کد خبر: ۳۲۴۰۵۱
زمان انتشار: ۱۲:۳۰     ۱۱ تير ۱۳۹۴
این سارقان که اغلب آنها سابقه دار هستند از چند روز پیش شناسایی شده و مخفیگاه های آنها در فهرستی قرار گرفته بود که آن شب قرار بود تیم های عملیاتی راهی آنجا شوند
به گزارش پایگاه 598 به نقل از همشهری، این سارقان که اغلب آنها سابقه‌دار هستند از چند روز پیش شناسایی شده و مخفیگاه‌های آنها در فهرستی قرار گرفته بود که آن شب قرار بود تیم‌های عملیاتی راهی آنجا شوند.

بررسی‌ها حکایت از آن داشت که 108 سارق در قالب 19 باند فعالیت دارند که بیشتر آنها پیش از این هم به همین اتهام زندان را تجربه کرده‌اند و حالا قرار بود تمامی آنها در عملیات همزمان و شبانه پلیس دستگیر شوند.

عملیاتی که پس از چند ساعت با موفقیت به پایان رسید و دزدان یکی بعد از دیگری به دام افتادند.

حالا ساعاتی پس از پایان عملیات دستگیری دزدان پایتخت است.

سارقان دستگیر شده در اداره آگاهی تهران هستند و تجهیزات و لوازمی که از آنها کشف شده، روی میزهای مخصوص قرار گرفته و به نمایش گذاشته شده است، طولی نمی‌کشد که سردار ساجدی‌نیا، رئیس پلیس پایتخت در جمع خبرنگاران قرار می‌گیرد تا از جزئیات طرح دستگیری سارقان بگوید.

او می‌گوید: در بازجویی از متهمان دستگیر شده، مشخص شد آنها علاوه بر کیف قاپی و زورگیری با استفاده از سلاح گرم، دست به سرقت احشام در شهرستان‌های اطراف تهران نیز می‌زدند.

او ادامه می‌دهد: در این عملیات ۶۲ سارق زورگیر و کیف قاپ دستگیر شدند که عمدتا در زمینه سرقت لوازم خودرو، خودرو، سرقت منزل به ویژه در غرب تهران، فعالیت داشتند و بقیه نیز سارقان احشام بودند.

حرف‌های سردار درباره طرح و این‌که قرار است پرونده تمامی افراد دستگیر شده در مراجع قضایی رسیدگی شود ادامه دارد و حالا ماموران دزدان دستگیر شده را یکی پس از دیگری به اداره آگاهی منتقل می‌کنند.

بعضی از آنها هم برای رسیدگی قضایی به دادسراهای مختلف منتقل شده‌اند تا تکلیف پرونده‌شان مشخص شود.

    چند قدم مانده به مرگ

شاید کمی باورش سخت باشد اما سرکرده یک باند زورگیری که از سوی پلیس دستگیر شده، پسر 18 ساله‌ای است که با دوستان همسن و سال خودش جمع شده و این باند را راه انداخته بود. سردسته باند به رغم سن کمش، جثه درشتی دارد. او پیش از این هم از سوی پلیس دستگیر شده و به زندان افتاده است.

این جوان تبهکار با همدستی 3 نفر از دوستانش تحت عنوان مسافر، سوار خودرو‌ها می‌شدند و بعد با تهدید سلاح سرد،خودروی طعمه‌شان را می‌دزدیدند. گفت و گوی سرنخ با این زورگیر خشن را بخوانید.

    چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟

به خاطر هیجان. به خاطر سرگرمی، شاید بهتر بگویم به خاطر این‌که عشق ماشین بودم. دوست داشتم پشت فرمان خودروهای مختلف بنشینم و ساعت‌ها رانندگی کنم. اصلا هم مدل ماشین برایم مهم نبود. من عشق ماشین و رانندگی‌ام.

    یعنی فقط به خاطر عشق رانندگی زورگیر شدی؟

همه‌اش به خاطر این نبود. هیجانش را هم دوست داشتم.

    از شگردتان بگو؟

به همراه 3 نفر از دوستانم خودروهای مسافرکش را شناسایی می‌کردم و از راننده می‌خواستیم تا به صورت دربستی ما را به مقصدمان برساند. مقصدمان هم معمولا در همان حوالی بود.

ما سرقت‌ها را در همه نقاط تهران انجام می‌دادیم و جای خاصی مدنظرمان نبود. وقتی سوار ماشین می‌شدیم، در بین راه، چاقوهایمان را که در جیب‌هایمان پنهان کرده بودیم بیرون می‌آوردیم و با تهدید راننده از او می‌خواستیم توقف کند و پیاده شود.

اگر سریع ترمز می‌کرد و پیاده می‌شد که حسابی خوش شانس بود، در غیر این‌صورت اگر مقاومت می‌کرد با چاقو به سر و دستانش ضربه می‌زدیم و پس از آن، کنار اتوبان رهایش می‌کردیم و ماشین را سرقت می‌کردیم.

    معمولا راننده‌ها مقاومت می‌کردند؟

بیشتر آنها مقاومت می‌کردند و حرفمان را گوش نمی‌دادند. بعضی از آنها هم التماس می‌کردند که کاری به آنها و ماشینشان نداشته باشیم. برخی از آنها هم گریه می‌کردند و می‌گفتند هرچه پول دارند به ما می‌دهند اما بلایی سرشان نیاوریم.

