به گزارش هم اندیشی؛ حضرت آیت الله مصباح یزدی در پیام تصویری در افتتاح ششمین نشست کشوری مخاطبین ستاد فرهنگی فجر انقلاب اسلامی سخنانی را ایراد فرمودند که متن آن در ادامه آمدهاست:
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام علي الحسين و علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين
قبل از هر چيز وظيفه خودم ميدانم كه خداي متعال را بر نعمتهاي عظيمي كه به جامعهي ما اختصاص داده شكر كنم و آنها را به خاطر بسپاريم كه نياز به شكر ويژه دارد.
لزوم شکر نعمت انقلاب اسلامی و رهبری آن
پيروزي انقلاب اسلامي كه خودش از بركات رهبري و امام رضوان الله عليه بود و بر مديريت انقلاب به دست خود آن بزگوار و بعد هم نعمت وجود مقام معظم رهبري كه جانشين شايستهاي براي آن بزرگوار هستند از نعمتهايی هستند كه شاید در دنيا و در طول تاريخ نظيرش را نشود پيدا كرد ويا شايد بسيار كم باشد و هرآنچه نعمتها شكر خاصي مي طلبد كه اميدواريم ما از كساني باشيم كه خدا معرفت اين نعمت را و همينطور شكر وجود نعمت را به ما عطاء بفرمايد.
خوب در نظام بر اساس اسلام و به بركت رهبري شخصي يا بي نظير يا بسيار كم نظير - دومی را براي احتياط عرض ميكنم- بركات چنين نعمتي قابل ارزشيابي و مقايسه با نعمتهاي ديگر نيست و شايد قرنها بايد بگذرد تا تدريجاً عظمت اين انقلاب و وفور بركاتش روشن شود.
بیداری اسلامی نمونهای از برکات انقلاب اسلامی ایران
يكي از نمونهايش بعد از سي و چند سال، اين بيداري اسلامي است كه امروز در بسياري از كشورهاي اسلامي ملاحظه ميشود.
خدمت تا هر حدی که بتوانیم در قبال نعمت انقلاب
در مقابل چنين نعمتي هر كس هر قدر بتواند خدمت كند زياد نيست، كم بودن خدماتمان را بايد اعتراف بكنيم. اما خدماتی را کهد به بركت اين نعمت مي شود راه انداخت و به عنوان شكر اين نعمت که از وظايف است، علاوه بر وجوب نفسی كه خود آن خدمات دارد، شكل و نوع خدمات بسيار متفاوت است. تعيين نوع خدمت و كيفيتش هم بستگي به سطح معرفت و سطح فهم اجتماعي و درك صحيح از معارف اسلامي و درك صحيح شرايط زمان دارد و تابعي است از اين نوع معرفتها، البته در عمل هم بستگي دارد در چه اندازه امكانات فراهم شود.
چگونه خدمت کنیم
به عنوان نمونه وقتي بخواهیم در مقابل اين نعمت عظيم اداي وظيفه كنیم امكانات و توان شخصی خودش را بررسي ميكند. من چه دارم چه كار مي توانم بكنم چه بنويسم چه بگویم. احياناً اگر ثروتي داشته باشم در چه راهي صرف كنم يا موقعيت اجتماعي داشته باشم تا چه اندازه میتوانم از آن بهره ببرم؟ و امثال اینها.
ولي كساني كه شناخت بيشتري از شرايط زمان و اقتضائات تاريخي دارند، خودشان را به اين حد محدود نمي كنند. دائرهي فعاليتها، باید به فعاليتهاي گروهي، كشوري و بين الملي گسترش پیدا کند.
همه ما ميدانيم كه بازده فعاليتهاي اجتماعي نسبت به فعاليتهاي فردي اگر بخواهيم فرموليش كنيم از قبيل تصاعد حسابي نيست، باید آن نسبت را در تصاعد هندسي جستجوكنيم. يعني خيلي فعاليت گسترش پيدا مي كند و شاخه هاي گوناگون پيدا ميكند. ازهر شاخهای شاخه هاي مختلفي ظهور پيدا مي كند "کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء". این است که به طور كلي با الهام گرفتن از دستورات ديني و از دستورات قرآني، ما بايد بدانيم كه وظايف ما منحصر به وظائف فردي نيست. بايد سعي كنيم كه با گسترش فعاليتها و همبستگي و تعاونهایی - به تعبير قرآن - زمينهي فعاليت را گسترش بدهيم و هر روز كاري ارزنده تر و مفيد تر ، در سطحي وسيع تر و گستردهتر ارائه بدهيم.
