او در سال ۲۰۰۳ میلادی تیمی جوان را که تماشاگری برایش هلهله نمیکشید برداشت و به بوسان برد و پس از آنکه علی دایی پدرش را از دست داد، تنها دو بازیکن بزرگسال داشت اما تا فینال که رفت هیچ ،قهرمان آسیا هم شد.
ایوانکوییچ برای انتخاب بازیکنان اصلی همیشه با هواداران تیم ملی در تعارض بود. مردم و روزنامه نگارها یک سری بازیکن میخواستند و برانکو یک سری دیگر را. اصرار روی استفاده از کعبی و مبعلی و کاملی مفرد و بداوی و ... توسط برانکو آنقدر زیاد بود که هواداران تیم ملی از گرد این تیم دور شده بودند و در واقع هشت سالی طول کشید تا برانکو در ایران به موفقترین مربی پس از انقلاب در رایها و پیامکهای مردم ایران بدل شود.
در واقع ایوانکوویچ به شدت تحت تاثیر مکتب فوتبال شرق اروپاست که مکتبی معلم وار است و زمان زیادی برای رسیدن به هدف لازم دارد. آن روزها هم ایوانکوویچ سکوهای خالی را نشان میداد و می پرسید چرا مردم نیستند؟ دلیلش واضح بود، مردم ستارههای خودشان را دوست دارند، برانکو اما جور دیگری فکر میکند. او نه اینکه به ستارهها اعتقاد نداشته باشد، اما ستاره را خودش میسازد. او امروز احتمالا میخواهد از نورمحمدی یک ستاره بسازد، این همان کاری بود که وی با بازیکنان در سال ۲۰۰۶ انجام داد.
او ستارهها را میسازد. کمتر آنها را میخرد و این همان کاری است که سال ها قبل در تیم ملی ایران انجام شد. با این تحلیل و این عملکرد برانکو در پرسپولیس به استقبال خطر رفته است، چرا که هواداران پرسپولیس تحمل زیادی ندارند و بدتر از آن اینکه دادکان پشت برانکو نیست بلکه مدیرانی هستند که خودشان را هم نمی توانند تا آخر فصل نگه دارند، چه برسد به مربی خودشان را.