به گزارش پایگاه 598، همشهری جوان نوشت:17مرداد، روز خبرنگار است. روزی که 17سال پیش، شهادت محمود صارمی، خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) در جمع شهدای دیپلمات در مزارشریف به دست طالبان پاکستان، روزی تلخ برایمان رقم زد. تقارن انتشار این شماره هفتهنامه با روز خبرنگار، فرصتی شد تا باردیگر سراغ شناختهشدهترین خبرنگار تلویزیونی این سالها برویم. ما چندین بار با کامران نجفزاده درباره سابقه کار، سفر به عراق و ...گپ زدهایم. متاسفانه یا خوشبختانه او هنوز یکی از شناختهشدهترین خبرنگاران تلویزیونی است. خوشبختانهاش برای اینکه هنوز توانسته است خودش را در مسیر خبرنگاری نگه دارد و متاسفانهاش هم برای اینکه خبرنگار تلویزیونی جدیدی ظهور نکرده است. ما در این گفتوگو درباره گذشته و چگونه خبرنگارشدن او حرف نزدیم و سعی کردیم درباره اوضاع فعلی خبرنگاری به خصوص در حوزه تلویزیون، بگوییم و بشنویم.
چرا خبرنگاران ما و به خصوص بخشهای خبری، در پوشش رسانه مذاکرات نهایی وین چندان مسلط و قوی نبودند.
احساس میکردم ما دپیلماسی رسانهای قوی نداریم؛ یعنی خطوطی که بخواهد از طرف دیپلماتهای ما به خبرنگارانمان منتقل شود، واضح نبود. به علاوه اطلاعات خوب و دست اول هم از داخل مذاکرات کم بود. این ماجرای اطلاعرسانی محدود، درباره تیم مذاکرهکننده قبلی هم کمتر بود. در این دوره هم تعدد و تکثر خبرنگاران زیاد بود، اما در عمل خروجی خوبی نداشتیم. مواد خام دست خبرنگاران کم بود و حتی آنهایی که در خانه بودند هم میتوانستند همین اطلاعات را داشته باشند.
آخر، خبرنگار کارش گرفتن اطلاعات است و نباید بنشیند تا به او اطلاعات بدهند. بقیه رسانههای دنیا هم همین اطلاعات محدود را داشتند، اما جوری خبرسانی میکردند که انگار چپشان پر است.
ساختار و شکل مهم است که چطور از مواد خام اندک، گزارش بسازی؛ مثلا روزی که خبری نیست گزارش ندهی یا بگویی روز سکوت در کوبورگ یا دودکشهای هتل را نشان بدهی و بگویی هنوز دود سفید توافق از آنها دیده نمیشود. اتفاقا یک روز در بغداد بودیم و بمبی منفجر نشد. ما همان را سوژه کردیم و گزارش کردیم که امروز، روز خاصی است، ولی واقعیت این است که 30 تا 40درصد یک گزارش به شکل ربط دارد و بقیه آن در موضوع مهم و حساسی مانند مذاکرات هستهای به اطلاعات و کدهای دقیق است. گزارش مذاکرات هستهای با گزارش تمرین تیمملی فوتبال فرق دارد. یک کلمه اینور آنور بگویی، واکنش دارد. یادم هست یک بار در گزارشی گفته بودم ظریف گفته ما50درصد به توافق نزدیک شدهایم. چند دقیقه بعد از وزارت خارجه زنگ زدند و گفتند دکتر میگوید من کی این را گفتهام؟
مذاکرات 22ماه طول کشید. در این مدت مذاکرهکنندگان، آبدیده شدند، اما انگار این اتفاق برای خبرنگاران نیفتاد. شما که مذاکرات قبلی را گزارش کرده بودید، اصلا با خبرنگاران اعزامی تبادل اطلاعات و تجربه داشتید؟
ما به صورت کلاسیک، چیزی نمیگفتیم، ولی با هم حرف میزدیم. اگر قرار بود صمدی یا علوی از پاریس به وین بروند با آنها صحبت میکردم که مثلا چیدمان دوربینها چطور باشد؟ دم در، یک دوربین بگذارند تا ورود وزیران را ثبت و ضبط کند. ما حتی به این تجربه رسیدیم که لوگو همه شبکههای داخلی را به یک چوب وصل کردیم تا همه، کارشان راه بیفتد.
