به گزارش گروه «حماسه
و مقاومت» خبرگزاری فارس، آنچه در پی میخوانید متن کوتاه شده گفتوگویی
مفصل با فرمانده جانباز جبهههای خون و شرف، سردار بسیجی حاج محمد کوثری
است. کوثری در خیل سبزپوشان پای کار سپاه انقلاب، جزو السابقون است. وی در
حال حاضر نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی است. او در این مصاحبه،
از آغاز جنگ؛ دوران بروز فتوت و مردانگی شجاعان مؤمن و شمهای از سرگذشت
پرماجرای لشکر 27 محمد رسولالله (ص) با ما سخن گفت.
از لشکری که نبردهای حماسی دوران دفاع مقدس، هماره مزین به حضور منور و معطر به درخشش حیدری رزمآوراناش بود. او با ما از احمد متوسلیان گفت، از همت، شهبازی، چراغی، دستواره، صالحی و نوری
و... چه بسیار ستارگان درخشان آسمان عزت این دیار، بر محمل سخنان بیتکلف
او، به چشم برهم زدنی، روانه ایام شکست حصر آبادان شدیم، نبرد در تنگه
چزابه. فتح المبین، الی بیتالمقدس و... خیبر و شهادت همت و فتح فاو و مصاف
کربلای یک در مهران و پیکار کربلای 5 در شلمچه را به نظاره نشستیم. با او
تا منزلگه خورشید بیغروب جماران رفتیم و...
دیگر جایی برای قلمفرسایی بیش از این باقی نمانده است. خودتان بخوانید و لذت ببرید.
* سردار کوثری! ابتدا بفرمایید زمانی که حمله سراسری ارتش بعث به
خاک ایران شروع شد، جنابعالی کجا بودید و در آن برهه زمانی چه سمتی داشتید؟
* بنده از حوالی بیست و پنجم شهریور سال 59، به واسطه مجروحیتی که در
درگیری کردستان پیدا کرده بودم و هنوز داشتم دوران نقاهت را سپری میکردم،
در مرکز فرماندهی فرمانده کل وقت سپاه، برادرمان سردار سرتیپ مرتضی رضایی
در تهران مشغول به کار شدم. به خاطر دارم، دقیقاً روز 31 شهریور 59، من در
همان اطاق مرکز فرماندهی بودم که خبر رسید فرودگاههای کشور، توسط جتهای
بمبافکن نیروی هوایی ارتش عراق بمباران شده است.
البته از چند هفته قبل از شروع تهاجم سراسری ارتش بعث، مدام اطلاعاتی به
دستمان میرسید، حاکی از این که نیروهای عراقی در کنار تحریکات غیر محسوس
عوامل بومیشان، بعضی از پاسگاههای مرزبانی ما را – عمدتاً در غرب و
مرزهای میانی – مورد هدف قرار دادهاند.
* این اطلاعات به چه مرجعی منتقل میشد و اصولاً در آن زمان با این اطلاعات هشدار گونه چه برخوردی شد؟
* طبیعی بود که ما هر گزارشی در ارتباط با تحرکات نظامی ارتش بعث در مناطق
مرزی را به فرماندهی کل وقت سپاه ارائه میدادیم، ایشان هم این گزارشها را
در جلسات «شورای عالی دفاع» به اعضای آن شورا منتقل میکرد. خب، چنان که
لابد میدانید؛ از اول اسفند سال 1358 به بعد «ابوالحسن بنیصدر» مسئولیت
فرماندهی کل نیروهای مسلح را به عهده داشت. منتها او گزارشهای ما و
برادران ارتشی مستقر در مناطق بحرانی مرز مشترک ایران با عراق را نادیده
میگرفت. اصلاً زیر بار نمیرفت که ارتش عراق قصد یک تعرض سراسری به خاک
ایران را دارد و به شکلهای مختلف – چه در جلسات شورای عالی دفاع، نشستهای
مشترک با فرماندهان ارتشی و سپاهی مناطق مرزی و حتی در مصاحبههای
ادواریاش با رسانههای گروهی – این تهدید فزاینده را رد میکرد. با توجه
به اسناد وابستگی بنیصدر به سازمان سیا که حدود 9 ماه بعد از تهاجم رژیم
صدام، توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (ره) از لانه جاسوسی آمریکا کشف و
منتشر شد، به نظر میرسد بنیصدر خیلی حساب شده و با برنامه داشت
گزارشهای هشدار دهنده ردههای مختلف نیروهای مسلح را پشتگوش میانداخت و
خودش را به تغافل میزد. در نهایت هم روز 31 شهریور 59 هجوم سراسری
یگانهای ارتش رژیم بعث شروع شد.
