به گزارش فارس، پس از
پیروزی کودتای کمونیسیتی هفت اردیبهشت در سال 1357، روسها گمان میکردند
که حکومت بر سر کار آمده در کابل حافظ منافع آنها است و سرمستانه به آمال و
آرزوهای خود میاندیشیدند.
مقامات وقت شوروی بر این باور بودند که حاکمیت آنان در افغانستان بدون
دردسر تحقق یافته و میتوانند جامعه افغانستان را در کمتر از چند سال به یک
جامعه سوسیالیستی تبدیل کنند.
اما دولت حاصل از کودتا با اقداماتی افراطی مانند به کار گرفتن خشونت علیه
مردم با مقاومت و ستیز پیش بینی نشده و وصف ناپذیر مردم مسلمان و دلیر
افغانستان روبرو شد.
مقاومت مردم افغانستان تحقق این رویاها را به مخاطره انداخت، شادمانی
روزهای نخستین پیروزی را به تلخ کامی، نگرانی و خوابهای پریشان بدل کرد،
تا جایی که از بدو وقوع کودتای هفت اردیبهشت تا زمان اشغال افغانستان توسط
ارتش سرخ در شش دی 1358 نزدیک به 70 قیام مردمی در نقاط مختلف افغانستان
روی داد.
از میان این قیامها میتوان به قیام نورستان، مردم "دره صوف"، مردم "مناطق
هزاره جات"، قیام "24 حوت" هرات و "چنداول" اشاره کرد که 2 قیام اخیر از
مهمترین و موثرترین قیامها در مبارزه با هجوم نظامی شوروی در افغانستان به
شمار میرود.
وابستگی افغانستان پس از امضای توافقنامههای نظامی
روسها در چند مرحله از تاریخ افغانستان دست به امضای توافقنامههای نظامی
با این کشور زدند که این توافقتنامهها، هر کدام به نحوی وابستگی بیشتر
افغانستان را در پی داشت.
اولین مرحله این قراردادها به زمان "امانالله خان" و "معاهده بی طرفی و
عدم تعرض متقابل" موسوم به "معاهده پغمان" (درسال 1305) بر میگردد.
هدف از امضای این قرار دادها در آن دوره از تاریخ را میتوان زمینهسازی
برای سرکوب مسلمانان "بخارا" که تحت سیطره روسها بودند و قرار دادن
افغانستان در خط سیاسی با روسیه عنوان کرد.
روسها فکر میکردند که بی طرفی افغانستان به معنی عدم پشتیبانی آنها از مجاهدان بخارا و دوری از رقبای قدرتمند غربی شوروی است.
همچنین در سال 1310 در زمان "نادرخان"، دومین قرارداد "عدم تعرض متقابل و
بی طرفی" با پیشنهاد روسها به امضا رسید که این قرار داد منجر به تداوم
اهداف معاهده اول میشد.
در رابطه با مهمترین قرارداد در این زمینه میتوان به "معاهده دوستی 14 آذر
1357" در زمان دولت "نور محمد ترهکی" اشاره کرد که پس از تشنج اوضاع
داخلی افغانستان به دلیل قیامهای مردمی و کنار زدن جناح پرچم، روسها
تصمیم گرفتند که قبل از وخیم شدن اوضاع، یک سند نظامی و در واقع بهانهای
برای اشغال نظامی افغانستان را با دولت ترهکی به امضا برسانند.
با دعوت "برژنف"، ترهکی در کنار "حفیظ الله امین" در صدر یک هیئت عالی رتبه سیاسی عازم مسکو شد.
مهمترین دستاورد شوروی از این سفر، امضای "قرارداد دوستی و همکاری مشترک
بین افغانستان و اتحاد شوروی" در 15 ماده بود که بین ترهکی و برژنف به
امضا رسید.
روسها با تحمیل این معاهده به افغانستان، زمینه لازم را برای اشغال نظامی
افغانستان فراهم کردند، البته بستن این قرارداد، با جوسازیهای هوشمندانه
روسها توأم بود.
2 ماه قبل از امضای این قرارداد سفیر آمریکا در کابل، در جریان یک عملیات
آدم ربایی با دخالت پلیس ترور شد، این حادثه مشکوک که احتمالا با حمایت
دولت و نقشه روسها رهبری میشد، 2 پیامد مثبت برای روسها به همراه داشت.
