پاك و مطهر حاج بخشي، پير دلاور جبهه هاي نبرد نماز خواندند، اشك در چشم ها و غم بر دل ها نشسته بود. گاه صداي هق هق گريه در فضاي هميشه ملكوتي نماز جمعه مي پيچيد و با صداي امام جمعه درهم مي آميخت... «انا لانعلم منه الا خيراً... خدايا! ما از او غير خوبي ها نمي دانيم» و جماعت به ژرفاي دل گواهي مي داد كه از حاج بخشي جز خوبي نديده و نمي شناسد. امام جمعه به «ان كان مسيئاً... اگر گناهكار بوده است» كه رسيد، صفحه ذهن ها و پهنه دل ها، خالي بود. هيچكس از پير بسيج و پدر دو شهيد، گناهي سراغ نداشت... جمعيت كه به تشييع راه افتاد، يكي با صداي بلند فرياد زد «ماشاءالله» گويي صداي حاج بخشي بود كه از ملكوت به گوش ناسوتيان مي رسيد. جماعت، صدا- بخوانيد ندا- را آشنا يافتند و يكپارچه و با همان صلابت؛ به پاسخ برخاستند «حزب الله»... و باز هم، ماشاءالله... حزب الله...امام ما...؟ حزب الله... رهبر ما...؟ حزب الله... بسيجي ها...؟ حزب الله... رزمندگان؟... حزب الله... كي خسته است؟... دشمن...
حالا ديگر، حاج بخشي هم به جمع تشييع كنندگان پيكر خود پيوسته بود. لندكروز نقره اي رنگ حاجي پيش رو بود و انگار حاج بخشي بود كه از پشت بلندگوي نصب شده روي سقف لندكروز، به صلابت فرياد مي زد؛ «ماشاءالله» و از ژرفاي دل جمعيت پاسخ مي شنيد؛ «حزب الله»... اما، با اين همه، جاي حاجي خالي بود... پدر دو شهيد، جانباز جنگ تحميلي، يار هميشگي حزب الله و به قول حضرت آقا؛ «پير دلاور جبهه ها».
حاج بخشي بعد از پايان جنگ تحميلي هم، نبرد را ترك نكرد. او با بصيرتي كه از جبهه ها يافته بود مي دانست دشمن سيلي خورده در جنگ هشت ساله، نبرد را از جبهه ها به خيابان ها مي آورد و چنين بود كه بعد از خاموشي جنگ از لباس بسيجي بيرون نيامد و با همان لباس خاكي از خاكريزهاي جنوب و غرب كشور به خيابان ها آمد و همه ديدند كه حق با حاج بخشي بود... راستي اگر حاج بخشي و حزب الله كف خيابان ها را خالي مي گذاشتند، پياده نظام دشمن چه به روز مردم نمي آورد؟! روزي با اشاره به لندكروز نقره اي رنگ و فرسوده حاج بخشي به وي گفتم؛ «حاجي! قصد نداري ماشينت را عوض كني؟ پرسيد؛ با چي عوض كنم؟ گفتم منظورم اين است كه آن را تبديل به احسن كني! گفت؛ مگه اين ماشين چه عيبي داره؟ يادگار جبهه است. به مزاح گفتم؛ آخه زهوارش در رفته و همه جاش صدا ميده غير بوقش! با خنده گفت؛ به بوقش چيكار داري؟ در عوض «بلندگوش» گوش ضد انقلاب رو كر مي كنه! حاجي راست مي گفت و البته بايد اضافه مي كرد كه گوش حزب الله و مردم مؤمن و پاكباخته را هم نوازش مي كنه.
نزديك به 2 سال پيش بود كه حاج بخشي در بستر بيماري افتاده بود. آقاي گلپايگاني رئيس دفتر آقا به نمايندگي از حضرت ايشان به عيادت و دلجويي او رفته بود و حاج بخشي به قدرداني نامه اي از سويداي دل براي آقا نوشته بود؛
«اي رهبر حزب الله در سراسر دنيا، سلام و عرض ارادت اين پير غلام جبهه ها و خاك پاي بسيجيان را كه اكنون در بستر بيماري افتاده است بپذيريد از اين كه آقاي گلپايگاني را براي عيادتم به بيمارستان فرستاديد و اين جانباز پير و پدر دو شهيد را به لطف خود نواختيد بي اندازه ممنون و سپاسگزارم. من همه جا فرياد زده ام كه خط خامنه اي خط محمد رسول الله(ص) و ائمه اطهار(ع) است، آن بزرگواران هم پدر و مادر شهدا و جانبازان را بعد از پايان جنگ ها فراموش نمي كردند و به دلجويي آنها مي رفتند.
زبان الكن اين پيرغلام چگونه مي تواند پاس لطف و محبت رهبر و مقتدايم را بجاي آورد. خداي سبحان سايه شما را بر سر همه ملت هاي مسلمان و مستضعفان جهان و تمامي بسيجيان مستدام بدارد.
فداي شما- حاج بخشي»
اين نامه، رونوشتي صادقانه از شناسنامه حاج بخشي است. رونوشتي مطابق اصل. بدون هيچ كم و كاست و خط خوردگي.
خداي مهربان با اولياءالله و فرزندان شهيدش محشور فرمايد.
کیهان