اندیشهها از مبادی و مجاری گوناگون و متنوعِ آشکار و نهان وارد یک جامعه میشوند و بلاشک یکی از مهمترینِ این مبادی و مجاری، کتاب است؛ کتابهایی که حامل گفتمانهای گوناگون بومی و غیربومیای هستند که هر کدام نسخهای برای سعادت جامعه میپیچند؛ کتابهایی که خوشبختانه یا متأسفانه، بخش قابلتوجهی از آنها حامل گفتمانهای ترجمهای و غیربومیاند و تأثیرات عمیق فرهنگی این گفتمانها در جامعه بر جای میماند.
آگاهی از تحولات سدهها و دهههای اخیر کشور بهخوبی نشان میدهد که بخش قابلتوجهی از افکار و اندیشهها تحت تأثیر جریان ترجمه و اندیشههای وارداتی بهوجود آمده و قوام یافته است. شاید یکی از بهترین مثالهایی که بتوان در این حوزه استفاده کرد، ظهور و تولد جریان روشنفکری در دویست سال گذشته در کشور باشد که تماماً تحت تأثیر اندیشههای ترجمهای و افراد دلبسته و شیفتۀ غرب رخ داد. ظهور گستردۀ تشکلها و جریانهای مارکسیستی در نیمۀ اول قرن چهاردهم شمسی در کشور نیز شاهد مثال دیگری از اثرگذاری عمیق اندیشههای وارداتی و ترجمهای است. حتی در دهههای اخیر، مباحثی همچون «توسعه»، «جهانیسازی»، «دموکراسیخواهی» و … نیز غالباً متأثر از وارد کردن بستههای اندیشهای ترجمهای و غیربومی بوده است.
علاوه بر توجه به تحولات تاریخی و اندیشهای، گشت و گذاری در کتابفروشیها نیز بهخوبی گویای توجه مخاطبان به آثار ترجمهای است و این آثار قطعاً اثرگذاری خود را در سطوح و اشکال مختلف خواهند داشت. یکی از این آثار این است که به لطف جریان ترجمه، همواره میتوان تصویر و شِمایی از تحولات اندیشهای جهان را در کشور داشته باشیم و فیالواقع در جریان ماوقع جهان اندیشه باشیم. البته این مسئله تیغی دولبه است و همانطور که میتواند ما را از آنچه در میان سایر ملل و اقوام در جریان است، مطلع کند، میتواند پردۀ بیخبری و بیاطلاعی از آن را نیز جلوی چشمان ما بکشد. این اتفاق زمانی رخ میدهد که ترجمه با نگاهی «گزینشی» انجام شود و اندیشهای که در «بخشی» از عرصۀ بینالملل در حال بروز و ظهور است، بهعنوان اندیشۀ رایج جهان به جامعه تزریق شود و سایر اندیشهها مغفول واقع شوند. به این معنا که آنچه ترجمه شده و بهعنوان «اندیشۀ رایج» به جریان فکری کشور تزریق شده است، تنها بخشی از واقعیتِ فکری موجود در جهان است، نه همه و نه حتی الزاماً جریان فکریِ غالب! یک مثال تاریخی این مسئله را بهخوبی روشن خواهد کرد.
بسیاری از حرکتهای تأسیسی و ابتدایی در حوزۀ ترجمۀ کتاب در ایران توسط مؤسساتی شکل گرفت که وابسته به جریان پهلوی و عموماً دارای تفکرات لیبرالیستی بودند؛ مؤسساتی همچون «بنگاه نشر و ترجمه» و «مؤسسۀ فرانکلین» و هشت ناشری که به تعبیر مرحوم «جلال آلاحمد» در سایۀ «مؤسسۀ فرانکلین» رشد میکردند. این مؤسسات مسئول وارد کردن آثار همراستا با تفکرات لیبرالیستی در ایران بودند و طبیعی است که جریان قوی ترجمۀ ایران نیز بر مدار این تفکرات و دغدغهها شکل گرفت.