همکاری نیروهای انقلابی چگونه باشد
اما شكل كارها چه جور باشد؟ تابع عوامل مختلفي است كه يكي از آنها شناخت ماست. در طول اين سي و چند سال يكي از بركات انقلاب اين بوده كه مردم ما سطح فكریشان خيلي ارتقاع پيداكرده، همت آنها خيلي بلندتر شده است. فهم آنها نسبت به مسائل اجتماعي عميق تر شده و متقابلاً با تجربههاي تاريخي كه داشتند آسيب هاي اجتماعي را هم بهتر ميشناسند. نه تنها آسيبهاي موجود را مي توانند شناسايي كنند، كه حتي مي تواند آسيبهاي آينده را نیز پيش بيني كنند. اين از بركات خفي انقلاب است كه در آمارها نميگنجد. ارتقاع سطح فرهنگي مردم و فهم سياسي اجتماعي آنها از بزرگترين بركات اين انقلاب است.
هرچه نعمت بیشتر باشد خطر وفتنه نیز بیشتر است
ولي به هر حال همان طور كه سنت تاريخ است و به يك معنی سنت الهي است، هر گاه نعمتي زياد مي شود در مقابلش امكان بلا و فتنه زياد میشود. اگر نعمت وجود پيامبر اكرم نبود، داستان كربلا واقع نمي شد. چون داستان کربلا در بستر اسلام واقع شد. اگر اسلام نبود و پيامبر اسلام نبود اصلا زمينه اي براي اين داستان فراهم نمي شد. يعني بزرگترين فاجعه تاريخ در كنار بزرگترين نعمت الهي پيدا ميشود. مانبايد تصور كنيم وقتي نعمتهاي خدا زياد شد خيلي خوشحال باشيم و فقط منتظر شكرش باشيم. الحمدلله ما اینطور نیستیم و این نیز به برکت انقلاب است.
هر وقت نعمتهای خدا افزايش پيدا مي كند، آسیبهای اتماعی نیز گسترش پيدا ميكند. هر قدر وسايل تعليم و ترويج دين زياد مي شود و امكانش فراهم مي شود، وسايل گناه و انحراف نیز زياد مي شود. و شايد - شايد مي گويم براي احتياط است- - اين يكي از سنتهاي الهي است. شاهد براین مطلب هم این آيه قرآن كريم است" وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الجن والانس" خدا می فرماید خود ما قراردادیم. نص اين آيه در باره نبي است اما ملاکش برای اوصیا و هر وصي متناسب با خودش این سنت وجود دارد، تابرسد به شاگردان مکتب انبیا و اهلبيت اولياء و اوصياء که متناسب با خودشان دشمناني خواهند داشت. اين يك مطلب كه ما هميشه بايد در كنار نعمتهاي در كنار خدا، منتظر باشيم كه ببینیم چه آفتي، چه فتنه اي و چه مصیبتی پيدا مي شود، زمینه بوجود آمدن آن پیدا میشود و رشد مي كند.
امتحانهای آینده سختتر از فتنه 88 است
يك نكته ديگر اين است كه مقداری ذوقی است و خیلی برهانی نیست ولی به ذهن نزدیک است و خودم میپسندم. و آن این استكه امتحان به عنوان يك سنت الهي در آفرينش انسان مراتبی دارد، همين طور كه شاگردان مدرسه را وقتی امتحان میکنند هر سطحی را به تناسب خودش امتحان میکنند. كلاس دوم امتحان آنها سخت تر از اول ميشود. و همینطور هرچه بالاتر می روند امتحان ها سختتر می شود. يعني اگر جامعه ما در امتحان اول موفق شد از كلاس اول به كلاس دوم و در كلاس دوم بايد منتظر امتحان سخت تری باشيم. و الا ميمانیم و رفوزه مي شويم.
