در میان سخنان روز گذشته فیلیپ هاموند، وزیر خارجه انگلستان که به ناگهان وارد تهران شد تا در مراسم افتتاح دوباره سفارت تعطیلشده این کشور حاضر شود، یک جمله بود که اهمیت آن بسیار بیش از بازگشت دیپلماتهای انگلیسی به تهران است. هاموند گفت در ماههای گذشته از دید وی 2 نقطه عطف در ایران وجود داشته است؛ انتخاب حسن روحانی و توافق هستهای. وی اضافه کرده است با تکیه بر این 2 نقطه عطف، این ظرفیت وجود دارد که "از این هم جلوتر برویم". هاموند بیآنکه احتمالا خود بخواهد روی نکته مهمی انگشت گذاشته است. ترتیب زمانی نقاط عطفی که او ترسیم میکند در واقع به این معناست که در ایران تنها از مسیر سیاست داخلی است که میتوان سیاست خارجی را تغییر داد. همانطور که حدود یک هفته پس از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری ایران، وندی شرمن به اعضای کنگره گفت آمریکا – و اکنون میتوان دید انگلستان نیز- باور دارد[دارند] نحوه برگزاری انتخابات، نوع صفبندیها، گفتمان حاکم بر انتخابات و درنهایت فردی که نام وی به عنوان پیروز انتخابات از صندوق بیرون میآید، فقط تعیینکننده سرنوشت یک نهاد حاکمیتی مانند دولت یا مجلس در ایران نیست بلکه میتواند همراه با خود بسیاری معادلات از جمله معادلات در حوزه امنیت ملی را جابهجا کند.
درست است که هاموند در این مورد خاص مشخصا اغراق کرده ولی اصل این مساله که غربیها معتقدند راه تغییر در محاسبات امنیت ملی ایران، دستکاری در محیط داخلی آن است را به زحمت میتوان رد کرد.
مشخصا درباره پرونده هستهای، آنچه وزیر خارجه انگلستان به آن اشاره نکرده این است که درمورد خاص این پرونده، دولت حسن روحانی حداکثر به عنوان نوعی تسریعکننده یا خنککننده عمل کرده و الا زیرساختهای سیاسی و فنی که منجر به شکلگیری یک تفاهم نصفه و نیمه هستهای در ماه گذشته شد، در اصل، در دولتهای نهم و دهم آماده شده بود. با این حال واضح است که او به مساله هستهای صرفا به عنوان یک نمونه اشاره میکند و معتقد است میتوان و باید جلوتر رفت.
امیدی که در سخنان هاموند نهفته است، موضوعی است که باید آن را جدی گرفت. با گشایش سفارت انگلستان در تهران – که میتوان آن را سفارتخانه نیابتی آمریکا هم نامید - منطقی است فکر کنیم، آمریکا و انگلستان در پی آن هستند باز هم از این نقاط عطف در ایران تولید کنند. هنوز مسائل بسیار مهمی میان ایران و غرب باقی مانده که رویارویی استراتژیک درباره آنها ادامه دارد. حتی درباره مساله هستهای هم نمیتوان گفت واقعا یک راهحل ایجاد شده است. اگر هاموند تصور میکند این یک انتخابات بوده که به حل مساله هستهای از دید غرب مدد رسانده، چرا نباید فکر کنیم مداخله در انتخاباتهای دیگر در ایران، اصلیترین هدفی است که وی و دوستانش در ماههای آینده تعقیب خواهند کرد؟ اتفاقا این منطقیترین تحلیل ممکن از وضعیت است. انگلیسیها درست در آستانه انتخابات مجلس در ایران مجددا وارد تهران شدهاند، تقریبا همه محافل غربی اتفاق نظر دارند انتخابات زمستان امسال تاثیری تعیینکننده بر آینده قدرت در ایران برجای خواهد گذاشت، جریانی که سال 88 به دلیل اقدام مشترک با طرف خارجی علیه امنیت کشور از صحنه سیاسی حذف شده بود به لطف «دولت نقطه عطف» دوباره به صحنه بازگشته است، مکانیسمهای تضمینکننده سلامت انتخابات در کشور از سوی عالیترین مقام اجرایی به چالش کشیده میشود، شبکه همکار رسانههای وابسته به لندن در داخل قویتر و جریتر شده و تلاشهایی نیرومند برای تسری مدل مذاکرات هستهای به سایر حوزهها از سوی یک جریان خاص در جریان است. از این روند چه نتیجهای باید گرفت؟ آیا عجیب است که تصور کنیم یک طراحی پس پرده برای ایجاد یک دوقطبی جدید در انتخابات مجلس و گرفتن ماهی از آب گل آلود و آنگاه آغاز یک بازی جدید در یک مساله غیر هستهای، در جریان است؟
هاموند را باید جدی گرفت؛ نه به خاطر خودش بلکه به این دلیل که اکنون دوستان خوبی در ایران دارد.