بحث تفصیلی و تحلیلی ایشان در
حیطههای مختلف علوم عقلی و فلسفی به خصوص بحث مهم و خطیر فلسفههای مضاف،
به نقد و تحلیل فضای کنونی حوزه و بررسی سیر تطور علوم عقلی در سنت علوم
دینی و عالمان برجسته این میدان کشید و ایشان به دقت، تبعات و عواقب خطرناک
و فاجعهباری که از این ناحیه دامنگیر جامعه علمی و فضای اجتماعی ما شده و
میشود را یادآور شدند.
ضمن
سپاس از ایشان که با تواضع و مهربانی به مدت بیش از 2 ساعت میزبان ما
بودند، نظر شما خوانندگان عزیز را به بخش مطالعه بخش اول این گفتوگو جلب
میکنیم.
رسا ـ جناب استاد غفاری، یکی از نکات مهم در جهان فلسفه امروز، توجه به بحث فلسفههای مضاف است. در بحث فلسفه مضاف، قاعدتاً بحث نیازهای اجتماعی و عمومی مطرح است. شما در برنامههایتان 15 مورد از عناوین فلسفه مضاف را مطرح کردهاید. بفرمایید بر اساس چه سنجشهایی به این موارد رسیدید. آیا اولویتبندی هم برای شما مطرح بوده است؟ با چه سازوکاری مباحثی همچون «خیال»، «حرکت»، «پزشکی» و... را در حوزه فلسفه مضاف مطرح کردید؟
بله، درست میفرمایید و به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. البته برخی از عنوانهایی که در فلسفه مضاف آوردهام، جزو برنامههای آینده ما نیست و پیش از این کار شده است؛ مانند فلسفه پزشکی و فلسفه کودک. اما مبنا و ملاک ما در این خصوص، چند چیز است؛ یکی اینکه از دل فلسفه مطلق و سنتی خودمان، فلسفههای مضاف را استخراج کنیم. اینطور بگویم اگر به شما گفته شود آیا میتوانید فلسفه خیال را یا فلسفه حرکت را از دل آثار متقدمان بیرون بیاورید، پاسخ مثبت است. هر چند ابن سینا درباره حرکت، طبیعیات و جسم صحبت کرده است، اما نگاه او نگاه فلسفه مضافی نبوده است و اصلاً چیزی به عنوان فلسفه مضاف، آن زمان نبوده که به آن توجه داشته باشند.
شما با توجه به آن مواد و مصالح و منابعی که در حکمت سنتی ما هست و بسیار هم غنی است و آثار بسیار ارزشمندی داریم، چنین کاری را انجام میدهید. آیا میشود به جای اینکه اکتفا کنیم به فلسفههای مضاف وارداتی و اینکه آثار غربیها را ترجمه کنیم، خود ما با داشتههایی که داریم که بسیار هم غنی و ارزشمند هستند، فلسفه مضاف را از دل منابع و متون فلسفی بیرون بیاوریم.
این باعث میشود که هم فلسفه مضاف مبتنی بر مبانی خودمان تولید شود و هم نشان دهیم آثار متقدمین ما، با یک پشتوانه و یک گذشته بسیار ارزشمند علمی و فلسفی و تمدنی مواجه است. اگر به آثار خودمان باز گردیم، هیچ نیازی به آثار دیگران نیست و حتی میتوانیم دیگران را نیز نقد کنیم.
سیاستی که پژوهشگاه دارد، آن است که بالاخره با یک دین بسیار بسیار غنی و ارزشمند و منابع دینی بسیار سرشاری مواجه هستیم که کتاب و سنت باشد. آیا این روایات و آیاتی که در اختیار ما قرار گرفته است، آموزههای عقلانی دارد یا ندارد؟ قطعاً خواهد داشت. اول کتاب اصول کافی با «کتاب العقل» شروع میشود. اصلاً مباحث اعتقادی و فلسفی و عقلی کمتر از مباحث عبادی در کتاب و سنت نیست.
حالا با این پرسش مواجه هستیم که صرفنظر از آن منابع و متون فلسفی و کلامی گذشتگانمان، اگر بر روی منابع دینی خودمان متمرکز شویم، یعنی به نهجالبلاغه، قرآن و اصول کافی نگاه کنیم، آیا میتوانیم از دل این معارف، حقایق عقلی و فلسفی را استنباط و استخراج کنیم و یک نوع اجتهاد را بر روی این منابع دینی انجام دهیم؟ همانطور که مجتهدان اجتهاد میکنند و بسیاری از مطالب اصولی و فقهی را از منابع استخراج میکنند، ما هم چنین کاری کنیم.
یکی از حوزههای تمحض در پژوهشگاه، استنباط معارف عقلی از کتاب و سنت است. وقتی میگوییم این امر شدنی است، یعنی شما میتوانید با یک نگاه فلسفی و عقلی، یک سلسله معارفی را از کتاب و سنت استنباط کنید که به حوزه فلسفههای مضاف مرتبط باشد. مثلاً درباره قوه خیال و تخیل و عقل در روایات چیزی پیدا میشود یا پیدا نمیشود که حالا میگردیم و پیدا میکنیم. نمیخواهیم درباره خود خیال و جزئیات آن بحث کنیم.
میخواهیم با یک نگاه عقلی و کلی، جایگاه عقل، خیال، وهم و... را در منابع و متون اسلامی استخراج کنیم و آن وقت اثری نوشته میشود به نام فلسفه خیال که مستنبط از منابع و متون دینی است. البته در این استنباط از متون دینی، از پشتوانه غنی و ارزشمند فلسفه گذشتگان نیز استفاده خواهیم کرد.
رسا ـ البته در این خصوص اهمیت دارد که خود این متون ارزشمند میراث کهن گذشتگان را هم چگونه پالایش کنیم و از کجا و بر اساس چه فرآیندی این حرکت را شروع کنیم؛ و مثلاً در حکمت متعالیه و مشاء و در نگان ملاصدرا و ابن سینا و بزرگان دیگری از این دست، با چه متد و بر اساس کدام روش شناسی پیش برویم... .
بله دقیقاً؛ چه اشکالی دارد با استفاده از اصول مسلم حکمت متعالیه ملاصدرا، به سراغ منابعی همچون تشکیک وجود، اصالت وجود و مانند آن برویم و وقتی به سراغ این منابع رفتیم، خواهید دید که از بسیاری چیزها غفلت کردهایم و میتوانیم از آنها استفاده کنیم.
بنابراین از سه جهت این اقدام مهم و مؤثر است؛ یکی اینکه با استفاده از داشتههای خود، فلسفه مضاف را درست کنیم و دوم اینکه به منابع و متون خودمان با نگاه عقلی و فلسفی نگاه کنیم و متأسفانه آنچه در جهان اسلام اتفاق میافتد، آن است که میبینیم نگاه عقلی به کتاب و سنت نیست و هر جا نگاه عقلی نباشد، تعصبات قومی، گروهی و فرقهای جای عقلانیت را میگیرد و وقتی جای عقلانیت را گرفت، عقلانیت که برود، تعصبات میآید و تعصبات که سیطره یابد، چیزی مانند داعش درست میشود؛ یعنی داعش و جبهه النصره و... را که اسلام را به عنوان چهره خشن نشان میدهند و آنچه میگویند اسلام نیست بر میگردد به اینکه ما این نگاه عقلانی را به منابع و متونمان نکردهایم که اگر با نگاه عقلانی به متون و منابع نگاه کنیم، از بسیاری چیزها به درستی میتوان استفاده کرد.
رسا
ـ بله درست است؛ به یک نکته کاربردی و دستاورد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی
اشاره فرمودید که بسیار خطیر و مهم است. اما شما در سرفصلهایتان درباره
فلسفه مضاف به بحث خیال هم اشاره کردید. یعنی واقعاً اولیوتها را مبتنی بر
ساحتهای مختلف در نظر گرفتهاید و خیلی خیلی خوب و مؤثر است.
بله همینطور است؛ برای هنرمند، خیال بسیار مهم است. مایه هنر، خیال است و اگر خیال را از هنرمند بگیرید، دیگر هنری پدید نمیآید. اما سؤال این است که این خیال در روایات و آیات چقدر توجه شده و بر اساس اصول و مبانی، چگونه باید با قوه خیال برخورد کرد و چگونه میشود به آن رسید. مناسبت قوه خیال با وهم چیست و مناسبت قوه وهم با عقل چیست. اگر قوه عقل و خیال در سیطره واهمه قرار گیرند، همان هنر غیرالهی تولید میشود. اگر میخواهید هنر الهی تولید کنید، باید واهمه در اختیار عقلانیت باشد. تخیل باید در اختیار عقلانیت باشد.
رسا ـ پس در واقع اسناد علمی شما مبتنی بر رصد فضاهای مختلف اجتماعی است.
بله، اسنادی که با توجه به نیازهای جامعه رصد میشود، یا خودمان رصد میکنیم یا به محققان میگوییم رصد کنند. بسیاری از محققان ما به روز هستند و خود رصد میکنند تا نیازهای جامعه را به دست آورند. از این باب به این سمت و سو میرویم و به ترجمه هرگز اجازه نمیدهیم که وارد این مبحث شود. اگر کسی بیاید و بگوید یک کتابی هست که به زبان خارجی نوشته شده میگوییم به درد ما نمیخورد.
رسا ـ چرا نگاه شما به ترجمه اینچنین است؟ مگر ترجمه به جا و خوب و لازم، بد است؟ احساس میشود دارد یک افراط و تفریط صورت میگیرد. آنچه نیاز است از غرب بگیریم قاعدتاً باید به صورت ترجمه باشد.
بله سخن شما درست است؛ نه اینکه بگوییم ترجمه خوب نیست؛ اما اولویتبندی میشود. مگر اینکه شما ترجمه کنید و اثری را که نقادانه و دقیق باشد، مورد استفاده قرار دهید. اگر ترجمه هم کنیم بیشترین حیث رویکرد به این نکات، تولیدی است؛ یعنی اثری تولید کنیم که در جامعه علمی در سطح نخبگان تأثیرگذار باشد. اگر ترجمهای واقعاً مؤثر باشد، استفاده میکنیم؛ اما رویکرد بیشتر به سمت آن است که از ترجمهها استفاده نکنیم.
رسا ـ در این مورد بیشتر رویکرد کمی دارید یا رویکرد کیفی؟ مثلاً ما در زمینه «فلسفه فیلم» مگر میتوانیم غیر از ترجمه، خودمان تولید داشته باشیم؟
بله درست است؛ اما باید سعی کنیم. یکی از دوستانی که درباره فلسفه فیلم کارهای ارزشمندی کرده، آقای معتمدی عضو هیأت علمی پژوهشگاه است. اما واقعیت این است که هنوز واقعاً محققی که بتواند در این حوزهها کار کند کم است. الان فلسفه سینما را کار میکنند و کار ارزشمندی است. ایشان فیلم آلزایمر را با همین رویکرد ساخته است. نسبت به تواناییها و داشتهها، کارهای ارزشمندی صورت گرفته است.
رسا – در بحث انتخاب اولویتهای یک فلسفه مضاف و نیز انتخاب موضوعها و انتخاب محققان و شیوههای پژوهش، سؤال این است که آیا اولویت موضوع برای ما مهم است و رسیدن به حقیقت مطلب به لحاظ فلسفی برای ما اهمیت دارد یا حواشی دیگری نیز سایه میاندازد و مثلاً همین نگاه افراط و تفریطی به بحث ترجمه تأثیر دارد و یا اینکه اساساً راهها را بر حقیقت مطلب میبندیم؟
به عبارت دیگر آیا با یک مجموعه و نگاه کاملاً علمی محض روبهرو هستیم یا خود شما ممکن است اذعان کنید به اینکه حواشی دیگری نیز دست و پای ما را میبندد و به حوزههای دیگر نمیتوانیم ورود پیدا کنیم. عنوانی که قبلا درباره فلسفه سکس مطرح کردید، مثال بسیار خوبی بود. همانطور که حضرتعالی هم میدانید، سکس و فلسفه عقبه طولانیتری دارد و حتی در ایران یک کارگردان ایرانی در اینباره یک فیلم بحثبرانگیزی ساخته است. فیلم سکس و فلسفه که در ایران به جنسیت و فلسفه ترجمه شد. ما هنوز در فضای علمی یک سری حواشی و موارد ممنوعهای داریم که مضحک است. احساس میشود برخی مراکز علمی ما حتی یک سری تابوهایی دارند که نمیتوانند ورود پیدا کنند و منتظر اتفاقی هستند؛ میخواهیم بدانیم شما هم با این محدودیتها روبهرو هستید؟
البته ناگفته نماند تمام فعالیتهای ما فلسفه مضاف نیست. فلسفه مضاف بخشی از این فعالیتها را به خود اختصاص میدهد. چارچوب مشخص و معینی در حوزههای متنوعی که جزء وظایف گروه است داریم. بخشی فلسفه مضاف است. بخشی استنباط معارف فلسفی از متون روایی و کتاب و سنت است.