نکتۀ قابلتوجه در این میان این است که مؤسساتی همچون فرانکلین در دورۀ جنگ سرد، اساساً مأموریت توسعۀ ادبیات لیبرالیستی در جهان سوم و کشورهای درحالتوسعه را داشتند و اهتمامی جدی در این امر بهکار میبستند و توفیقهایی را نیز داشتند. جالب آنکه بزرگترین پروژهای که مؤسسۀ فرانکلین در سراسر جهان اجرا کرد، در سایۀ حمایتهای رژیم پهلوی، در ایران اجرا شد که شرح و بسط آن در این مقال نمیگنجد.
از همین رو، طبیعی است که از آنجایی که اولین اقدامات تشکیلاتی گسترده در حوزۀ ترجمه در ایران توسط این گروه از ناشران صورت گرفت، بافتِ اصلی ترجمه نیز با محوریت آثار ترجمهایِ متناسب با تفکرات لیبرالیستی شکل گرفت و این جریان سالها جریان غالب ترجمۀ کشور بود.
از سوی دیگر، در مقابل این جریان، جریان ترجمۀ دیگری در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ بهوجود آمد که ترجمۀ آثار متفکرین اسلامی را در دستور کار خود قرار داده بود. نشر آن آثار، بهخوبی نشان داد آنچه که تا آن روز توسط جریان غالب ترجمۀ کشور به بدنۀ جامعه تزریق میشد، تنها «بخشی» از ماوقع آن سوی مرزهاست و از قضاء، متفکرین جدیای در بیرون از کشور وجود دارند که به لحاظ فکری، در نقطۀ مقابل این جریان لیبرالیستی قرار دارند و تا آن روز قربانی نگاه «گزینشی» به ترجمه شده بودند و صدایی از آنها در کشور شنیده نمیشد. ترجمۀ این آثار میتوانست افقهای جدیدی را فراروی علاقمندان کتاب و تفکر باز کند.
در آن دوران، عناصر انقلابی همچون «سید علی خامنهای»، «سید محمد خامنهای»، «اکبر هاشمیرفسنجانی»، «سید هادی خسروشاهی» و …، کتابهایی را از «سید قطب»، «محمد قطب»، «اکرم زعتیر» و سایر اندیشمندان ترجمه کردند که این کار جریان گستردهای را از آثار انقلابیِ دیگر نقاط جهان در ایران منعکس کرد و تأثیرات قابلملاحظهای بر جریان انقلابی آن دوران برجای گذاشت. آثار ترجمهشده توسط این عناصر، در میان مبارزان انقلابی آن روز دستبهدست میشد و جریان انقلابی را تقویت میکرد.
آنچه در جریان ترجمۀ دهۀ چهل و پنجاه شمسی و قبل از آن رخ داد، گواه خوبی بر این مسئله است که اولاً نگاه «گزینشی» به ترجمه میتواند ابزاری در دست جریان سلطه، برای رهنمون کردن جامعه به سمت شقاوت باشد، ثانیاً توجه به ظرفیتهای اندیشهای در سایر نقاط جهان میتواند افقهای جدیدی فراروی یک جامعه باز کرده و به تولید علم و دانش در درون کشور نیز کمک کند و ثالثاً از آنجایی که مترجم غالباً به ترجمۀ آثاری مبادرت میورزد که مورد علاقه و مطلوب او و متناسب با جهانبینی و ایدئولوژی اوست، برای تقویت گفتمان انقلابی، باید به پرورش مترجمین قوی با علایق و نگاههای انقلابی دست یازید.
اگرچه برای روشن شدن این موضوع از یک مثال تاریخی استفاده کردیم، این مسئله امری تاریخی نیست و در حال حاضر نیز در جامعۀ ما وجود دارد؛ چه بسا توجه به این امر، امروز، از جهاتی اهمیت بیشتری نیز دارد. لذا برای تقویت جریان فکری داخل و همچنین جلوگیری از آفات نگاه «گزینشی» به ترجمه، میبایست با نگاهی راهبردی به سمت ترجمۀ هدفمند و عالمانه حرکت کرد.