در طول مذاکرات وین، با خبرنگاران خارجی هم تعاملی داشتید؟
بله، مثلا یک بار یکی از دوربینها در جایی دیگر بود و ما نتوانستیم تصویری از مذاکرات داشته باشیم. خانم کاظمی که خبرنگار محلی ما بود، سراغ تیم آسوشیتدپرس رفت. آنها هم همگی کمک کردند. تصویربردار و عوامل آمدند و دوربینشان را برای ضبط تصویر و گفتن پلاتوی من دادند.
نحوه تعامل پنج کشور مذاکره کننده روبهرو با خبرنگاران چطور بود؟
مایکل مان، عضو تیم مذاکرهکننده آمریکا، استاد جنگ روانی بود. با رسانههای آمریکا در تعامل بود و مدام خط میداد. این هماهنگی پی در پی از این نظر قابل تامل بود. به وقتش خبرنگاران را تغذیه اطلاعاتی میکردند و با وجود تنوع شبکه، خط واحدی وجود داشت، البته خود ظریف تا حدی این ماجرا را پر میکرد، مثل استاتوس گذاشتن و توئیت کردن.
وقتی فضای مجازی اینقدر از تلویزیون ما جلوست، چرا اینقدر تلویزیون ما درگیر مسائل دست و پا گیر اداری است. تا بخواهند خبرنگار و مترجم و مسوولان خبری، بجنبند، خبر سوخته و تمام شده است.
نکته درستی است. مذاکرات هستهای نشان داد که فضای مجازی چقدر جلوتر از تلویزیون است. ما هم بارها از آن فضا وام گرفتیم، مثلا گفتیم ظریف در فیسبوکش نوشت یا در یوتیوب، فیلم گذاشت. مذاکرات هستهای، نشان داد این شبکهها و فضا چقدر قدرت دارند.
اینکه ظریف در بالکن هتل کوبورگ، کلیپی ضبط میکند و در یوتیوبیکه در ایران، فیلتر است، پیام میگذارد برای خود تلویزیون رسمی ما، برخورنده نیست؟
پیام ظریف به زبان فارسی نبود و برای انگلیسی زبانان بود که طبیعتا شبکههای داخلی ما را نمیبینند. اتفاقا درباره بالکن هتل که ظریف در دو دور قبلی، روی آن رفت و با خبرنگاران حرف زد، خیلی از خبرنگاران ما اصلا کاری نداشتند که این دیپلماسی بالکنی است. خیلی از خبرنگاران ما پلاتو(متن تصویری) میگفتند اما عبارت «انشاءالله درست میشه» ظریف بود که معنا داشت. ما به یک تصویربردار خارجی که میکروفونش، فقط20میلیون تومان میارزید و هر صدایی را ضبط میکرد، گفتیم صدایش را بدهد. نصف روز گشتیم تا صدای ظریف را پیدا کردیم و بارها استفاده شد. من به تصویربردار میگفتم وقتی رفتی وسط ماجرا یکهو بپرس «چه خبر، خسته نباشید» تا ظریف بگوید «سلامتی. خسته نیستم». در وین، تصویربردارها به خبرنگار تبدیل شده بودند و گاهی در آن بیخبری، یک عبارت کوتاه بعضا کمارزش، ارزش بالایی پیدا میکرد.
یعنی فکر میکنید کمبود امکانات باعث این افت شده است؟
یادم هست، لیبیکه بودیم. ما بودیم و یک دوربین و یک سهپایه دوربین و با دمپایی راه میرفتیم، اما گروه 30نفره بیبیسی را دیدیم که فقط دو تا کارگر، جعبههای آب معدنیشان را میبردند یا تیم الجزیره، 15نفر بود که فقط یک نفر، کارش جمعآوری اطلاعات درباره امام موسی صدر بود، اما من یک نفر بودم با یک تصویربردار.
اما خبرنگاران ما در وین، 80 نفر بودند که خروجی چندان قابل تاملی نداشتند. انگار به جای خبرنگار، مدیر مسوول و علاقهمند به سفرهای خارجی رفته بودند و دنبال ترجمه بودند.
ما دنبال انشا نبودیم، دنبال کپی بودیم. یک شب در مذاکرات وین پنج، ساعت چهار صبح به ذهنم زد که عراقچی به ما نگفت بعد از توافق، چقدر پول دستمان را میگیرد. در وایبر عراقچی نوشتم که دکتر سوال دارم. گفت این وقت صبح، ول نمیکنی و آمد. فکر میکردم تنها کسی هستم که بیدارم و دارم اطلاعات جدید میگیرم. هنوز کارم تمام نشده بود که خبرنگار بولومبرگ، از لای شمشادها بیرون پرید و سوال کرد. انگار خبرنگارهای آنها در جایی که باید، باشند.
جالب اینجاست که مثلا جان کری، وزیرخارجه آمریکا، نشست مطبوعاتی زنده داشت. بیبیسی فارسی، زنده آن را ترجمه میکرد و بعد خبرگزاریهای ماهمان را کپی میکردند. تلویزیون هم که کلا نبود.
نه! ما هم در خبر 21، ترجمه کردیم. خیلی مو به مو شد. مذاکرات وین برای من هم تجربه جدیدی بود. همان موقع که کری داشت رد میشد، داد زدم: «مذاکرات چطور است؟» و او از بین محافظهای غولپیکرش گفت: «داریم سخت کار میکنیم.» برایم تجربه عجیبی بود. تجربه داد زدن و جواب گرفتن. دیدم میشود به جای کتک خوردن از محافظها، داد زد و جواب گرفت.
خبرنگاران آنها چی دارند که خبرنگاران ما ندارند؟
به نظرم بازوهای دیپلماتیکی که آنها را حمایت میکنند، قویترند. آنها به منبع کُر وصلند. ما منتظر بودیم عراقچی بیاید بیرون و بگوید مذاکرات سازنده بود، اما آنها سراغ منابع دیگر میرفتند از مدیر هتل تا وزیران خارجه دیگر.
مشکل خبرنگاران ما چیست؟ زبان؟ عدم اطلاع؟ عدم مطالعه؟
ما ارتباطات گسترده نداریم. خبرنگار بیبیسی میدانست دو روز دیگر پنج وزیر میآیند، چون ارتباط مستقیم با وزارت خارجه انگلیس داشت.
یعنی خبرنگار صداوسیمای جمهوری اسلامی، ارتباطی با وزارت خارجه جمهوری اسلامی ندارد؟
ربط دارد، ولی جو امنیتی شدیدی بر تیم مذاکرهکننده حاکم است و اطلاعات قطرهچکانی است.
این انفعال خبرنگاران تلویزیونی، ربطی به مذاکرات ندارد. خبرنگاران ما در جاهای دیگر هم منفعلند و خبرنگاران محلی مثل خالد صبارنه در کرانه باختری یا بشیر الضرعی در یمن یا سمیرا منتظری در مصر بهتر از خبرنگاران اعزامی ما جواب میدهند. حتی داغ شدن یک منطقه به خود خبرنگاران ربط دارد؛ مثلا اگر شما به عراق بروید، داغ میشود.
مثل معصومینژاد که با سبک خاص گفتاریاش هم ایتالیا را داغ کرده و هم سوژهیابیخوبی دارد. وقتهایی ما در دریایی از سوژه هم باشیم، بیخبریم. اینکه میگویید درست است که برخی از خبرنگاران ما اینجورند.
