به گزارش پایگاه 598، آرمان نوشت: آنها فراموشکنندگانی هستند که فراموش شدهاند؛ زندگی برایشان سناریوی تلخی شده است که گاهی گم میشوند و گاهی گم میکنند. در لحظاتی حتی با خود هم غریبه میشوند و اسم خودشان را هم یادشان نمیآید. سخن از بیماریای است که روز به روز شایعتر میشود و شاید نفر بعدی من یا شما باشیم. نامش «آلزایمر» است و تخمین زده میشود که ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار نفر در ایران به آن مبتلا باشند.
«مامانبزرگ دیگر سنا کوچولو را نمیشناسد و هر دفعه که دختر کوچولو با ذوق به طرف مامانبزرگ میرود از اینکه او نگاهش را برمیگرداند ناراحت میشود. مادر سنا برای دختر کوچولو توضیح میدهد که مامانبزرگ مریض است و او نباید از رفتارش ناراحت شود و باید به مادر کمک کند تا داروهای مادربزرگ را به او بدهد.»
این تنها یک صحنه کوچک از زندگی کسانی است که با این درد بیدوا دست و پنجه نرم میکنند. بیماری آلزایمر یک نوع اختلال عملکرد مغزی است که طی آن به تدریج تواناییهای ذهنی بیمار تحلیل میرود. بارزترین تظاهر زوال عقل، اختلال حافظه است. اختلال حافظه معمولا به تدریج ایجاد شده و پیشرفت میکند. در ابتدا اختلال حافظه به وقایع و آموختههای اخیر محدود میشود ولی به تدریج خاطرات قدیمی هم آسیب میبینند. بیمار پاسخ سوالی را که چند لحظه قبل پرسیده است فراموش میکند و مجددا همان سوال را میپرسد. بیمار وسایلش را گم میکند و نمیداند کجا گذاشته است. به تدریج در شناخت دوستان و آشنایان و نام بردن اسامی آنها نیز مشکل ایجاد میشود. کمکم مشکل مسیریابی پیدا شده و اگر تنها از منزل بیرون برود ممکن است گم شود.
در موارد شدیدتر حتی در تشخیص اتاق خواب، آشپزخانه، دستشویی و حمام در منزل خودش هم مشکل پیدا میکند. بروز اختلال در حافظه و روند تفکر سبب آسیب عملکردهای اجتماعی و شخصی بیمار شده و در نتیجه ممکن است سبب افسردگی، عصبانیت و پرخاشگری بیمار شود. در هر چهار ثانیه یک نفر در جهان و در هر هفت دقیقه یک نفر در ایران به بیماری آلزایمر مبتلا میشوند و روز به روز بر تعداد مبتلایان به این بیماری افزوده میشود به حدی که پیشبینی میشود تا ۳۵ سال آینده آمار مبتلایان به این بیماری در جهان سه برابر شود.
وضعیتی که روزبهروز بدتر میشود
عالیه ۷۵ ساله یکی از مبتلایان به آلزایمر است که روز به روز وضعیتش بدتر میشود. فرزانه دختر بزرگ اوست که از مادرش مراقبت میکند. او به «آرمان» میگوید: مادرم پنج سال است که آلزایمر دارد و روز به روز وضعیتش بدتر میشود. اوایل نگهداری از او راحتتر بود ولی در یک سال اخیر خیلی وضعیت مادرم بدتر شده است و برادرم هم در نگهداری از او به من کمک میکند. مادرم، من و داداشم را نمیشناسد و میگوید بچههای من هنوز در گهواره هستند و احساس میکند که هنوز جوان است. او ادامه میدهد: دائم دوست دارد بیرون برود و وقتی به او اجازه نمیدهیم عصبانی میشود. دیگر از پس کارهای معمول مانند دستشویی رفتن، غذا خوردن و بقیه کارهایش برنمیآید. بعضی اوقات هم اسم خودش را یادش نمیآید. اشارهای به مادرش که آرام یک گوشه نشسته است میکند و میگوید: بعضی اوقات اینطوری آرام است و حرف نمیزند و بعضی وقتها خیلی عصبانی میشود و دائم بیقراری میکند. شرایط مبتلایان به آلزایمر با یکدیگر متفاوت است؛ بعضی از آنها برای ادامه زندگی به دیگران وابستهاند و بعضی دیگر هم حتی میتوانند به تنهایی زندگی کنند ولی به سختی. زهرا ۶۸ ساله به گفته همسایههایش در مراحل اولیه آلزایمر است و ۳۰ سالی از فوت همسرش میگذرد. به تنهایی فرزندانشان را بزرگ کرده است و بعد از ازدواج آنها تنها زندگی میکند. بعد از اینکه فرزندان فهمیدند که مادر آلزایمر دارد خواستند که با آنها زندگی کند ولی زیربار نرفت و از سوی دیگر دوست ندارد فرزندانش هم با او زندگی کنند. او زندگی در تنهایی را میخواهد ولی تنها زندگی کردن برای کسی که به آلزایمر مبتلاست کار آسانی نیست. یکی از همسایهها میگوید: خیلی اوقات غذایش میسوزد. بعضی اوقات یادش میرود شیر گاز را ببندد. کلیدها را گم میکند و هزار و یک مشکل دیگر. مریضی قلبیاش هم قوز بالا قوز شده است. همسایهها همیشه به او سر میزنند و حواسشان به اوست. فرزندانش هم هر روز مسافت زیادی را برای دیدن مادر میآیند ولی او دوست ندارد پیشش بمانند و میگوید فرزندانشان شلوغ هستند و من حوصله سرو صدا ندارم.