* آمادگی دفاعی سپاه پاسداران در آن روزها با توجه به امکانات
آمادی و لجستیکی کم و درگیر بودن نیروهای آن در نبردهای پارتیزانی با
تجزیهطلبان مسلح مورد حمایت رژیم صدام در مناطق کردنشین غرب کشور، برای
ورود به عرصه یک جنگ کلاسیک تمام عیار و بازدارندگی ماشین جنگی مجهز و
نیرومند دشمن، در چه سطحی قرار داشت؟
* ما خودمان را برای درگیر شدن در یک جنگ کلاسیک آماده نکرده بودیم. آمادگی
رزمی ما سپاهیان در آن ایام، بیشتر برای حضور در عرصه جنگهای چریکی کفایت
میکرد. آخر سپاه در آن زمان فاقد توپخانه، واحدهای تانک و کلاً سلاح
سنگین بود. لذا طبیعی بود که به همان تجهیزات جنگی سبک و امکانات آمادی
محدودی که در روزهای 21 و 22 بهمن 57 از پادگانهای مراکز نظامی رژیم طاغوت
به دست آورده بودیم، اکتفا می کردیم. حتی خود بنده هم بعد از چند روزی که
از شروع تهاجم دشمن گذشت، وقتی عازم جبهه غرب شدم، فقط به سلاحی مجهز بودم
که در جریان پیروزی انقلاب آن را به دست آورده و در خانه نگهداری میکردم.
یعنی آن روزها سپاه حتی به این اندازه سلاح سبک در اختیار نداشت که بتواند
در اختیار نیروهای مردمی عازم به جبهه نبرد با ارتش بعث قرار بدهد. به خاطر
دارم این کمبودها تا حدی وحشتناک بود که در آن روزها حضرت آیتالله
خامنهای – نماینده وقت حضرت امام در شورای عالی دفاع – شخصاً آمده بودند
پای کار، برای پیدا کردن زاغههای سلاح سبک و جمعآوری امکانات آمادی و
اعزام برنامهریزی شده نیروهای داوطلب مردمی به جبهه. ایشان برای رفع این
معضل، نقش بهسزایی ایفا کردند. به فضل خدا، بعد از سپری شدن شوک اولیه
ناشی از تهاجم سراسری دشمن در آن روزهای سخت، توانستیم مقداری سلاح سبک
برای تجهیز نیروهای رزمنده خودمان از ناحیههای مختلف به دست بیاوریم.
* مطمئناً بخشی از آن جنگافرازها توسط ارتش در اختیار سپاه قرار گرفت، ولی آیا این امر استمرار داشت؟
* بایستی عرض کنم که بچههای سپاه در مناطق عملیات جبهه، با هماهنگی
برادران دلسوز و متعهد ارتش، مقداری سلاح و مهمات تحویل میگرفتند. درست
است که از حیث کمی، حجم این جنگ افزارها چشمگیر نبود، منتها در آن وانفسای
فقر شدید مقدورات رزمی، همین هم برای ما غنیمت بود. تا این که بعد از سه،
چهار ماه از شروع جنگ، بنیصدر متوجه این قضیه شد.
*واکنش بنیصدر در برابر کمکرسانی لجستیکی ارتش به سپاه در جبهه را به خاطر دارید؟
* البته. بنیصدر ضدیت عجیب و غریبی نسبت به نهاد سپاه پاسداران داشت.
همینطور نسبت به آن دسته از فرماندهان کار آمد، انقلابی و جوان واحدهای
ارتشی، که به واسطه سه سال رزم مشترک با بچههای سپاه در مناطق کردنشین غرب
کشور علیه تجزیهطلبان تحت حمایت رژیم بعث، به نهاد سپاه ابراز علاقه
میکردند، سخت بدبین بود و با آنها برخورد تندی داشت. مثال بارز این مطلب،
برخورد بنیصدر با برادر بزرگوارمان صیاد شیرازی بود. از آنجا که بنیصدر
نمیتوانست وحدت و همدلی سپاه و ارتش را تحمل کند، بعد از گذشت 3 ماه از
آغاز جنگ تحمیلی، ضمن ابلاغ یک دستورالعمل مؤکد کتبی – که خودم نسخهای از
آن را دیدهام – به ارتش دستور داد: «بدون اخذ دستور از فرماندهی کل قوا،
حتی یک عدد فشنگ هم نباید به سپاه تحویل داده شود.» به این ترتیب، ما از
همان اندک تجهیزات سبک رزمی هم که برادران ارتشی در اختیارمان قرار
میدادند، محروم شدیم.
