دین الهی تنها وسیله رفع اختلافات
دین مقوله جدای ناپذیر حیات بشر در طول تاریخ بوده است . بررسی اقوام اولیه و تاریخ بشر نشان میدهد که اعتقاد و کرنش در برابر یک قدرت و نیرو و نفوذی غیر مادی و در یک معنا مافوق طبیعت که بوسیله قدرت مادی یا هر نوع قدرت و برتری که انسان داراست ظاهر می شود، وجود داشت. اهل ایمان و ادیان الهی و حتی غیردینداران با پدیده ای به نام دین در زندگی خود مواجهند. میتوان یک پرسش مهم از خود داشته باشیم اساسا دین امری قراردادی واتفاقی است . بی شک در اندیشه دینی بخت و اتفاق معنی ندارد اما ایا دین بر اساس یک قرارداد اجتماعی و یا وضع واضعان پدید امده است ؟
به نظر میرسد در اندیشه دینی مقوله دین از جایگاه عقلانی و رفیعی برخورداراست و اینگونه عقاید سطحی به بارگاه فطرت انسانی راه نمی یابند. در اندیشه دینی دین عامل سعادت دنیوی و اخروی معرفی شده و در این بینش، یگانه عاملى اصلاح حیات بشر دین معرفی میشود .
علامه طباطبائی به این موضوع توجه داشته و به علت و تاریخچه تشریع دین پرداخته اند . از منظر این اندیشمند اسلامی انسان- این موجودى که به حسب فطرتش اجتماعى و تعاونى است- در اولین اجتماعى که تشکیل داد یک امت بود، آن گاه همان فطرتش وادارش کرد تا براى اختصاص دادن منافع به خود با یکدیگر اختلاف کنند، از اینجا احتیاج به وضع قوانین که اختلافات پدید آمده را برطرف سازد پیدا شد، و این قوانین لباس دین به خود گرفت. دین الهى تنها و تنها وسیله سعادت براى نوع بشر است، و یگانه عاملى است که حیات بشر را اصلاح مىکند.
در اندیشه دینی دین فطری است بر خلاف آراء برخی از اندیشمندان غربی که دین را غیر فطری میدانند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ [٣٠:٣٠]
پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند!
علامه طباطبائی ذیل ایه 213 سوره بقره( ترجمه المیزان، ج2، ص: 167) به تاریخچه دین پرداخته و میفرمایند :
این آیه سبب تشریع اصل دین را بیان مىکند، که چرا اصلا دینى تشریع شده، ومردم مکلف به پیروى آن دین شوند؟ و در نتیجه بینشان اختلاف بیفتد، یک دسته به دین خدا بگروند، دستهاى دیگر کافر شوند، و این معنا را اینطور بیان کرده: که انسان- این موجودى که به حسب فطرتش اجتماعى و تعاونى است- در اولین اجتماعى که تشکیل داد یک امت بود، آن گاه همان فطرتش وادارش کرد تا براى اختصاص دادن منافع به خود با یکدیگر اختلاف کنند، از اینجا احتیاج به وضع قوانین که اختلافات پدید آمده را برطرف سازد پیدا شد، و این قوانین لباس دین به خود گرفت، و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب گردید، و براى اصلاح و تکمیلش لازم شد عباداتى در آن تشریع شود، تا مردم از آن راه تهذیب گردند، و به منظور این کار پیامبرانى مبعوث شدند، و رفته رفته آن اختلافها در دین راه یافت، بر سر معارف دین و مبدأ و معادش اختلاف کردند، و در نتیجه به وحدت دینى هم خلل وارد شد، شعبهها و حزبها پیدا شد، و به تبع اختلاف در دین اختلافهایى دیگر نیز در گرفت، و این اختلافها بعد از تشریع دین به جز دشمنى از خود مردم دیندار هیچ علت دیگرى نداشت، چون دین براى حل اختلاف آمده بود، ولى یک عده از در ظلم و طغیان خود دین را هم با اینکه اصول و معارفش روشن بود و حجت را بر آنان تمام کرده بود مایه اختلاف کردند.
پس در نتیجه اختلافها دو قسم شد، یکى اختلاف در دین که منشاش ستمگرى و طغیان بود، یکى دیگر اختلافى که منشاش فطرت و غریزه بشرى بود، و اختلاف دومى که همان اختلاف در امر دنیا باشد باعث تشریع دین شد، و خدا به وسیله دین خود، عدهاى را به سوى حق هدایت کرد، و حق را که در آن اختلاف مىکردند روشن ساخت، و خدا هر کس را بخواهد به سوى صراط مستقیم هدایت مىکند.
پس دین الهى تنها و تنها وسیله سعادت براى نوع بشر است، و یگانه عاملى است که حیات بشر را اصلاح مىکند، چون فطرت را با فطرت اصلاح مىکند، و قواى مختلف فطرت را در هنگام کوران و طغیان تعدیل نموده، براى انسان رشته سعادت زندگى در دنیا و آخرتش را منظم و راه مادیت و معنویتش را هموار مىنماید، این بود یک تاریخ اجمالى از حیات اجتماعى و دینى نوع انسان، اجمالى که از آیه شریفه مورد بحث استفاده مىشود، و اگر آن را به تفصیل بیان نکرد، در حقیقت به تفصیلى که در سایر آیات آمده اکتفاء نموده است.
کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ [٢:٢١٣]
مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت میکرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند؛) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بیایمان، همچنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند.