شمارش معكوس براي انتخاباتي كه قرار است 60روز ديگر سرنوشت مجلس نهم را رقم بزند آغاز شده است. اينكه مسئوليت اصولگرايان در صورت بندي انتخابات چيست، موكول به چشم اندازي است كه ناظران از بلنداي آن به صحنه مي نگرند. انتخابات پيش رو از چند منظر قابل نظاره و ارزيابي است.
1- موقعيت ايران در جهاني كه دستخوش انقلاب و جابه جايي ژئوپولتيك قدرت است.
2- فشارها و دشمني قدرت هاي استكباري ناشي از احساس «بي آيندگي»
3- فتنه سال 88 كه استعداد خيانتگري برخي گروه ها و طيف هاي سياسي داخلي را آشكار كرد.
4- آرايش سياسي طيف هاي حاضر در ماراتن انتخابات
5- نحوه تعامل طيف هاي گوناگون اصولگرا (از وحدت و ائتلاف تا تمايز و رقابت و چالش با يكديگر)
6- نقش انتخابات مجلس در ترسيم تعاملات سياسي بعد از آن
7- فرصت ها، موقعيت ها، نيازها و اقتضائات، چالش ها و تهديدهاي عمومي كشور.
از متن اين ارزيابي و جمع بندي مجموعه تحليل هاست كه مي توان به مسئوليت ها و تكاليف اصولگرايان نزديك شد و الگويي براي رقابت طيف هاي سياسي در آينده و موضوع وحدت يا كثرت، تحت عنوان هندسه تعاملات سياسي اصولگرايان استخراج كرد.
1- مهندسي معقول و مشروع تعاملات اصولگرايان، جدا از شناسايي دو جبهه اصلي و موقعيت ويژه جمهوري اسلامي در تحولات شتابان جهاني نيست. رهبر معظم انقلاب 21 مرداد 1388 در جمع شماري از اعضاي سپاه ولي امر(عج) بر لزوم اين موقعيت سنجي تأكيد كرده و مي فرمايند «بنده بارها اين جبهه هاي سياسي و صحنه هاي سياسي را مثال مي زنم به جبهه جنگ. اگر شما در جبهه جنگ نظامي، هندسه زمين در اختيارتان نباشد، احتمال خطاهاي بزرگ هست. براي همين هم هست كه شناسايي مي روند. يكي از كارهاي مهم در عمل نظامي، شناسايي است؛ شناسايي از نزديك كه زمين را بروند، ببينند دشمن كجاست، چه جوري است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه كار بايد بكنند. اگر كسي اين شناسايي را نداشته باشد، ميدان را نشناسد، دشمن را گم بكند، يك وقت مي بيند كه دارد خمپاره اش را، توپخانه اش را آتش مي كند به طرفي كه اتفاقاً اين طرف، طرف دوست است نه طرف دشمن. عرصه سياسي عيناً همينجور است. اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يك وقت مي بينيد آتش توپخانه تبليغات شما و گفت وشنود شما و عمل شما به طرف قسمتي است كه آنجا دوستان مجتمعند نه دشمنان. در شناخت دشمن خطا نكنيم...»
2- اگر دشمني با جمهوري اسلامي را در چهره آمريكا و رژيم صهيونيستي مجسم بدانيم، بايد گفت سال ميلادي مصيبت باري براي اين دو گذشت. آمريكا و اسرائيل، ضربات اساسي در سال 2011 ميلادي خوردند كه سقوط تونس و مصر سرآغاز آن و خروج اجباري اشغالگران از عراق سرانجام آن بود. 17ارديبهشت ماه گذشته فريد زكريا در مجله تايم نوشت «با سقوط حسني مبارك، سومين ستون امپراتوري آمريكا در خاورميانه فرو ريخت. آمريكا از زمان پايان جنگ سرد، قدرت مسلط و بي رقيب در خاورميانه بود اما طي 10سال اخير آمريكا ظرفيت حفظ اين موقعيت شبه امپراتوري را از دست داده است... معناي تحولات انقلابي جديد براي آمريكا چيست؟ برژينسكي به من گفت كه اگر به سال 1975 برگرديد مي بينيد آمريكا متحد نزديك چهار كشور اصلي منطقه يعني ايران، مصر، تركيه و عربستان سعودي بود. امروز همه اين روابط دچار اختلال و مشكل شده اند.» هشت ماه پس از اين تحليل، روزنامه صهيونيستي يديعوت آحارونوت يادآور مي شود «وضعيت امنيتي اسرائيل در سالي كه گذشت، سياه تر از آن چيزي شد كه تصور مي رفت. اكنون به مدد موشك هاي ايران، حزب الله، سوريه و حماس در غزه، ديگر نقطه اي در اسرائيل باقي نمانده كه در تيررس نباشد... اخباري هم كه از پيشرفت هاي هسته اي بدون توقف ايران مي رسد، نااميدكننده است... جهان عرب نيز تغييرات شگرفي را تجربه كرد، تغييراتي كه باعث شد اسرائيل در وضعيت بي ثباتي قرار گيرد و نتواند افق پيش روي خود را ببيند. وضعيت مصر بسيار بدتر از پيش بيني هاست. بحران اقتصادي كه بازتاب آن در تظاهرات خيابان هاي تل آويو ديده شد چالش ديگري است. در اين سال نقش ايالات متحده كاهش يافت و به تبع آن، اسرائيل در انزواي جهاني و منطقه اي فزون تري قرار گرفت.»
3- در شرايطي كه آمريكا وضعيت سقوط آزاد از موضع ابرقدرتي را تجربه مي كند و اسرائيل با واقعيت زوال دست به گريبان است، اقتدار الهام بخش و موج آفرين ايران به مثابه خاري در چشم حاكمان واشنگتن و تل آويو است. بنابراين، استخدام همه ظرفيت ها و فرصت هاي دشمني- از جنگ امنيتي در قالب خرابكاري و اخلال و ترور تا جنگ تمام عيار اقتصادي درحد هدف قرار دادن حوزه معاملات بانكي و نفتي ايران، و از جنگ تبليغاتي بين المللي تا هجمه به افكار عمومي ايران- طبيعي ترين اتفاق در جبهه آمريكايي- صهيونيستي است. با اين وجود دشمن به كندي و ناكارآمدي اغلب اين حربه ها يقين كرده و لااقل اثرگذاري آنها را متوقف به فعال شدن برخي فرصت ها در داخل- نظير سازمان فتنه اي كه از هم پاشيد- مي داند. آنها معتقدند جنگ مؤثر از داخل مرزهاي ايران و به واسطه فعال كردن گسل اختلافات سياسي آغاز مي شود. به زعم رصد گران اطلاعاتي غرب و براساس تجربه، فرصت انتخابات- همچنان كه جشن مردم سالاري و موعد نشاط سياسي عمومي است- مي تواند به تحريك گسل هاي اختلاف كمك كند و در فرآيند تعميق شكاف ها، نقاط كور و خارج از محدوده حساسيت را براي چالش هاي ضدامنيتي جريان هاي نفوذي فراهم سازد.
از اين زاويه نگاه، هر انتخابات در ايران فرصتي براي تصاعد و عبور دادن رقابت ها از مرزهاي مجاز شرعي و قانوني است. به تلقي دشمن اگر چنين شد، برخي دوستان سابق به نام رقابت چنان پنجه بر سيماي يكديگر مي كشند كه آثار و خاطرات آن تا مدت ها بعد باقي بماند و رقابت رفقا به ساحت عداوت ماندگار و فاز رفتارهاي گلادياتوري وارد شود. در اين مدل مطلوب دشمنان خارجي و بدخواهان داخلي، انرژي و ظرفيت طيف هاي اصولگرا بايد صرف «مراقبت»، «افشاگري»، «تخريب»، «مهار و تضعيف» و احيانا حذف يكديگر شود. معناي هدر رفت منابع قدرت اصولگرايان هم- كه اصالتا متعلق به ملت و نظام است- اين خواهد بود كه به مقدار اين هزينه ها، از سبد منابع اختصاص يافته براي تكاليف اصلي در دو مقياس ملي و بين المللي كاسته شود. يقينا دشمنان به موازات حسابي كه روي محافل فعال در فتنه- آشوب 88 باز كردند، روي رقابت ضد كاركردي اصولگرايان نيز سرمايه گذاري كرده اند. آنها كه در فتنه 88 لغزيدند يا برخي رفتارهاي آنها بوي قدرت طلبي و قبيله سازي مي دهد، مورد طمع ويژه هستند هر چند كه اصولگرايان معترض به اين لغزش ها نيز- اگر مراقب نباشند- معاف از طمع و طراحي دشمن نخواهند بود.
4- دو عنوان در مقابل راهبرد «وحدت» ديده مي شود؛ يكي «تفرقه» و دوم «كثرت». وحدت در مهندسي سازمان اصولگرايان و تعامل طيف هاي حاضر در جبهه اصولگرا، راهبرد هميشگي است كه هرگز و با هيچ بهانه اي نمي تواند مورد خدشه قرار گيرد (جذب حداكثري و دفع حداقلي با اقتضائات آن، روش عملياتي وحدت و الفت است). بنابراين تفرقه و تشتت و تزاحم و تضاد، مطلقا با اقتضائات اصولگرايي نسبتي ندارد. اما «كثرت» و «تنوع» و به رسميت شناختن تفاوت هاي سليقه اي- و نه اصولي- چه؟! آيا نمي توان به مدلي از مهندسي تعاملات اصولگرايان رسيد كه بنياد آن وحدت و هماهنگي گروه ها در عين به رسميت شناختن تفاوت ها و تنوع ها باشد؟ بلافاصله بايد گفت كه اين پيشنهاد، به معناي رسميت بخشيدن به «سهم طلبي» محض برخي محافل سياسي بي ثبات و معلق زن نيست.