اول این که با مقصر شناختن گروههای مقاومت مردمی، اوضاع افغانستان متشنج
جلوه داده میشد، و دیگر با این اقدام آمریکا و متحدانش در منطقه متهم به
دخالت در اوضاع داخلی افغانستان میشدند و هر دوی این پیامدها میتوانست
بهانهای برای مداخله مستقیم شوروی در افغانستان باشد.
از طرفی چنانچه گفته شد، قیامهای مردمی مانند قیام هرات و چنداول، نگرانی
روسها را، در رابطه با از دست دادن طعمه دیرینه خود در منطقه دو چندان
میکرد.
پروفسور "جان اریکسن" استاد دانشگاه "ادینبرو"، آغاز زمینهسازی عملی
روسها برای مداخله نظامی در افغانستان را بعد از قیام 24 اسفند هرات
میداند و معتقد است که بعد از این قیام بود که روسها نقشه عملیات تهاجمی
به افغانستان را طراحی کردند.
اما دلایل تاریخی موجود نشان میدهد که روسها از دیر باز به دنبال تصرف
افغانستان بوده و با هر شیوه و بهانهای سعی در حفظ این سرزمین داشتهاند.
انگیزههای لشکرکشی
علاوه بر اهداف دیرینه شوروی در افغانستان، مهمترین عواملی که روسها را به
لشکر کشی نظامی در خاک این کشور ترغیب میکرد را میتوان به صورت ذیل
برشمرد:
1-تقاضای مکرر "خلقی"ها: ژنرال "گروموف" (فرمانده کل نیروهای نظامی شوروی
در افغانستان) در کتاب "ارتش سرخ در افغانستان" در مورد درخواستهای مکرر
خلقیها از دولت اتحاد جماهیر شوروی برای اعزام نیروی نظامی به این کشور به
تفصیل به بحث در این رابطه پرداخته است.
وی در این کتاب به دستپاچگی ترهکی بعد از قیام 24اسفند هرات اشاره میکند
و متن مکالمه تلفنی ترهکی و "کاسیگین" (نخست وزیر وقت شوروی) را درج کرده
است.
با مطالعه این مکالمه تلفنی میتوان به عمق سر سپردگی رژیم کمونیستی
افغانستان به اتحاد جماهیر شوروی و درماندگی آنها در برابر نیروی الهی مردم
پی برد.
همچنین در این مکالمه تلفنی ترهکی به صراحت از کاسیگین درخواست اعزام
نیروی نظامی به خاک افغانستان را میکند، اما روسها که هنوز زمینه لازم
برای هجوم نظامی به افغانستان را نسنجیده بودند، تنها به کمکهای تسلیحاتی
به وی اکتفا کردند.
بعد از ترهکی، امین هم که با خودکامگی، افراط و خشونتهای خود مقدسات،
شرافت و کرامت مردم افغانستان را زیر پاگذاشته بود برای حفظ قدرت و زنده
ماندن از نیروهای ارتش سرخ استمداد طلبید، تا جایی که طبق اسناد منتشر شده
در کل دوران ترهکی و امین 20 تقاضا توسط نمایندگان شوروی برای اعزام نیروی
نظامی به افغانستان صورت گرفت که از این بین هفت نامه توسط شخص امین در
زمان حکومتش ارسال شده بود.
2- خلاصی از شر حفیظ الله امین: به اذعان مقامات شوروی، امین با رفتار
ناشیانه، خودکامه و قساوت قلب خویش، باعث خشم مردم افغانستان و قیام آنها
شد و به همین دلیل ناگزیر باید او را از صحنه سیاسی افغانستان حذف
میکردند.
آنها معتقد بودند که قیام مردم افغانستان با حذف امین فروکش خواهد کرد و رژیم کمونیستی از خطر سقوط نجات مییابد.
در موارد دیگری تمایل شوروی در حذف امین را به دلیل گرایش وی به غرب و
آمریکا دانسته اند به طوری که در گزارشهای این گونه آمده بود: « امین با
مقامات آمریکایی تماس و ارتباط برقرار کرده است و ممکن است افغانستان در
کام این کشور (آمریکا) فرو رود، لذا باید او را برداشت تا این خطر از بین
برود».