بعد از مدتی که نبودید، گفتوگوی ویژه و تیمی جدید جای مجریانی مانند عابدینی را گرفت. گفتوگوی ویژه جمعوجور شد و دیگر دو ساعت کش نیامد. برنامه جدیدی برای این بخش وجود دارد؟
راستش من الان نقشی در مدیریت گفتوگوی ویژه خبری ندارم، اما باید کمی صبر کنیم تا تحولات جدیدی را شاهد باشیم. ایده اولیه گفتوگوی ویژه این بود که در 20دقیقه یه یک ماجرای تبیینی پرداخته شود. ناقص نباشد و مخاطب همراه شود.
اما به نظر میآید این چند وقت اخیر، دوباره دارد کش میآید و مثل اوایل سال نیست.
شاید اینطور باشد. شاید این نگاه کارشناسانه بتواند به بهبود برنامه کمک کند.
اسم واحد مرکزی خبر هم به خبرگزاری صداوسیما تغییر پیدا کرده. اما به نظر نمیآید، محتوا فرقی کرده باشد؟
آنکه کوتاه کرده باید بگوید نه من. به هر حال هر حرکت جدیدی نکات مثبت و منفی دارد. این اتفاق هنوز جا دارد تا به جای اصلیاش برسد.
کامران نجفزاده از تجربه بازی در فیلم بادیگارد حاتمیکیا میگوید:دیالوگم را تغییر میدادمشاکی میشد
حضور و بازی امیرکیان در چند فیلم و سریال باعث شد تا پشت صحنه سینما را هم ببینم که برایم جالب بود. قبلا چند بار بعضی از کارگردانها پیشنهاداتی داده بودند، حتی وقتی ابراهیم حاتمیکیا به من گفت که بیا، اول گفتم نه، اما وقتی برای من کل سناریو را گفت و گفت تو نقش خودت را داری که روایتگر یک حادثه تروریستی هستی، من گفتم چون تو کارگردان کاری میآیم. تجربه خوبی بود. ماه رمضان بود از افطار تا سحر جلو دوربین بودیم. خود حاتمیکیا راضی بود، البته بعضی جاها که دیالوگهایم را خودسرانه عوض میکردم، شاکی میشد، ولی خیلی باشخصیت،خوشفکر و باصفاست و حالا بیشتر دوستش دارم. کلا ازش خوشم آمد. درباره بازی امیرکیان هم که حالا در چند فیلم بازی کرده، برخی نقشها را من و خانمم که نقش اصلی را در انتخاب امیرکیان دارد، رد کردهایم. فیلم شکاف را هم چون بحث خانوادگی داشت و معضل 90درصد خانوادههای جوان است که وسط دعوا به فکر بچه نیستند، قبول کردیم که بازی کند.
روایت جالب نجفزاده از اجرای سال تحویل 94 میخواستم خودم را پرت کنم پایین
هفت روز مانده به سال تحویل آمدند و گفتند بیا برنامه سال تحویل شبکه دو را اجرا کن. من درگیر گفتوگوی ویژه خبری بودم. گفتم بروید از معاون خبر اجازه بگیرید. من خیالم راحت بود که پیمان جبلی اجازه نمیدهد. وقتی گفتند اجازه داد از ترس میخواستم از بالکن دفتر پایین بپرم. رفتیم پیش جعفریجلوه، مدیر شبکه دوم تا بگوییم چه میخواهیم بکنیم. گفتم بدهید یکی دیگر اجرا کند. جعفریجلوه گفت تو چقدر تقوای آنتن داری. خیلیها برای اجرای این شب، در این دفتر را کندهاند. گفتم من تقوای آنتن ندارم، اتفاقا امشب اجرای گفتوگوی ویژه دارم، اما من 16ساعت اجرای زنده بلد نیستم. نهایتا میتوانم 20دقیقه اجرا کنم. مرحله بعد، دعوت مهمانها بود. دیدیم مهمانها نیستند. خیلیها را علیخانی برد. بعضیها را با پول برده بودند. من سراغ آنهایی که میشناختم رفتم؛ مثلا به جلال مقامی و آتقی زنگ زدم، نه من برای برنامه پول گرفتم و نه آنها.