    خب شما چه می‌کردید؟

آنهایی که حاضر به توقف می‌شدند و التماس می‌‌کردند کاری به کارشان نداشته باشیم را رها می‌کردیم اما برخی از آنها اصرار داشتند که ماشینشان را ندزدیم. آنها را با چاقو زخمی می‌کردیم و بعد به بیرون از ماشین پرتاب می‌کردیم.

    نمی‌ترسیدید که به خاطر این سرقت‌ها کسی جانش را از دست بدهد؟

ما فقط به اجرای نقشه‌مان فکر می‌کردیم. می‌خواستیم هر طوری شده ماشین را بدزدیم.

    چند خودرو را با این شیوه سرقت کردید؟

حدود 30 خودرو و در حدود 20 راننده را زخمی کردیم.

    از کی سرقت‌هایتان را شروع کردید؟

از شب عید بود. اسفند سال گذشته.

    بیشتر چه ماشین‌هایی را سرقت می‌کردید؟

پژو، پراید و سمند.

    با آنها چه کار می‌کردید؟

برخی از آنها را فروختیم. با بعضی هم مدتی تفریح می‌کردیم و بعد وسایل به‌درد بخورش را سرقت می‌کردیم و ماشین را کنار خیابان می‌گذاشتیم.

    ماشین‌ها را با چه مبلغی می‌فروختید؟

یک میلیون تومان.

    یعنی به خاطر یک میلیون تومان، طعمه‌هایتان را تا یک قدمی مرگ می‌کشاندید؟

آدمی مثل من فقط به تفریح و خوشگذرانی فکر می‌کند.

    راننده‌ها را خون آلود کنار اتوبان رها می‌کردید برای خوشگذرانی؟!

بچگی کردیم. حالا هم پشیمانیم. تو را به خدا با قاضی صحبت کنید، می‌گویند که مجازات سختی در انتظارمان است کمکمان کنید، قول می‌دهیم دیگر سراغ سرقت نرویم.

    تو که قبلا هم دستگیر شده بودی و می‌‌دانستی که مجازات سرقت و کارهای خلاف چیست. پس چرا توبه نکردی؟

راستش وسوسه شدم. همین. پیش خودم گفتم این بار کاری می‌کنم که دستگیر نشوم اما نشد.

    همدستانت هم در این طرح دستگیر شده‌اند؟ کی؟

نه، آنها زودتر دستگیر شدند. اردیبهشت بود. من اما در این مدت فراری بودم تا این‌که وقتی در خواب بودم ماموران وارد خانه‌مان شدند و مرا دستگیر کردند.

    همدستانت چطور دستگیر شدند؟

یکی از روزهای اردیبهشت ماه، طبق معمول برای سرقت با همدستانم بیرون رفتیم. در بین راه یک پراید دزدیدیم و به سمت قم رفتیم. می‌خواستیم تفریح کنیم.

هنگام برگشت ماموران متوجه سرقتی بودن ماشین شدند و به ما دستور ایست دادند. ما هم فرار کردیم. فکر می‌کردیم می‌توانیم در برویم اما آنها به سمت ما تیراندازی کردند.

گلوله‌ها به لاستیک‌های ماشین خورد و دیگر نتوانستیم یک متر جلوتر برویم. برای همین پیاده شدیم و به فرار ادامه دادیم. آن شب، همدستانم دستگیر شدند اما من فرار کردم که در بیابان‌های اطراف داخل یک چاله افتادم.

پاهایم پیچ خورد و از حال رفتم. آن شب از ساعت 12 تا 9 صبح روز بعد، داخل چاه بودم. فکر می‌‌کردم دیگر کارم تمام است و داخل چاه می‌میرم اما یک چوپان رسید و متوجه صدای ناله‌هایم شد. او طنابی به داخل چاه انداخت و نجاتم داد.

    سابقه‌ قبلی‌ات به خاطر چه بود؟

پارسال به خاطر دختر مورد علاقه‌ام، با جوانی درگیر شدم و او را مورد ضرب و شتم قرار دادم. پسرجوان از من شکایت کرد و من به زندان افتادم.

مدتی در کانون اصلاح و تربیت، زندانی بودم تا این‌که ماشینم را فروختم و دیه را پرداخت کردم و آزاد شدم.

باور کنید من پسر خشنی نبودم و نمی‌دانم چرا حالا اینجا هستم. 30 تا ماشین دزدیدم و افراد زیادی را زخمی کردم که حالا ناله و نفرین‌هایشان پشت سرم است آن هم برای هیچ. پول ناچیزی هم گیرمان آمد که همه‌اش خرج خوشگذرانی شد. وقتی به گذشته فکر می‌کنم، خودم هم باورم نمی‌شود که این همه اشتباه مرتکب شده‌ام.

    خانواده‌ات خبر داشتند که زورگیری می‌کنی؟

نه هیچ کس نمی‌دانست. حتی وقتی همدستانم دستگیر شدند توبه کردم که دیگر سمت خلاف نروم و نرفتم. همه‌اش دعا می‌کردم که آنها مرا لو ندهند. وقتی مدتی گذشت و خبری از پلیس نشد، خیالم راحت شد.

تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت سراغ دزدی نروم که ماموران وارد خانه‌مان شدند و مرا دستگیر کردند.

هنوز چهره نگران و وحشتزده مادرم جلوی چشمانم است، او مثل همه مادرها اصلا نمی‌توانست باور کند که بچه‌اش یک دزد است، حسابی از کرده خودم پشیمانم.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها