بولتن نيوز : یک. جاي
همهي دوستان خالي، دو سه ماه پيش توفيق با ما يار شد و به زيارت عتبات
عاليات رفتيم، كه انشاءالله خداوند نصيب همهي شيعيان كند. اما عراق كشور
عجيب غريبي است. عجيبتر از آنچيزي كه در اخبار ديدهايم. مردم آن داراي
خصوصيات گوناگوني هستند اما «تفرّق» مهمترين بارزهي آن است. تفرقه در
عراق بيداد ميكند. كردهاي عراق، حكومت خودمختار تشكيل داده و پرچم مخصوص
خودشان را علم كرده و عكس بارزاني و طالباني را بر ديوارها زدهاند. كردها
به يكسو ميتازند و اعراب عراق سويي ديگر از شيعه و سني كه ديگر نپرسيد.
من در اينجا بود كه «به چشم» و «در عمل» ديدم و
فهميدم كه تفرقه و عدم وحدت چه بلايي ميتواند بر سر يك ملت بياورد. تفرقه
ميتواند يك ملت با تمدن هزاران ساله را صدها سال عقب بياندازد. ميتواند
كاري كند كه يك كشور هيچگاه روي آسايش و آرامش به خود نبيند. ميتواند
باعث «اسارت» و «حقارت» يك تمدن بزرگ شود. ميتواند ملتي را از عزيز به
حضيض بكشاند و... . اعتراف ميكنم اينجا بود كه تازه دليل اين همه
پافشاري حضرت روحخدا و سيدنا القائد بر روي عامل «وحدت» را فهميدم.
دو. چند
ماهي از تشكيل جبههي پايداري انقلاب اسلامي ميگذرد. جبههاي كه با تشكيل
خود، بارقهاي در دل بچه حزباللهيها روشن كرد. حزبالله خوشحال از اين
بود كه بعد از سالها تشكّلي راه افتاده كه ميتواند مطالبات بر حق مردم و
آرمانهاي انقلاب اسلامي در ساحت فرهنگ و سياست را دنبال كند. براي همين،
به محض اعلام موجوديت اين جبهه، با استقبال خوب مردم ولايي در تهران و ساير
شهرهاي كشور مواجه شد. اين امر نشاندهندهي اين موضوع است بر خلاف تصوري
كه از سوي جريانهاي اپوزيسيون و معاند القا ميشود، هر جا كه تشكّلي معتقد
و پايبند به آرمانهاي انقلاب اسلامي شكل بگيرد، بدون ترديد با اقبال
عمومي روبرو خواهد شد. و اين يعني اينكه هنوز كه هنوز است دلها و قلوب
مردم در بند آرمانهاي والاي انقلاب اسلامي است.
حُسن جبههي پايداري در اين بود كه از همان ابتدا
اعلام كرد به دنبال مطامع زودگذر سياسي و انتخاباتي نيست و اگر چه ممكن است
در اين زمينه هم فعاليت داشته باشد - كه دارد- اما به دنبال اهداف بالاتری
است. بنابراين تصوري كه نيروهاي حزباللهي از اين جبهه داشتند اين بود كه
قرار است جبهه پايداري كارهاي به مراتب بزرگتر و مهمتري انجام دهد.
سه. اما
روي ديگر سكهي واكنشها نسبت به جبههي پايداري، در عالم سياست و محافل
سياسيون شكل گرفت. به طور كلي بعد از اعلام موجوديت اين جبهه، سه دسته
اظهار نظر پيرامون آن شكل گرفت. دستهي اول مربوط به رسانههاي اپوزيسيون و
نيروهاي معارض با انقلاب اسلامي است. اين اشخاص از موجوديت جبههي پايداري
به شدت به هراس افتاده و افراد آن را نيروهاي راديكال طرفدار ولايت
مطلقهي فقيه معرفي كردند كه هيچ گروه و جريان ديگري به غير از خودشان را
قبول ندارند.
دستهي دوم نظريات مربوط به طيف نيروهاي
اصلاحطلب و گروهك انحرافي است. اصلاحطلبان سعي كردند با ايجاد شبههي
اختلاف در بين اصولگرايان و دو دستهگي بين آنها، چنين وانمود كنند كه در
بين اصولگرايان شكاف بزرگي به وجود آمده و بدين ترتيب - به زعم خود- از
آب گلآلود ماهي بگيرند. رسانههاي گروهك انحرافي نيز كوشش كردند تا اين دو
دستهگي را به «جنگ قدرت» بين نيروهاي «شبه اصولگرا» و مخالفان دولت
احمدينژاد معنا كرده و علت مخالفت آنان با دولت را نيز به همين مسألهي
«قدرت طلبي» آنان ارتباط دهند.
دستهي سوم واكنشها نيز مربوط به نيروهاي وابسته
به بدنهي اصولگرايي است. برخي از افراد و رسانههاي اصولگرا و به طور
خاص، نيروهاي گرد آمده زير بيرق آقايان توکلی، قاليباف، لاريجاني و همین
طور اصولگراهای نزدیک به اصلاحطلبان (مثل مطهری و کاتوزیان) با شدت هر چه
تمامتر، به افراد جبههي پايداري تاختند و هدف جبهه را چيزي جز
اختلافافكني و تفرقه و افزودن قدرت و شهرت ندانستند. به باور اين دسته از
افراد، جبههي پايداري متشكل از افرادي است كه اگر چه دم از ولايت ميزنند
اما در عمل رفتار آنان با رهبر انقلاب بر سر موضوعاتي چون «جذب حداكثري و
دفع حداقلي» در تعارض است.
اينگونه اظهار نظرها سبب شده كه هر روز شاهد «تك
و پاتك»هاي سياسي و رسانهاي بين اين دو دسته از اصولگرايان باشيم.
جبههي پايداري برخي ليدرها و نيروهاي وابسته به جبههي متحد را «خواص
بيبصيرت» و «ساكتين فتنه» قلمداد ميكند و بر عكس، آنها نيز جبههي
پايداري را به اختلافافكني و دميدن در آتش تنور دشمن متهم ميكنند. البته
در اين بين بايد از مديريت عقلاني و انقلابي حضرات آيات مهدوي كني و مصباح
يزدي (حفظهم الله)، و همين طور سياسيوني چون آقايان حداد عادل، ولايتي و
زاكاني نيز غافل نشد. اين بزرگواران سعي كردند تا حد ممكن از تنشها و
اصطكاكهاي موجود بين اين دو جريان كاسته و فضا را براي تأليف قلوب و
نزديكي هر چه بيشتر آنها فراهم سازند.
چهار. و
اما روي سخن نگارنده در اين سياهه، با خانوادهي بزرگ اصولگرايي است. اعم
از جبههي متحد و جبههي پايداري و... . براي لحظهاي هم كه شده به عراق
فكر كنيد. به اينكه «تفرقه» چه بلايي بر سر اين كشور با تمدن كهن آورده
است. مشكل عراق ميتواند مشكل هر كشوري باشد كه خداي نكرده از ظرفيتهاي
بالقوه و بالفعل خود غافل شده و خود را به دعواهاي خالهزنكبازي سياسي
مشغول کند.
دوستان عزيز اصولگرا!
به
عراق فكر كنيد. نه، اصلا به ايران فكر كنيد. به انقلاب اسلامي و آرمانهاي
مقدس آن. به مطالبات روحخدا و سيدنا القائد (روحی فداه). آيا اين
آرمانها و مطالبات مهمتر و اوليترند يا دعواي بيهوده بر سر اينكه چه
كسي اصولگرا است و چه كسي نيست؟! جهان اسلام در چرخهي دگرگوني افتاده،
جنبشهاي اعتراضي و مردمي حالا ديگر تا «قلب اروپا و آمريكا» نفوذ كرده
است، همهي گزينهها براي انقلاب اسلامي مهيا شده تا آرمانهاي خود را به
همهي جهانيان معرفي كند، آيا بهتر نيست به جاي اين گپ و گفتهاي بيهوده كه
حاصلي جز «فرصت سوزي» براي انقلاب اسلامي ندارد به فكر جهاني كردن
آرمانهاي امام و رهبري باشيم؟ ایالات متحده و دشمنان انقلاب اسلامی همه
توان خود را به کار بستند و از یک ادعای پوچ و دروغین به نام «تقلب در
انتخابات»، نهایت بهره برداری علیه انقلاب اسلامی را برده و هنوز هم از
همان آخور در حال چریدن هستند. اما حالا که همه چیز در عالم واقعیت برای
بُرد تبلیغاتی ما مهیا شده و وقت آن است که به مبانی تئوریک و عملی غرب
حمله کنیم، سرگرم هیچ و پوچ شده ایم!