مدل «وحدت در عين كثرت» و «كثرت در عين وحدت» ضمن اينكه از نگاه عقلي مطلوب به نظر مي رسد، اقتضاي دوران جديد انقلاب- پس از قيام الهي 9 دي و تدفين فتنه آن روزگار- هم هست. به اين معنا كه اولا؛ با آشكار شدن نفاق و خيانت هاي پياپي شاكله جريان موسوم به اصلاح طلبي و ثانيا پديداري ظرفيت هاي فراوان جبهه پردامنه اصولگرايي، مي توان مدل تازه اي براي مسابقه و رقابت هاي سياسي قاعده مند در چارچوب نظام تعبيه كرد مشروط بر آن كه مدل تازه منتهي به اعوجاجات و انحرافات و كاستي ها و خسارت هاي مدل پيشين نشود و كثرت گروه ها و احزاب و طيف ها، غفلت از اولويت ها و فرصت ها و تهديدها را تحميل نكند.
حقيقت آن است كه برداشت گروه پرشماري از اصولگرايان درباره سازمان وحدت و انسجام، محدود به سقف كوتاه انتخابات و ائتلاف هاي فصلي معطوف به آن است. به همين دليل هم طي دهه گذشته كه با انبوهي از چالش ها و فشارهاي خارجي و نفاق داخلي مواجه بوده ايم، جبهه اصولگرايي آن چنان كه بايد و شايد- و با شفافيت و صراحت- صاحب سازمان جامع و مانع نشده است. نتيجه طبيعي اين روند نيز مجادلات لفظي فصل انتخابات است كه مثلا تركيب جبهه متحد چه كساني و چند به علاوه چند باشند؟ يا مثلا نسبت جبهه پايداري با جبهه متحد چيست؟ و قس علي هذا. موضوع انتخابات پيشرو و ارائه فهرست واحد يا چند گانه مستثناي بحث ماست و بايد آن را به تناسب اقتضائات تك تك حوزه هاي انتخابيه (حضور يا عدم حضور عناصر منحرف) سنجيد اما ضرورت دارد از هم اكنون استارت مهندسي سازمان جديد اصولگرايان زده شود.
5- همه اضلاع جبهه اصولگرايي نسبت به وحدت راهبردي و مراقبت از رفتارهاي ابهام آفرين و اتهام برانگيز كه در ذات خود نفاق پرور و فتنه انگيز است، مسئوليت دارند. مشروح بيانات ولي امر مسلمين در ديدار اعضاي فراكسيون انقلاب اسلامي (21 دي ماه 1388) همچنان كه آسيب شناسي تعاملات طيف هاي اصولگراست، يك دنيا حرف ناگفته هم از جمله با صاحبان منصب و مسئوليت دارد. خوب است اين بيانات و بيانات مشابه دست به دست اصولگرايان بگردد و نقشه راه ما باشد.
ايشان در آن ملاقات ضمن تكريم تكليف گرايي در حوزه امر به معروف و نهي از منكر، بر لزوم پافشاري و پايداري بر اصول، و شاكر بودن به خاطر اين ايستادگي تاكيد مي كنند و سپس مي فرمايند «يك مطلب كلي را ما بايد هميشه در نظر داشته باشيم و آن اين است كه توقع كم گذاشتن در كفه حق را از همه كس بايد داشت... بايد يك مقداري آماده بود براي آنچه كه انسان آن را كوتاهي و جفا و بي وفايي بنامد. بالاخره واقعيت عالم اين است... شماها تذكرات تان را بدهيد. اگر منكري مي بينيد نهي از منكر كنيد، اگر چنانچه معروفي زمين مانده امر به معروف كنيد اما اين موجب نشود كه آدم اين منكر را يا اين نقطه منفي را بهانه قرار بدهد و راهش را جدا كند يا فرض كنيد كه فاصله ايجاد شود يا تعارض كند يا تخريب كند، كما اينكه بعضي ها همين جورند... سعي كنيد بيش از آن مقداري كه حد و حق اين اشكالات است، حساب باز نكنيد... راه حمل بر صحت را به كلي و در مواردي نبنديد... وحدت مهم است. اين را بايد حفظ كرد ولو با اغماض هايي. بعضي اغماض ها ممكن است اعتراض برخي ديگر را متوجه انسان بكند. خوب، بكند ولي آدم بايد ببيند حق چيست. يك جاهايي بايد برخي اغماض ها را براي يك مصلحت بزرگتري انجام داد كه حالا در اين مورد بحث ما مصلحت، اتحاد و اتفاق و يك حرف زدن و يك صدا داشتن و اينهاست.»
رجا نيوز