البته تلاش برای خودبسندگی جریان دینی و انقلابی وتکیه به خود در تولید علم و دانش بومی و کتاب، برکات فراوانی دارد و منجر به تکاپوی گسترده در حوزۀ تولید دانش شده و خواهد شد، ولی با این وجود باید توجه داشت که ناگزیر تعداد اندیشمندان و نویسندگان ایرانی در مقیاس با اندیشمندان و نویسندگان جهان ارتباطی نزدیک با نسبت جمعیت ایران به جمعیت جهان دارد؛ یعنی حدوداً یکصدم!
بنابراین حتی در صورتی که برنامهریزیهای گستردهای هم در حوزۀ تولید دانش در کشورمان انجام شده و در این مسیر از ظرفیت همۀ اندیشمندان داخلی نیز بهره برده شود، همچنان این جمعیت به لحاظ کمّی ظرفیتی بسیار محدود برای تولید دارد و بیش از آن هم نمیتوان توقع داشت. این در حالی است که در میان اندیشمندان غیرایرانی، افرادی یافت میشوند که آثاری همراستا با گفتمان انقلاب اسلامی تولید کردهاند و از قضا، تعداد آنها کم هم نیست. قطعاً سرمایهگذاری بر روی ترجمه و عرضۀ این نوع از آثار میتواند این شکاف کمّی را پر کند.
حتی برخی آثاری نیز که در نگاه اول، تعلقی به پایگاه گفتمانی انقلاب اسلامی ندارند، قابلیت این را دارند که در جهت تقویت ارزشهای انقلاب به خدمت گرفته شوند، چرا که متن در «زمینۀ متن» (context) معنا پیدا میکند و نمیتوان بیتوجه به زمینۀ یک متن، فهم درستی از آن نوشته داشت و یا حتی نسبت به آن داوری کرد. لذا میتوان با قرار دادن متون در زمینههای درست، بهرۀ کافی و وافی را بُرد. بهعنوان مثال، کتابی دربارۀ آمریکا و تاریخ پرفراز و نشیب این کشور وجود دارد. ترجمۀ این اثر توسط مترجمی چپگرا و در کشوری با زمینههای چپگرایی باعث میشود این کتاب در ارودگاه مارکسیسم و بهعنوان تقویتکنندۀ این اندیشه معنا پیدا کند، حال آنکه اگر همین کتاب، بیکم و کاست، توسط یک ناشر انقلابی و در یک زمینۀ متناسب با آن ترجمه و منتشر شود، کتابی ضدسلطه و در دوگانۀ استضعاف و استکبار، کتابی ضداستکباری معنا خواهد شد. کتابهایی از این دست در جهان اندیشه کم نیستند و میتوان بهراحتی و بدون صرف هزینه برای تولید علم، آنها را در راستای گفتمان انقلاب اسلامی به خدمت گرفت. گاهی اوقات، حتی تفاوت «ناشر» یک کتاب نیز در نوع معناشوندگی آن اثر در جامعه تفاوت قابلتوجهی دارد.
کوتاهسخن اینکه در مواجهۀ تفکر انقلاب اسلامی با سایر اندیشهها، بهراحتی میتوان از اندیشه و آثار بسیاری متفکرین و نویسندگان متعددی که در سرتاسر جهان وجود دارند و بهنوعی در برخی از امور و مسائل با انقلاب اسلامی همراستا هستند، بهرۀ لازم را برد و این مسئله نیز نیازمند ساماندهی یک جریان جدی و منسجم ترجمه در کشور است. با این کار، هم از ظرفیت تولید علم انقلابی در بیرون از مرزها نهایت استفاده برده میشود و هم میتوان از دانش ترجمهای برای شکوفایی دانش بومی بهرهبرداری کرد.
منبع هفت راه