اين كه بعد از امتحان فتنه 88 كساني گفتند كه فتنه آيند سختتر خواهد بود، خيلي بي ملاك نيست. سنت امتحان دادن همین را اقتضادارد. اگر مردم ما در فتنه 88 روفوزه شده بودند خوب در همان كلاس ميمانند. اما مردم ما روفوزه نشدند الحمدالله بسيار موفق بودند موفقيتي كه خيلیها پيش بيني نمي كردند و نا اميد بودند این موفقیت اقتضا میکند که مراتب بالاتر و امتحان سختتری هم باشد تا باز هم ترقي بكنند.
با اين مقدمات نتيجه ميگيريم كه هر روز امتحان ما سختتر ميشود. و بايد خودمان را براي پذيرفتنهاي مسئوليتهاي مهم تر بزرگتر سنگينتر پرهزينهتر و مواجه با فتنههاي پيچيدهتر مبهم تر داراي لغزشگاههاي بيشتر آماده كنيم.
سیر تاريخ هم همين راه نشان ميدهد فتنه اي كه بعد از پيغمبر اكرم اتفاق افتاد، تا فتنه ی کربلا و فتنههای دیگر، همین را نشان میدهد. در زمان پیغمبر روشن بود که جنگ بين كافر و مشرك هست. اما وقتي امير المؤمنين مي خواهد با پسر عمه خودش كه هم سنگر بودند جنگ بكند كار خيلي مشكل ميشود. کسی که پیغمبر برای خودش و شمشیرش دعا کرد حالا علی میخواهد با او بجنگد.
به قول كسي كه به جنگ جمل آمد و از حضرت سؤال كرد: آقا يك طرف شما هستيد و مي دانم شما داماد پيغمبر هستید و مرد بزرگي هستيد اما در مقابل شما هم چند نفر از اصحاب پيغمبر و همسر پيغمبر هستند. آنها سه نفر هستند.
این نشان مي دهد كه اینجاها تشخيص برای مردم سختتر میشود. اين همان است كه فتنه سخت تر مي شود امتحان سنگين تر مي شود. آن كساني كه باید روشنگر باشند، وظيفه آنها سنگين تر ميشود، خودشان بيشتر درمعرض خطا و اشتباه قرار ميگيرند. چون كه امتحان استثناء ندارد. امام فرمود من هم در معرض اشتباه و خطا هستم. اگر این را نمیفرمدند هم ما میدانستیم. كسي مستثني نيست.
وقتی این مسئله را از آيات و روايات و از اعتبارات عقلی و از تجارب عيني به دست بياوريم، روز به روز بايد كمرهايتان را محكمتر ببنديد، براي اين كه هم راه را بهتر بشناسيم هم بهتر بشناسانيم و هم بپيماييم.
برای کمک به انقلاب و اسلام جمعی کار کنیم
طبعاً تکلیفی به اين سنگيني كه روز به روز هم سنگينتر مي شود، با كار فردي تناسب ندارد.یک نفر مگر چقدر میتواند فکر کند و کار بکند. یا چقدر میتواند حرف بزند و بنويسد؟! اين همه ایادی شياطين كه تمام نيروهايش را روي هم مي گذارند و متمركز مي كنند به همديگر كمك مي كنند، از شرق عالم و از غرب عالم قدرتهاي شيطاني- امنيتي- اطلاعاتي همه اينها باهم هم دستي مي كنند برای مقابله با یک حرکت اسلامی که در یک گوشه دنیا صورت میگیرد. البته همه شكست مي خورند. اما كار آساني نيست.