از طرفی فراموش نشود که امین بر خلاف تمایل شوروی، با حذف ترهکی در
کودتای نافرجام "25 خرداد سال 1358" به قدرت رسید و این خود باعث ایجاد
کدورتهایی میان امین و شوروی میشد.
3- نجات رژیم کمونیستی: روسها در سالهای متمادی با طرح توطئهها و
نقشههای فراوان، سعی در ایجاد حکومتی داشتند که تأمین کننده منافع آنها در
منطقه باشد و از طرفی جلو نفوذ مخالفان آنها را بگیرد.
از این رو آنها پس از تلاشهای فراوان، با حمایت از کودتای "هفت اردیبهشت
1357" توانستند، به اندکی از خواستههای خود در افغانستان دست یابند.
حفظ این نظام کمونیستی و نجات آن از سقوط در کام انقلابهای مردمی از مهمترین اهداف سیاسی-استراتژیکی شوروی بود.
4- ترس از گرایش افغانستان به انقلاب اسلامی ایران یا آمریکا و غرب: روسها
که هزینههای فراوانی برای انقلاب کمونیسیتی افغانستان متحمل شده بودند،
از یک طرف برای از دست نرفتن این هزینهها و موقعیت خود در افغانستان و از
طرفی دیگر به خاطر ترس از گرایش افغانستان به انقلاب ایران که به تازگی در
همسایگی غربی افغانستان شکل گرفته بود، یا رژیم طرفدار غرب و آمریکا، سعی
در حفظ این رژیم کمونیستی در این کشور داشتند.
5- گسترش نفوذ و ایجاد پایگاههای بیشتر در آسیا، اطراف خلیج فارس و
خاورمیانه: یک نویسنده کنجکاو آمریکایی مینویسد: « این اولین مورد تجاوز
نیروهای شوروی به مرزهای قانونی یک کشور مستقل بود و این تصور را به وجود
آورد که مسکو درصدد است از افغانستان به عنوان یک سکوی پرش برای قبضهکردن
حوزههای نفتی خلیج فارس و ایجاد پایگاههای نظامی در اقیانوس هند استفاده
کند». و در واقع این همان چیزی بود که "گورباچف" نیز در خاطرات خود به همین
صورت به آن اشاره کرده است .
آغاز لشکرکشی و تجاوز
روسها با توجه به انگیزهها و دلایل فوق، به بهانه تقویت ارتش شکست خورده
امین و ترهکی، در سال 1358 مقدار زیادی سلاح و مهمات را وارد افغانستان
کردند.
این سلاحها شامل 100 دستگاه تانک "تی-62"، "جنگندههای میگ 21 و 23" و
"اس-یو"، "نفربرهای ام-16" و "36 فروند هلیکوپتر پیشرفته ام-آی24" بود.
روسها در مرداد 1358، صد فروند هواپیمای جدید را در پایگاه هوایی قندهار
مستقر ساخته و در ماه مهر همان سال مارشال "پاولوفسکی" فرمانده نیروهای
زمینی شوروی با 60 نفر از ژنرالهای برجسته روس به منظور تهیه نقشه و
شناسایی نقاط استراتژیک وارد افغانستان شدند.
سپس حدود 1500 سرباز روس در آذر ماه در پایگاه هوایی بگرام و فرودگاه
بینالمللی کابل مستقر شدند و حفیظ الله امین را وادار کردند که به "قصر
دارالامان" در جنوب غرب کابل برود تا تجاوز نظامی به شهر آسانتر شود.
پس از این اقدام، در تاریخ 3 دی یک پل هوایی بین "کابل- تاشکند" برقرار شد و
یک گردان از لشکر 105 هوابرد شوروی وارد کابل شد و در نقاط مهم شهر مستقر
شدند.
تا تاریخ شش دی حدود پنج هزار سرباز روسی وارد کابل شدند و ساعت شش عصر روز
پنجم جدی، غرش توپ و گلوله قصر دارالامان کابل را به لرزه درآورد و درگیری
میان ارتش روس و محافظان قصر آغاز شد.
به این ترتیب حفیظ الله امین که برای نجات خود دست به دامان شوروی شده بود، با دست خود، شرایط سقوط خود را فراهم کرد.