* مشخصاً از چه مقطع زمانیای بود که این دو نیرو مشترکاً عملیات
نظامی خودشان را طرحریزی و اجرا کردند؟ و این امر چه نتایجی را در پی
داشت؟
* اگر بخواهیم مقطع زمانی مشخصی را عنوان کنم، باید بگویم دقیقاً از همان
هنگامی این امر صورت گرفت که حضرت امام (ره) بنیصدر را از سمت فرماندهی کل
نیروهای مسلح برکنار کرد.
* یعنی روز بیستم خرداد 1360؟
*بله. از آن روز به بعد، دیگر خیلی راحتتر میشد کار مشترک را علیه دشمن
دنبال کرد. تا قبل از عملیات ثامنالائمه (ع) و شکست حصر آبادان در مهرماه
سال 1360، یک رشته عملیات پراکنده، به صورت غیر کلاسیک و کلاسیک توسط ما یا
ارتش جمهوری اسلامی به مرحله اجرا درآمد که متأسفانه به آن موفقیتی که
مدنظر بود، نائل نشدیم. بعد از ساقط شدن بنیصدر، با وحدتی که بین نیروهای
مسلح به وجود آمد، زمینه مناسب فراهم شد تا یگانهای رزمی ارتش و واحدهای
عملیاتی تازه تأسیس سپاه در کنار هم وارد کار شوند و با عملیات غیر مترقبه
و حساب شده خودشان علیه دشمن، ضربات جبران ناپذیری را به ماشین جنگی رژیم
بعث وارد آورند. تجلی بارز این موفقیت و نقطه آغاز آن، عملیات با شکوه
ثامنالائمه (ع) در جبهه خوزستان و شکستن محاصره آبادان بود.
*بعد از حذف بنیصدر، نیروهای رزمی تحت پوشش سپاه پاسداران در خطوط جبهه چگونه سازماندهی شدند؟
*بعد از این که این دو تشکیلات [ارتش و سپاه] به عنوان نیروهایی مکمل
یکدیگر شناخته شدند و کار مقداری شکل کلاسیک به خود گرفت، در سپاه تصمیم
گرفته شد که گردانهای اسمی این نهاد در مناطق عملیاتی، دیگر به تمام معنا
شکلگردانی به خود بگیرند. تا پیش از آن برهه، این واحدها فقط اسم گردان را
داشتند و خطوط دفاعی هم به صورت محورهای مجزا از هم عمل میکردند. نهایتاً
در جبهه جنوب غربی خوزستان، تا اواخر شهریورماه سال 1360، چندین گردان
منظم رزمی سپاهی در چندین محور عملیاتی شکل گرفت و این گردانها با همکاری
تنگاتنگ برادران ارتشی خودشان درعملیات ثامنالائمه (ع) توانستند به
پیروزی برسند و در حرکتی هماهنگ، محاصره آبادان را درهم بشکنند.
* با عنایت به این که گفتید تا قبل از عملیات ثامنالائمه (ع) توجه
سپاه معطوف به تشکیل واحدهای رزم در سطح گردان بود، لطفاً بفرمایید ضرورت
تأسیس تیپ در سپاه از چه مقطعی محسوس شد؟
*بعد از خاتمه شکست حصر آبادان، مرحله بعدی، که خیلی هم سریع برنامهریزی
شد، این بود که در جبهه خوزستان، ما باید یک شکافی بین خطوط به هم پیوسته
در سپاه ارتش بعث – یعنی سپاه تازه تأسیس 4 و 3 دشمن – از شمالیترین منطقه
جبهه خوزستان تا جنوبیترین آن، ایجاد میکردیم. یعنی باید در نقطهای به
دشمن میزدیم که نتیجه آن، قیچی شدن و گسستگی این خطوط پدافندی طولانی
میشد. بعد از بحثها و بررسیهای شبانهروزی و مفصل فرماندهان بزرگوار
ارتشی و سپاهی، برای این اقدام، منطقه عملیاتی بستان برگزیده شد.
* چرا؟
*خب، چون یک قسمت این جبهه، پوشیده از تپههای رملی بوده و واحدهای ارتش
بعث، عبور از آن را برای ما ناممکن میدانستند، لذا، دشمن در آنجا حضور
محسوسی نداشت. این منطقه، بهترین زمینی بود که میشد در آن عملیات کرد. در
همان ایام طرحریزی برای کار در منطقه بستان بود که ضرورت تشکیل تیپهای
رزمی در تفکر فرماندهی سپاه خودش را آشکار کرد. اصولاً این احساس ضرورت به
خاطر اقتضائات عملیاتهای گستردهتری بود که داشتیم آنها را طرحریزی
میکردیم.
