اما در رابطه با مکشوفات اخیر سوالات زیادی به ذهن میرسد. اینکه مگر در ابتدای ورود به زندان افراد را بازرسی نمیکنند؟ و اگر میکنند -که اینگونه است- از کجا یک گوشی موبایل و 30 سکه طلا سر از زندان درآورده است؟ همه اینها را با این قید در نظر بگیرید که اوین هر جایی نیست که بگوییم از دست در رفت یا نرفت. همین که افرادی از قبیل رحیمی یا زنجانی یا مورد فوقالذکر در آنجا هستند یعنی آنکه اوین واقعا هر جایی نیست. بماند که هنوز خیلی مانده تا رسیدن حقها به حقخوارها و بندها به بنددارها اما اوین زندان کوچک آن شهر کوچک 12000 نفری نیست و سکه هم سیگار نیست که فلان مأمور خاطی برای شیتیلی حاضر به حمل آن باشد. از همه این سوالات میگذریم، چراکه در نهایت جوابی بهتر از «او یک هاشمی است» پیدا نمیکنیم و البته نیک میدانیم که همه تسهیلات بالقوهای را که ممکن است به ذهن متبادر شود مهدی هاشمی استفاده میکند، چون میتواند - ایضا میتواند به معنای حق استفاده نیست و صرفا به معنای توانایی انجام کار است- اما سوالی که واقعا ذهن را مشغول کرده ومخ را به آستانه هنگکردن میبرد آن است که استفاده سکه در درون زندان چیست؟ با خودم فکر کردم شاید میخواهد درون زندان معاملهای راه بیندازد و بالاخره خرجی زن و بچه را از محلی جبران کند اما 30 سکه که تازه بعضیهایش هم سکه نیست و نیمسکه است پول شیرینی معاملات ابرمعاملهگر «کرسنت» و «استات اویل» هم نمیشود لذا این گزینه رد شد. گفتم شاید این سکهها را بابت قرض و قوله احتمالی که به یکی از زندانیان جدید و هممشربان قدیم داشته است با خود به زندان برده است اما بدون نیاز به فکر کردن با خود گفتم این مبلغ انعام واکسی سر کوچه اینها نمیشود، مهدی هاشمی چه نیازی به این مبالغ دارد و بگذریم، در نهایت این گزینه هم رد شد! سرگردان در وادی حیرت مانده بودم که ناگهان حکایتی نه چندان قدیمی به ذهنم رسید. حکایت شعبان بیمخها، حکایت پیشپرداختها و...
همه میدانیم که یکی از مهمترین اتهامات مهدی هاشمی، اتهام اقدام علیه امنیت ملی در فتنه 88 بوده است- فارغ از بحث در این رابطه که بالاخره رای دادگاه شامل این قضیه میشد یا خیر؟- این مشارکت در فتنه در یکی از شؤونش شامل اجیر کردن تعدادی افراد لاابالی برای عرض اندام و تحریک عمومی بوده است. انتخابات نزدیک است و جمع فتنهگران در اوین جمع، روباه هم به خانه قدیمیاش بازگشته است و بوهایی هم به مشام میرسد.