همه این مطالب این را تأييد مي كند كه روز به روز باید به فعاليتهايمان به خصوص در بعد كيفي آن بيفزاييم. يعني خيال نكنيم اگر كاری در 30 سال پیش بهترین خدمت به اسلام بود حالا هم آن کار به همان شکل بهترین خدمت است. خیر باید بدانیم حالا كار پيچيده تر است، خطرها خيلي بيشتر است، شياطين خودشان را بيشتر آماده كردند، راههاي بهتري پيدا كردند، ما هم بايد نيروهايمان، افكارمان و برنامههایمان را هم افزايي كنيم و علاوه بر گسترش كمي و سطحي كه براي آنها است بر عمق آنها نیز بیافزاییم.
بنابراين ايجاد هر مجموعه جديدي كه بتواند بخشي از اين فعاليتها را عهده دار باشد يك پاسخي است به اين دعوت الهي، و شكري است درمقابل اين نعمتها ولی نمي شود به اين اكتفا كرد، بلكه بايد بين گروها هم ارتباط برقرار كرد. به همان دليل كه افراد بايد با همديگر همكاري داشته باشند تا يك مجموعه متقاوم تشكيل بشود، گروهها هم بايد با هم ارتباط داشته باشند تا يك سيستم كلانتر، بزرگتر ، متجانس، هماهنگ و هم سو كار بكند.
خوب اينجا مقداري جاي تأمل دارد و داشته و هنوز هم كم و بيش اختلاف سليقه ها و اختلاف نظرهایی وجود دارد. كه آيا ما بايد گروهاي هم سويي داشته باشيم كه باهم هم فكري و همكاري داشته باشند یا بايد سعی کنیم تا گروهها يك گروه کلان بشوند؟ يعني هويتهاي شخصي و گروهی آنها حذف بشود؟ هر كردام براي خودشان دليلهايي دارند، اما آنچه شرائط تاريخي ما نشان ميدهد و حدس و برداش و استفاده بنده از فرمایشات امام و سیره امام همين است، مسئله دوماست.
تجربه نشان مي دهد كه اشخاصی که ميخواهند هم فكري کنند و يك وحدت اجتماعي را بوجود بياورند، باید در خيلي از موارد از خصوصيات فردي صرف نظر بكنند، يعني برای اين كه يك مجموعه، مجموعهی واحدی بشود و يك سمت و سوی مشخصی پيدا بكندع باید گرايشهاي شخصي و سلائق شخصي کمرنگ شود، تا بتوانند همكاري كنند. و الا هر کسی بگوید این که من میگویم باید بشود، یک من جمعي به وجود نمي آید. معناي تعاون يعني حذف خصوصيتهاي فردي تا آنجاكه ممكن است، البته حول محوري كه تعيين می شود.
تجربه نشان مي دهد که تعداد زيادي از مردم که بتوانند ويژهگيهاي شخصي، تفاوتها و سلائق شخصی خودشان را كنار بگذارند و در يك سو حركت كنند و نيروهايشان در یک سمت و سو بسيج بشوند، زياد نيست. وقتي زياد شد اختلاف در داخل آنها ایجاد میشود.
نمونهای از ایجاد وحدت توسط امام
خيال مي كنم اینكه امام رضوان الله علیه در همان اوايل انقلاب - اوايل نسبي- وجود يك انشعابي ار پذیرفتند جامعه روحانیت و مجمع روحانيون هم را رسمیت به آن دادند حتي كمكهاي مالي به آن کردند و بودجه به آن دادند، بر همين اساس بود كه مي دانستند كه اينها باهم تا آخر نمي توانند كار بكنند. خواه نا خواه اختلاف بینشان بوجود میآید. ايشان خاستند با تدبير خودشان بر هردو اشراف داشته باشند.
يا قبل از پيروزي انقلاب و اوائل نهضت گروههای مختلفي که به ایشان مراجعه مي كردند براي اعلان آمادگي به اصطلاح بيعت با ايشان، ايشان نميفرمودند همه با هم ادغام شوید و يك گروه تشکیل دهید، بلکه میفرمودند با هم ائتلاف داشته باشند. جمعيت موتلفه از اين جا تشکیل شد. اين تعبير موتلفه برای خود امام است.
هيئتهايي بودند که جدا جدا فعالیت داشتند، ایشان نفرمودند كه يك هيئت بشويد چون مي دانستند كه اگر يكي بشوند، خواه نا خواه يك اختلاف شخصي به وجود مي آيد نمي گذارد کاری انجام شود.