* سؤال ما مشخصاً در ارتباط با چگونگی شکلگیری لشکر 27 محمد رسولالله (ص) است.
* البته آن موقع که این یگان تشکیل شد، از حیث اسمی، با عنوان تیپ مطرح بود، گو این که استعداد آن در حد یک لشکر بود!
* چطور؟
* خب، یک تیپ رزمی، معمولاً متشکل از سه گردان عملیاتی است، اما تیپ 27 قبل
از شروع عملیات فتحالمبین، 9 گردان عملیاتی در اختیار داشت، یعنی
استعدادی در حد سه تیپ یا به عبارت دیگر، یک لشکر. منتها چون ما در سپاه
میخواستیم پلهپله بالا بیاییم، در آن برهه زمانی از یگانهایی مثل همین
واحد مورد اشاره شما، با عنوان تیپ نام میبردیم.
در بحث ضرورت تشکیل این تیپها، برادر عزیزمان سرلشکر «محسن رضایی میرقائد»
که از اواخر شهریور سال 1360 فرماندهی کل سپاه پاسداران را به عهده گرفت.
به فکر افتاد که با عنایت به عملیاتهای وسیعتر پیشرو، باید تیپهای رزمی
بیشتری را برای سپاه تشکیل بدهیم. لذا خود آقا محسن به غرب رفت و آنجا به
همراه شهید بزرگوار محمد بروجردی فرمانده سپاه غرب کشور از خطوط دفاعی پاوه و مریوان بازدیدی داشتند. متعاقب این بازدید، از برادر قهرمانمان «حاج احمد متوسلیان» و شهیدان بزرگوار «حاج محمود شهبازی» و «حاج محمدابراهیم همت»
دعوت شد تا هر چه سریعتر به خوزستان بیایند و یک تیپ رزمی را در آنجا
تشکیل بدهند. قرار شد امور لجستیکی و تأمین ملزومات آمادی این تیپ را سپاه
استان تهران متکفل شود و نیروهای رزمی آن هم از محل اعزام نیروهای بسیجی
داوطلب تأمین بشود.
*تا پیش از تشکیل تیپ 27، متوسلیان، شهبازی و همت کجا بودند؟
*هرسه این بزرگواران، فرماندهی سپاه در مناطق غربی کشور را به عهده داشتند.
حاج احمد متوسلیان فرمانده سپاه مریوان بود، حاج محمود شهبازی علاوه بر
فرماندهی سپاه استان همدان از مسئولین ارشد جبهه میانی – مشخصاً سرپل ذهاب –
به شمار میآمد، حاج محمد ابراهیم همت هم عهدهدار فرماندهی سپاه پاوه
بود. در واقع، یلانی بودند در عرصه ایمان و جهاد در منطقه غرب، که زحمات
طاقتفرسای آنان در آن خطه و در طول حماسه دفاع مقدس، از خاطرهها محو
نخواهد شد.
* تیپ 27 دقیقاً در چه تاریخی تأسیس شد؟ آیا برای نامگذاری آن به اسم حضرت رسول اکرم (ص) دلیل خاصی وجود داشت؟
* روز هفدهم بهمن 1360 این یگان رسماً در «قرارگاه مرکزی کربلا» تشکیل شد.
آنطوری که سردار عزیزمان آقا رحیم – صفوی – تعریف میکرد، آن روز ایشان و
شهید بزرگوار حسن باقری داشتند شماره تیپهای نو بنیاد سپاه را تعیین
میکنند که حاج احمد متوسلیان وارد قرارگاه شد. شهید باقری به حاج احمد
گفت: شماره تیپ تو عدد 27 است، اسماش را خودت انتخاب کن. حاج احمد
بلافاصله گفت: اسم تیپ را میگذاریم محمد رسولالله (ص).
آقا رحیم میگوید از حاج احمد پرسیدم: حالا چرا این اسم؟ احمد با خنده جواب
داد: به دو دلیل؛ یکی به خاطر عملیاتی که در محور مریوان – پاوه با حاج
همت داشتیم و اسم آن حمله، محمدرسول الله(ص)بود. یکی هم به این جهت که هرکس
اسم تیپ ما را بشنود، ثواب نثار صلوات بر جمال دلآرای رسول اکرم (ص) و
خاندان مطهرش را داشته باشد!
آخرالامر، در آستانه شروع عملیات فتحالمبین 9 گردان عملیاتی این یگان حاضر
به رزم شد و طی چهار مرحله آن عملیات، عملکرد بسیار درخشان و موفقیتآمیزی
داشت. چه این که شب اول حمله، سه گردان این تیپ قبل از درگیری نیروهای
ایرانی با دشمن، به عمق 20 کیلومتری خطوط ارتش بعث رخنه کردند و کلیت مواضع
توپخانه سپاه چهارم دشمن را گرفتند. در تاریخ جنگهای معاصر دنیا، نظیری
برای این مانور موفق شما پیدا نمیکنید. این را با علم و اطلاع دقیق عرض
میکنم. در مرحله دوم فتحالمبین، ارتفاعات رادار و سایتهای 4 و 5 را که
صدام گفته بود هرکس بتواند آنها را بگیرد، من کلید طلایی شهر بصره با به او
میدهم، رزمندگان همین تیپ، ظرف یک شب تصرف کردند. دست آخر، در مرحله
چهارم فتحالمبین، نیروهای تحت امر شهید عزیزمان محسن وزوایی
در گردان حبیب بن مظاهر تیپ 27 ضمن یک نفوذ عمقی به قلب مواضع دشمن،
خودشان را رساندند به قرارگاه مقدم سپاه چهارم ارتش بعث و چیزی نمانده بود
علاوه بر ژنرال هشام صباح فخری فرمانده این سپاه، سپهبد عدنان خیرالله
طلفاح وزیر جنگ عراق و شخص صدام را هم در آنجا به اسارت بگیرند. منتها در
آخرین لحظات صدام و همراهان مارمولک صفت او موفق شدند فرار کنند و از طریق
جاده مرزی فکه – العماره، بروند داخل خاک عراق.
خلاصه، بعد از عملیات فتحالمبین بود که تیپ 27 محمد رسولالله (ص) در بین واحدهای رزمی سپاه برای خودش جایگاه ویژهای به دست آورد.
* نبردهای عمدهای که این یگان – چه با عنوان تیپ و بعدها لشکر 27 – در آنها حضور چشمگیری داشته را نام ببرید.
* راجع به عملیات عمده دوران دفاع مقدس از سال 1360 تا پایان چنگ، میتوانم
بگویم لشکر بدون استثناء در تمامی آنها حضور داشت. مگر این که حضور لشکر
27 در یک نبرد، با عملیاتی در نطقهای دیگر از جبهه ها همزمان بوده باشد.
خب، طبیعی است که لشکر نمیتوانست همزمان در دو عملیات شرکت کند. کلاً لشکر
27 محمد رسولالله (ص) در نبردهای فتحالمبین، الی بیتالمقدس، رمضان،
مسلم بن عقیل، زینالعابدین، والفجرهای مقدماتی، یک، سه و چهار، نبردهای
آبی – خاکی خیبر، بدر و والفجر 8، همچنین کربلای1، کربلای4، کربلای 5،
کربلای 8، نصر 7، نصر 8، بیت المقدس 2، بیتالمقدس 3، بیتالمقدس4،
بیتالمقدس 6، بیتالمقدس7، غدیر و مرصاد، حضور مؤثر داشته.
بنده شخصاً روی این ویژگی تعصب دارم که طی دوران جنگ، افتخار لشکر 27 به
این بوده – هرچند که بنده شایستگی آن را نداشتهام – که فرماندهاش پا به
پای بسیجیها در خط مقدم بودند. چه این که طی دوران دفاع مقدس این یگان 4
فرمانده لشکر شهید و اسیر داده – جاودان اثر متوسلیان و شهیدان همت، چراغی و
کریمی – 5 جانشین فرماندهی لشکر شهید داشته – شهیدان شهبازی – قهرمانی،
دستواره،نوری صالحی – و همچنین 3 رئیس ستاد لشکر – شهیدان ورامینی، زجاجی
و رمضان. حالا مسئولین و جانشینان شهید، جانباز یا آزاده ردههای
ستادی،محور، گردانها و گروهانها و دستهها و رزمندگان بسیجی لشکر که
جایگاه ویژه خودشان را دارند.
همانطور که گفتم، این بزرگواران، پابهپای نیروهای شجاع بسیجی در خط مقدم
حضور داشتند و بالاخره هم مزد زحمات خالصانهشان را با نثار خون سرخشان به
پیشگاه حضرت ربالشهداء والصدیقین دریافت کردند. خوشا به سعادتشان.