بعد از حدود یک ساعت صدای "ببرک کارمل" از رادیو تاجیکستان پخش شد و ببرک
ضمن برشمردن جنایات امین، او را "میرغضب" خواند و اعلام کرد که امین برای
ابد به همراه چند نوکرش از صحنه زندگی محو شد.
تلاش برای توجیه تجاوز
پس از اقدام خطرناک و خارج از عرف بینالمللی، روس ها ناگزیر بودند از این
اقدام برای توجیه افکار عمومی استفاده کنند، در این شرایط مقالاتی از طرف
کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی تهیه شد و در اختیار رسانههای گروهی
آن کشور قرار گرفت و نامههایی به صورت جداگانه به نمایندگی شوروی در
شورای امنیت و دیگری به کشورهای هم پیمان شوروی فرستاده شد.
2 نکته قانونی مربوط به منشور سازمان ملل متحد و قرارداد 14 آذر 1357 بین
افغانستان و شوروی در این نامهها ذهن خواننده را به خود جلب میکرد.
1- استناد به ماده 51 منشور سازمان ملل متحد: در نامهای که شوروی به شورای
امنیت سازمان ملل متحد فرستاد، این کشور با استناد به ماده 51 منشور این
سازمان در تلاش برای توجیه تجاوز خود به افغانستان بودند.
2- در قسمتی از این نامه با متهم کردن کشورهای همسایه و جلوه دادن دستهای
خارجی در ناآرامیهای افغانستان، این چنین آمده است: « در این رابطه لازم
است، تأکید کنیم که اتحاد شوروی و افغانستان از حقوق به حق خود مبنی بر
دفاع انفرادی یا جمعی که در ماده 51 آیین نامه سازمان ملل (منشورسازمان ملل
متحد) درج گردیده است، بهره میگیرند.
به گونهای که روشن است، بسیاری از دولتها، از جمله اعضای دائمی شورای
امینت سازمان ملل متحد به خاطر حفظ و احیای صلح جهانی و امنیت، بارها از
این حق انکار ناپذیر استفاده کردهاند».
3- استناد به معاهده 14 آذر 1357: در نامهای که اتحاد جماهیر شوروی به هم
پیمانان خود مینویسد، ابتدا بار دیگر سعی در متهم کردن دستهای بیگانگان
مانند "نیروهای ارتجاعی" (مجاهدین افغانستان)، "امپریالیسم آمریکا" و "CIA"
و همچنان "رهبران پکن" کرده و سپس به ماده چهار تعهدنامه بینالمللی امضا
شده در تاریخ 14 آذر 1357 میان افغانستان و شوروی استناد میکند.
پیامدهای دخالت شوروی در افغانستان
روسها چه با دخالت مستقیم نظامی، چه با دست نشاندههای خود در خاک
افغانستان، هزاران پیامد ناخوشایند را بر ملت مظلوم افغانستان تحمیل کردند.
نام بردن تمام این پیامدها نیازمند مطالعه و تحقیق و در خور شأن آن است اما
به صورت تیتر وار میتوان این پیامدها را این چینین برشمرد:
1- بی ثباتی سیاسی؛ این بی ثباتی تا حدی بود که در دوران حاکمیت کمونیستها
در افغانستان، چه قبل از حمله نظامی و چه بعد از آن، هرگز روحیه اتحاد و
انسجام در بین سیاستمداران ایجاد نشد و همواره در صحنه سیاسی، شاهد پشت پا
زدن سیاستمداران نسبت به هم بودیم.
2- تبدیل حکام افغانستان به مقاماتی وابسته و مستبد.
3- شکل گیری دهها کودتای قطعی، احتمالی، سرکوب شده و صدها قیام مردمی در
افغانستان که هر کدام از آنها باعث کشته شدن هزاران وطن پرست، نظامی، معلم،
کشاورزی، روحانی افغان شد.
4-از بین بردن دین، مذهب و گرایشات الهی، تبلیغ افکار مارکسیستی و
کمونیستی، کشتار، زندانی و تبعید هزاران روحانی و مولوی به خصوص از میان
روحانیان و منتفذان شیعه، به طوری که در دوران جهاد و تا کنون، خلاء رهبری
در میان جامعه اسلامی افغانستان دیده میشود.