واقع نگري و شناخت صحيح جامعه و همين طور سيره حضرت امام، اقتضاء مي كند كه ما گروههای مختلف و تعددشان را بشناسيم. سعي كنيم هر چه ميشود باهم نزديك تر شويم و باهم ارتباط برقرار بكنيم.
دلايل روانشناسي هم دارد. ويژگي هاي فردي افراد خيلي متفاوت است. كساني هستند به كارهاي علمي بيشتر علاقه دارند و اصلا توان حركت اجتماعي را ندارد. يا كساني به قول روانشناسان هستند كه درونگرا هستند. بعضي ها برونگرا هستند نمی توانند یک جا آرام بنشینند. اين بايد بلند شود. يا يك آدم درونگرايي كه اگر بخواهيم بلندش بكنيم بايد اهرم بياوريم بلندش بكنيم. كتاب خوب مطالعه ميكند، خوب فكر ميكند، طرح خوب ميدهد. اين كه همه رو بخواهیم دريك مجموعه در يك سمت و سو و دريك كار قرار بدهیم اين پيشرفت نميكند.
اما كساني كه باهم همفكر هستند نزديكتر هستند هم سليقه تر هستند اينها بيشتر با هم مي توانند كار بكنند، سعي كنند كارهايشان به وسيله رابطها هماهنگ بشود. اين احتمال موفقيتش خيلي بيشتر است.
مجموعاً اين نكتههايي است كه اين نتيجه را به بار ميآورد كه كساني كه در صدد شناخت وظیفه هستند تا عمل كنند و در خط امام و انقلاب حركت كنند، شكر خدا را به جا مي آورند و زمينه را براي ظهور ولي عصر عج الله تعالي فراهم ميكنند به طور طبيعي آنهايي كه بيشتر باهم، هم فكر و سليقه وهستند ارتباط باهم برقرار ميكنند و نیاز به نيروي خارجي نیست، با هم هم سليقه هستند با هم هم فكر هستند، اين باعث مي شود كه يك گروهي تشكيل بشود زمينه تشكيل يك گروه را فراهم ميسازد.
يك كساني هستند كه در يك جهات ديگر مشترک هستند. ولی هدف كلي با هم يكي است، ظرفيت هايشان، افكارشان و شناختشان استعداهای شخصي و بدني آنها متفاوت است.
ولي فراموش نكنيم كه مي شود با هم فكري و همكاري و به يك معنا ائتلاف و ارتباط جهت کلی را همسو کرد. شاخه هاي مختلفي است، همه بايد به سوی همان هدف واحد حركت كنند. مثل اندامهاي یک پيكر است. مجموعه سلولهايي كه يك عضو را تشكيل ميدهند، اين سلولها هم رنگ و هم شكل هستند. اما سلولهای یک عضو با سلولهاي آن عضو دیگر خيلي فرق دارد. سلولهاي چشم با سلولهاي استخوان خيلي متفاوت است، ولي هم سو هستند، اگر با هم ارتباط نداشته باشند بدن اداره نمي شوند. همانطور که در طبيعت خدا اينجور قرار داده، در اجتماع هم شبيه اين وجود دارد.
ما بايد اندامهاي گوناگوني داشته باشيم. مجموعه این اندامها یک دستگاه و یک جهازی را تشکیل میدهد و مجموعه جهازها یک پیکر را تشکیل میدهد. هرچه اينها با هم همسوتر باشد، پیشرفت و بالندگي و هم فكري آنها با هم بيشتر است. هرچه از هم جدا بشوند و افتراق داشته باشند و بی خبر و بی اطلاع از هم باشند و احياناً در جهات مخالف همديگر حركت كنند، باعث ازهم پاشيدگي ميشود.
اين يك نقطه رشدي براي جامعه ما است، كه ما بپذيريم اختلاف سليقه ها و تفاوتهاي فردي و گروهي را و هم سعي كنيم با حفظ اين هويتهاي متفاوت، همه يك هويت جامع و يك هدف مشترك داشته باشند وهر کس نیروی خودش را در آن جهت واحد پیش ببرد. مثل چشم و گوش که باهم همکاری میکنند تا بدن را پیش ببرند.