عزيزان اصولگرا!
به
اين فكر كنيد كه از تفرقه و جدايي بين شما چه نيروها و جريانهايي سود
ميبرند. آيا جز اين است كه اين مسأله تنها و تنها به سود دشمنان و مخالفين
انقلاب اسلامي است؟ اصلا چرا به جاي «اختلافات» بر روي «اشتراكات» تمرکز
نميكنيد؟ آيا نقاط اختلاف شما با هم بيشتر است يا نقاط اشتراك؟ چرا گفتگو
را به قول ديپلماتها، «حول محور نقاط مشترك» نميگذاريد؟
دوستان!
فتنهي
88 تمام شد. اما فتنههاي ديگري در راه است. بايد خود را براي مقابلهي با
آنها آماده كنيم. هر كدام از ما در فتنهي 88 كارنامهاي از خود بر جاي
گذاشتيم. خوب يا بد. نيمه خوب يا نيمه بد. اما اين دليل نميشود دائما به
اين مسأله پرداخته و كارهايمان در فتنهي 88 را به رخ يكديگر بكشيم.
«تاريخ» خود البته بهترين گواه است و «مردم» نيز بهترين قاضي. آنها خود به
خوبي در اينباره قضاوت خواهند كرد. اما اين وظيفهي شما نيست كه دائما بر
اين طبل بنوازيد و از كارهاي مهمتر غافل شويد. مطمئنا اگر قرار به «تاریخ
خوانی» و بازخوانی عملکرد اشخاص باشد می توان در تاریخ و عملکرد هر کس و
هر جریانی، نقاط کور و مبهم زیادی پیدا کرد.
عالَم سیاست عالم بصیرت و صبر است. با این دو
عامل است که می توان کشور را به خوبی مدیریت کرد. يادمان نرود كه اگر
همواره از «مديريت استراتژيك» سيدنا القائد به نیکی ياد ميشود و دوست و
دشمن آن را ميستايد، يكي از وجوه آن مربوط است به داشتن توأمان بصیرت و
صبر، و به تبع آن بهرهمندي از تمام ظرفيتهاي موجود در نظام. «مديريت
استراتژيك» يعني استفاده از همهي ظرفيتهاي بالقوه و بالفعل موجود به
نحوي كه باعث بيشترين بازدهي و كمترين ضرر شود. رهبر انقلاب از ظرفيت همهي
نيروها و جريانهاي موجود در انقلاب اسلامي استفاده كرده و ميكنند.
(تبیین استراتژیک مدیریت رفتاری حضرت مقتدی موضوع مهمی است که انشاءالله در
آینده به آن خواهیم پرداخت.)
پنج. «بصيرت»
و «صبر» توأمان با هماند. «صبر» مفتاح تمام درها است. بايد صبر و
تحملمان را در جبههي خودي بالاتر بريم. و گرنه دشمن بر ما چيره ميشود.
درهاي اختلاف را تنها و تنها با كليد «صبر» ميتوان گشود. كه فرمود «الا و
لايحمل هذا العلم الاّ اهل البصر و الصبر».
در نهایت، جان كلام اينكه حضرتش فرمود:
«بنده
بارها اين جبهههاى سياسى و صحنههاى سياسى را مثال ميزنم به جبههى جنگ.
اگر شما تو جبههى جنگ نظامى، هندسهى زمين در اختيارتان نباشد، احتمال
خطاهاى بزرگ هست. براى همين هم هست كه شناسائى ميروند. يكى از كارهاى مهم
در عمل نظامى، شناسائى است؛ شناسائى از نزديك، كه زمين را بروند ببينند:
دشمن كجاست، چه جورى است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند
چه كار بايد بكنند. اگر كسى اين شناسائى را نداشته باشد، ميدان را نشناسد،
دشمن را گم بكند، يك وقت مىبينيد كه دارد خمپارهاش را، توپخانهاش را آتش
ميكند به طرفى،كه اتفاقاً اين طرف، طرفِ دوست است نه طرفِ دشمن. نميداند
ديگر. عرصهى سياسى عيناً همين جور است. اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را
نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يك وقت مىبينيد آتش توپخانهى تبليغات شما و
گفتوشنود شما و عمل شما به طرف قسمتى است كه آنجا دوستان مجتمعاند، نه
دشمنان.»
محمد پورغلامي