5- فرار مغزها از افغانستان: آن عده از روشنفکرانی که مخالف دولت کمونیستی
بودند و از سرکوب و کشتار جان سالم به در بردند نیز با مهاجرت از وطن،
زمینه ساز فرار بزرگ مغزها شدند، مغزهایی که به دست رنج ملت فقیر افغانستان
تربیت شده بودند.
6-تخریب بنیاد اقتصادی، غارت ثروتهای طبیعی، دزدی و چپاول سرمایههای ملی
افغانستان از جمله موزهها، آثار باستانی و مکانهای تاریخی توسط
کمونیستها و متجاوزان و در اثر حمله و دفاع های ناشی از جنگ گوشهای از
پیامدهای این تجاوز است.
7- از بین رفتن زیرساختهای اجتماعی-فرهنگی افغانستان و باقی ماندن روحیه
ستیزه جویی، جنگ طلبی و خونخواهی بین مردم که ناشی از عدم اعتماد آنها به
یکدیگر و نظام حکومتی بود.
تاریخ تکرار میشود!
در قرآن کریم همواره بر مطالعه تاریخ، پند و اندرز گرفتن از سرگذشت پیشینیان تأکید شده است.
در رابطه با مردم مظلوم افغانستان نیز این مطلب مصداق پیدا میکند.
هجوم نظامی آمریکا به افغانستان، سالها پس از اشغال نظامی شوروی، درست با
استناد به همان ماده قانونی موجود در منشور سازمان ملل متحد است.
زمانی که آمریکا قصد حمله نظامی به افغانستان را داشت، با استفاده از ماده
51 منشور سازمان ملل و قطعنامه شماره 1368 شورای امنیت، در صدد توجیه تجاوز
نظامی خود به افغانستان برآمد، این در حالی است که در نامه شوروی به
سازمان ملل آمده است، استفاده این کشور از این ماده، برای اولین و آخرین
بار نبوده است.
این مطلب پیروی سازمان ملل از استعمارگران را ثابت میکند و تنها چیزی که از بین میرود، استقلال، عزت و شرافت ملتهای مظلوم است.
جالب این که آمریکا بعد از هجوم نظامی و شاید با استفاده از الگوگیری
معاهده 14 آذر 1357 که میان افغانستان و شوروی به امضا رسیده بود، با طرح
قرارداد استراتژیک بلند مدت با افغانستان، تمایل به حضور نظامی بلند مدت در
این کشور را پیدا کرد.
قراردادی که در صورت امضا نه تنها عواقبی بدتر از معاهده 14 آذر 1357دارد.
نظریه "هارتلند"ی که روسها را وادار به تصاحب افغانستان کرد، امروز جای خود را به نظریه متکاملتری به نام "تئولند" داده است.
از علل علاقه شوروی به خاک افغانستان نظریه هارتلند بود که در آن افغانستان
به عنوان یکی از نقاط استراتژیک تلقی میشد، اما سالها بعد "محمد جعفر
ایرانی" استاد دانشگاههای تهران، مبنای تئوری جدید "تئولند" یعنی سرزمین
ادیان را پایه ریزی کرد.
وى با طرح این تئورى معتقد است، آنچه امروز به عنوان استمرار حساسیتهاى
پیشین کشورهاى جهان و یا استکبار جهانى در این منطقه است، نتیجه سالها
آزمایش و پروسه تحقیقاتى و عظیم است که میتوان آن را عنصرى به نام «دین»
(تئو) یا بنیادگرایى دینى نامید.
آنها معتقدند اگر امروز خطرى آسایش، چپاول، زیاده گویى و زیاده خواهىهاى
جهان غرب و آمریکا را تهدید مىکند، چیزى نیست جز «دین» که آن را افیون
تودهها معرفى و بارها با ابزارهاى مختلف و با فراخور زمان و مکان نسبت به
آن تحرکات و هجمههایى را داشته اند.
امروزه غرب معتقد است اگر با زیرنظر گرفتن منطقهای که مهد ادیان است، به
مانعی در برابر بنیادگرایی دینی تبدیل شود، به طور قطع حاکم بر دنیا
میشود.
از این رو انگیزه تصاحب سرزمینهای خاورمیانه از قدیم تا کنون، در ذهن
استعمارگران پرورش یافته است، اما این خیال خامی بیش نیست زیرا مسلمانان
افغانستان، 32 سال پیش چنین رویای شوم سردمداران کرملین را نقش بر آب
کردند.