توقع داشته باشيم كه همه مثل ما فكر كنند همه مثل ما عمل بكنند، نمي شود. سليقه ها مختلف است. امكانات و استعدادها متفاوت است. و اگر بگوییم حالا كه متفاوت است هرکس کار خودش را بکند و به دیگری کاری نداشته باشد این نیز غلط است.
هم باید بپذيريم كه تفاوتهاي بين انسانها وجود دارد و این تفاوت بین رفتار و عمل و فکرشان طبعا اثر خواهدگذاشت و هم بپذیریم که همسویی اینها ممکن است. منتها بايد اون هدف واحد را مشخص كنيم كه در چه جهت و ملاك اين ارتباط چه بايد باشد. اگر روح واحدي در اين پيكر بود كه همه را هم سو ميكرد اين ايدهعال بود. اما اگر اهداف مختلفي بود كه خواسته يا ناخواسته بر ميگردد به عنانیتها در این صورت كار دشوار ميشود.
سعي كنيم هر كسي اول فرد خودش را آنطور بسازد كه منافع شخصيش فداي منافع اسلام شود. بعد آن گروهي كه با هم كاري ميكنند سعي كنند، منافع گروهيشان فدای منفعت كل نظام شود.
اگر اين روح حاكم باشد، اين جامعه رشد ميكند و ترقي ميكند و به سرعت پيش ميورد. آنچه از موفقيتها براي اين انقلاب پيدا شده همه در سايهي همين مسئله است. این كه امام سعي كردند ملاك وحدت در جامعه را تقويت بكند و ارزش اين را داشت كه همه به خاطر آن فدا شوند، يك كلمه اسلام بود كه از روز اول ايشان به آن تكيه كرد تا آخر هم همين را گفت.
امام همه دغدغه اش اسلام بود نه چیز دیگر
اما همهي ما اينطور نبوديم، در كنار اسلام چيزهاي ديگري هم مطرح ميكرديم گاهي به جاي اسلام ايران را مطرح ميكرديم. این مربوط به حال نيست، سابقهي 30 ساله دارد.
خدا رحمت كند مرحوم مهندس بزرگان را، رك ميگفت: فرق من با امام اين است كه او ايران را براي اسلام ميخواهد ولی من اسلام را براي ايران ميخواهم. مسلمان هم بود نمازخوان بود روزه ميگرفت اهل كار بود اما چيزي كه ته دلش بود ايران ميخواست پيشرفت كند. ميگفت اسلام كه باشد ايران پيشرفت ميكند. اما امام ايران و صدها ايران ديگر را فداي اسلام می دانست. آنها اسلام ميگفتند اما نه آنطور كه امام ميگفت ما سعي بكنيم از امام ياد بگيريم.
اول مسائل شخصي خودمان را فداي اسلام بكنيم، هنوز مانده تا ايران را فدا بكنيم. مسائل شخصي، از لذتهاي فردي استراحت و پول، پست و مقام گرفته تا آبروي اجتماعي خودمان و بالاخره وجود فيزيكي مان را حاضر شويم برای اسلام فدا کنیم.
و اين روح را سعي بكنيم در ديگران هم تا جايي که ميتوانيم بدميم، آنوقت ميتوانيم بگوئيم ما پيرو امام هستيم. همان امامي كه پيرو پيغمبر اسلام بود. و تا آنجايي كه ما ميشناسيم چيزي برای خودش نميخواست.
دوم سعي كنيم با دوستاني كه داريم توانايهايشان را شناسايي كنيم و به آن جهت بدهيم.
سوم اين كه با ديگر گروهها سعي كنيم ارتباط برقرار بكنيم آنچه آن كساني كه واقعاً بيشتر فداي اسلام هستند ما نسبت به آنها بيشتر نزديكتر باشيم و ملاك ارتباط خودمان را همين خدمت به اسلام قرار بدهيم و همهي اينها بعد از اين است كه توكل برخدا و توصل ما به اولياء خدا باشد.