بخشی مربوط به فلسفه مطلق است. بخشی مربوط به فلسفههای تطبیقی و انتقادی است که بیشتر فلسفههای نقدی در این بخش نقد میشود. منتهی از سال گذشته، به فلسفه مضاف نسبت به فلسفههای دیگر بیشتر توجه شد؛ اما معتقدم که خود ما و دوستانمان در گروه، توجه به «حقیقت» موضوع داریم. اما گستره این فلسفههای مضاف به اندازهای زیاد است که در برخی مواقع محقق پیدا نمیکنید.
رسا ـ دقیقاً؛ یکی از مشکلات اصلی این است که در حوزههای مهم و به روز و مبتلابه همچون فلسفه مضاف، تلاشهای علمی استاندارد و قدمتداری که منتهی به خلق محقق صورت نگرفته است.
الآن به زحمت درباره فلسفه فضای مجازی یک نشست را در آستانه برگزاری داریم. ما داریم کار فلسفی انجام میدهیم. کار فلسفی یک کار جدی و علمی است؛ چه در سطح مقاله باشد یا در سطح نشست. اما ممکن است یک سلسله مشکلاتی وجود داشته باشد در باب توجه به برخی از قسمتهای فلسفه که آن دیگر عام البلوی است. معتقدم برخی از این موضوعها موضوعاتی هستند که هنوز خیلی توانایی به انجام آن معنا نداریم.
مثلاً فلسفه ورزش، که پیدا کردن محقق برای ما سخت است؛ اما اگر در حوزههایی ورود پیدا کنیم که محقق داریم، مانند فلسفه دین که بسیار هم مؤثر واقع شده است، کارهای بسیار خوبی را میتوان انجام داد.
رسا – حقیقت این است که به نظر میرسد برخی موضوعات را باید بیتوجه به تابوها و حواشی، شروع کنید. این وظیفه یک مرکز علمی محض و صرف است. فرق میکند با روزنامه و مجله و و تریبونهای ژورنالیستی و عمومی؛ آنها محذوراتی دارند ولی شما نباید داشته باشید. مثالی عرض میکنم؛ مطابق آمارهای رسمی، مراکزی که مربوط میشود به مشکلات جنسی در تهران به لحاظ آماری بیشترین درگیری و مراجعه کننده را دارند. معضل اصلی ما در بسیاری از شهرهای بزرگ همین مراکز است. چطور ممکن است یک مرکز علمی محدودیتهایی داشته باشد که نتواند به این موضوعات ورود پیدا کند؛ از این مسأله چه چیزی مهمتر است؟
اینکه فرمودید عام البلوی است، میخواهم بگویم اتفاقاً این بلواها هیچ ربطی به مجموعه شما ندارد و نباید داشته باشد؛ بلکه مجموعه شما باید آزادانه و علم آورانه در این مسائل ورود پیدا کند. ما در حوزه آموزش در این بخش دچار تابو هستیم و تکلیفمان معلوم نیست که به خاطر همین هم بسیاری از خطرات، نسلها و طیفهای مختلف سنی را تهدید میکند. شاید راه فرار از این وضعیت، آن باشد که مجموعههای علمی چون شما، چون حقیقت علمی برایتان مطرح است، در این بخشها ورود پیدا کنید.
بله نکته مورد تذکر کاملاً درست و بجاست؛ اما باید توجه داشته باشیم که نکات مختلفی در این حیطهها مطرح است. در فلسفههای مضاف حتی یک فکری هم هست که فلسفههای مضاف برای خود یک قطب شود. یک گروه فلسفه اگر درگیر شود به فلسفه مطلق، هم بیاید درباره استنباط معارف حقیقی از کتاب و سنت بحث کند و هم درگیر شویم به فلسفه غرب و شرق و تطبیق و انطباق و... که با این تعداد نفراتی که هست، واقعاً کار سختی است.
امیدوارم این کار مبارک و میمون اتفاق بیفتد. وزارت علوم هم در این زمینه تلاش میکند و باید اصلاً چیزی به نام قطب فلسفه مضاف یا گروه فلسفه مضاف تشکیل شود که تنها در این موضوع و امثالش ممحض شوند.
در برخی از موضوعات به خوبی کار شده است؛ مانند فلسفه سیاست، فلسفه اخلاق و فلسفه دین؛ اما به شدت نیازمندیم که در حوزههای دیگر هم کار شود و همه مجامع علمی کشور در این زمینه فکر کنند و حتی معتقدم پیش از اینکه دیگران درباره آن بنویسند، ما درباره این موضوعها مطالبی را ارائه دهیم.
رسا – درباره بحث هنر و فلسفه به چند عنوان اشاره کردید، اگر ممکن است نام محققان و نویسندگان را بفرمایید.
دو مقاله ماهیت هنر و نسبت و مناسبات آن با فطرت و دین و هنر پسامدرن و سیطره مجاز از سوی حجتالاسلام والمسلمین رشاد، مقاله روششناسی هنر اسلامی از سوی دکتر رضی موسوی، مقاله در سنت اسلامی اصالت با زیبایی است یا فلسفه هنر از سوی حجتالاسلام نواب، هنر الهی و هنر شیطانی را دکتر اکبری از اعضای هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع)، هنر و زیبایی از منظر افلاطون را حجتالاسلام ابوالحسن غفاری و یک مقاله را دکتر بلخاری و دو مقاله به عنوان هنر موسیقی از سوی دکتر محسن نفر و مقالهای هم درباره هنر در دیدگاه هگل و مقایسه آن با حکمت اسلامی نگاشته شده است. شش مقاله ارسال شده و شش مقاله دیگر نیز قرار است ارسال شود.
رسا ـ ممنونم که لطف کردید و عناوین و نویسندگانتان را برای اولین بار از طریق رسانه ما اعلام فرمودید. اما برویم سراغ بحث علوم انسانی اسلامی از باب فضایی که طی این سالها داشته است. هنوز ماهیت و تعریف بحث علوم انسانی اسلامی مشخص نیست و مقداری هم بعد از فرمایش مقام معظم رهبری، توپ این موضوع در ورطه سیاست افتاد. راستش بحث پردامنهای است؛ چرا درباره علوم عقلی در حوزه، این قدر بیگانگی وجود دارد و چرا این قدر در حاشیه است؟ ما مجموعه شما را یک مجموعه حوزوی نمیدانیم؛ در عین حال که فرایند حوزه در شکلگیری آن مدخلیت داشته است. خود حوزه، بدنه و سیستم حوزه چرا نسبت به این امر توجهی ندارد. من دوران معاصر را بیشتر مدنظر دارم.
مشکل از کجا ناشی میشود که سیستم حوزوی ما دلیلی نمیبیند که به این بحثها به ویژه بحثهای جدی روز ورود پیدا کند و ما مجبور میشویم نهادهای شبه حوزوی، شبه دانشگاهی را تأسیس کنیم. اینکه فرمودید کرسیهای نظریهپردازی یک مقدار تلطیف شده آن کرسیهای آزاداندیشی است که رهبری فرمودند و قاعدتاً بنا بود در فیضیه برگزار شود نه اینکه ما نهادهای شبه دانشگاهی و شبه حوزوی بزنیم که آنها کار خودشان را بکنند و حالا با حوزه هم چقدر ارتباط داشته باشند یا نداشته باشند.
بحث بسیار مهم و در عین حال همان طورکه فرمودید بسیار پردامنهای است؛ علوم عقلی و فلسفی در دوره ابن سینا در قرن پنجم یا قرن ششم در دوره سهروردی یک درخشش بسیار ارزشمندی داشته است و بهترین آثار فلسفی و عقلی را در آن دورهها داریم و پس از آن جامعه اسلامی با یک رکودی مواجه میشود. با حملاتی که غزالی به فلسفه و عقلانیت میکند و بعد ابن رشد سعی میکند این حملات غزالی را ترمیم کند و معتقدم این ضربه بیشتر از ناحیه اهل سنت به فلسفه وارد شد. شیعیان با توجه به اینکه عقلانیت در متون دینی توصیه شده بود، ضربات کمتری خوردند. در مجموع جهان اسلام به نوعی ضربه خورد و در واقع عقلانیت فلسفی بیشتر به سمت غرب اسلام که اندلس بود رفت.