به زمین و زمان بیاعتماد میشوند
محمود ۸۰ ساله یکی دیگر از مبتلایان به آلزایمر است. مهران نوه بزرگ او درباره وضعیت پدربزگش به «آرمان» میگوید: پدربزرگ خیلی بیاعتماد شده است و دائم از دزدیده شدن وسایلش شاکی است. باید دائم یک نفر حواسش به او باشد وگرنه شروع به دعوا با همسایهها میکند و میگوید آنها وسایلم را برداشتهاند. نسبت به همهچیز اعتماد خود را از دست داده است و احساس امنیت ندارد و حتی گاهی اوقات میگوید که میخواهند من را بکشند. مادر مهران در تکمیل حرفهای پسرش میگوید: اوایل از فراموش کردنهای کوچک شروع شد و الان وضعیت خیلی بدتر شده است. پدرم یک حرف را چند بار تکرار میکند و خیلی وقتها افراد را با یکدیگر اشتباه میگیرد. دائم سراغ مادرم را که ۱۵ سال قبل فوت کرده است میگیرد. بعضی وقتها این فراموشکاریهایش دردسر میشوند. نمونه آن اوقاتی است که یادش میرود نیم ساعت قبل غذا خورده است و میگوید باید دوباره به من غذا بدهید و اگر مانع غذا خوردن چندبارهاش شویم عصبانی میشود. او ادامه میدهد: خانه ماندن را دوست ندارد و همیشه میخواهد بیرون باشد و وقتی هم که بیرون میرود دائم با مردم دعوا میکند. نگهداری از پدر کار سختی شده است و یک نفر به سختی از پس او بر میآید.
فرد، خانواده و جامعه درگیر هستند
یک عصبشناس با اشاره به اینکه مشکل بیماران آلزایمری گستردهتر از چیزی است که به نظر میآید، به «آرمان» میگوید: مشکل بیماران آلزایمری فقط معطوف به خودشان نیست بلکه خانواده و اجتماع هم با مشکل آنها درگیر هستند. حسن عشایری میافزاید: این بیماری وقتی پیشرفت میکند مشکلات زیادی را برای فرد و خانوادهاش ایجاد میکند و به مرور حتی ممکن است رفتارهای خطرآفرین از فرد سر بزند که ضرر آنها به خودش و دیگران برسد. چون بیمار نمیتواند کفیل خود باشد و از پس زندگی روزمرهاش بر آید به پرستارانی نیاز پیدا میکند که از او مراقبت کنند. او ادامه میدهد: نگهداری از این بیماران به حمایتهای دولتی نیاز دارد در غیر این صورت سالیان متمادی مراقبت از بیماران آلزایمری که شرایط سختی دارند برای خانوادههای آنها مشکلاتی را ایجاد میکند که مشکل اقتصادی تنها یکی از آنهاست. بعضی از اعضای خانواده که سالیان دراز و بدون هیچ حمایتی از بیمارانی که شرایط سختی دارند نگهداری میکنند بعد از مدتی خودشان هم بیمار میشوند. استرس مزمن مراقبت از بیماران باعث میشوند آنها به سندرم مراقبان، که افسردگی همراه با خشونت است دچار شوند. او تاکید میکند: به همین دلیل گفته میشود که مشکل بیماران آلزایمری یک مشکل فردی، خانوادگی و اجتماعی است و تمامی سطوح با آن درگیر هستند. عشایری میگوید: دولت میتواند با راهاندازی مراکزی که در آن از بیماران آلزایمری مراقبت میشود، آموزشهای لازم را به خانوادههای آنها بدهد و آنها را در زمینه مراقبت از این بیماران توانمند کند.