در دوره ملاصدرا توجه جدی دوباره به حکمت به ویژه حکمت عقلی شیعی ایجاد و آثار ارزشمندی نوشته شد و شاگردان او نیز این روند را ادامه دادند. اما در دوره معاصر با فرمایش شما موافقم که با یک رکود عقلی و فلسفی حداقل در جاهایی که انتظار است مباحث عقلی و فلسفی رونق پیدا کند مواجه هستیم. تا قبل از انقلاب علامه طباطبایی را داریم که حداقل دو یا سه کتاب اثرگذار فلسفی یعنی اصول فلسفه و روش رئالیسم و بدایه و نهایه را نوشتند اما انتظار میرفت بیش از این نوشته شود و بعد از ایشان جریان رشد علمی و فلسفی بیشتر از این شتاب بگیرد اما عقیده بنده این است که یک رویکرد اخباریگرایانه در حوزه آرام آرام پیدا شد و الآن هم در حال نشان دادن خود است. این رویکرد اخباریگری برای آینده حوزه خطرناک خواهد بود نه فقط برای حکما و فیلسوفان بلکه حتی برای خود کسانی که در حوزه اصول و فقه تحصیل میکنند خطرناک است.
بسیاری از مباحث فقهی و اصولی، عقلی و فلسفی است. اصول مرحوم کمپانی پر است از رویکردهای عقلی و نوعاً کسانی که شاگرد مرحوم آشیخ محمد حسین غروی کمپانی بودند مانند علامه طباطبایی و دیگران میبینید که درس اصولشان رویکردهای عقلی و فلسفی داشته است و مباحث ارزشمند و غنی و تأثیرگذار در حوزه فقه و اصول به وجود آورده است.
اکنون این رویکرد کم شده است و اگر ما با رویکرد بیشتر اخباریمسلک و بدون تحلیل عقلی روایات جلو برویم فردا اصولیون ما ضربه خواهند خورد و بیش از اینکه حکما و فیلسوفان از روحیه اخباریگری نگران باشند باید اصولیون نگران باشند. اخباریگری روحیهای است که آرام آرام به سمت جمود فکری و عدم تأمل و تعمق دقیق در منابع و متون دینی رفته و به سمت ظاهرگرایی کشیده میشود و ظاهرگرایی به شما اجازه نخواهد داد که به بطن متون آن حقایق بروید.
مگر در روایات نیست که قرآن هفت بطن بلکه هفتاد بطن دارد؟ یعنی شما با تعمق و ژرفاندیشی لایحههای حقیقت را بیشتر کشف میکنید. اینها با جمود فکری و اخباریگری سازگار نیست و با تعقل و عقلانیت سازگار است. فلسفه گرچه الآن در حوزه تدریس میشود ...
رسا ـ استاد! اما نئواخباریهای امروزی، مطرح میکنند که اگر این طرف جمود به وجود میآید، آن طرف هم پلورالیزم و لیبرالیسم و بحثهای هرمنوتیکی و قلب واقعیت دینی و مشربهای صوفیانه و عرفانهای منحرف و... به وجود میآید. به هر حال این استدلالی است که برای مخالفتشان با این علوم و مشربها بیان میکنند.
ببینید، تعقل، اندیشه و فلسفه، نتیجه یک تفکر آزاد است. باید اجازه دهید که فکر شود و نباید نگران بود. البته وقتی یک نفر فکر میکند، با اصول و مبانی حرف میزند؛ اما اینکه این اصول و مبانی منجر به آن چیزی که گفتید شود و ما این امکان، احتمال و شایعات را بهانه قرار دهیم، علم و تفکر تولید نمیشود. علامه طباطبایی در جامعهای زندگی کرد که لیبرالیسم، پلورالیسم و هرمنوتیک هم بودند؛ اما با نوشتن اصول و فلسفه و روش رئالیسم، کسب و کار مارکسیسم را تخته کرد و با مبانی مستحکم آمد و حقیقت آن را برملا کرد. علامه طباطبایی در بعد فرهنگی و علمی، بزرگترین مبارزه را با مارکسیستها انجام داد و مارکسیستها دیگر حرفی برای گفتن نداشتند.
از سوی دیگر ببینیم ائمه(ع) ما چه کار میکردند. در سیره ائمه ما مگر تفکر و تأمل در منابع نبوده است. آنها همواره ما را وادار به تفکر و تعقل میکردند. المیزان حاصل تأملات عمیق فکری، فلسفی، کلامی، عرفانی، فقهی و اصولی علامه طباطبایی است اما بنده با کمال تأسف عرض میکنم علامه طباطبایی در همین حوزه علمیه قم ـ به تعبیر برخی از بزرگان ـ در تابستان گرم قم با یک دست بادبزن میزد و با یک دستش المیزان را مینوشت؛ اما با وجود این همه امکانات، ما فعلاً در این چندین سال کاری که در حوزه تفسیر یا حوزه فلسفه بسیار خارق العاده و جالب توجه باشد انجام ندادهایم.