سرويس نقد رسانه 598؛
نكته دوّم آن است كه هنر وقتي اسلامي است كه بتواند معقول را متخيّل و موهوم كند، بعد متخيّل و موهوم را محسوس مي كند.
غالب اين هنرهاي ما از بين راه شروع مي
شود. يعني اينها خيال ها و وهم ها را حسّي مي كنند. هنر در اين نيست كه
انسان، متخيّل و موهوم را محسوس كند؛ هنر در آن است كه اوج بگيرد، در اوج
عروجش معقول را بفهمد، تنزّل بدهد به متخيّل، متخيّل را بدهد به محسوس؛
بشود «سينماي اسلامي» و «هنر اسلامي»!
گوشه اي از اين كار در جريان فيلم حضرت
يوسف آمده؛ آن سريال امام علي(ع)، در حد روضه خواني ما روضه خوان هاست!!
جنگ صفين را شرح كرده، اين كه علي نيست! علي نهج البلاغه را بايد در سلوني
قبل ان تفقدوني جست وجو كرد! اين يك روضه خواني سيّار است كه به آن مي
گويند: تعزيه؛ حواستان جمع باشد!! اين را نمي گويند «هنر اسلامي»، اين را
نمي گويند «سينماي اسلامي»! اين كار اداره فرهنگ نيست؛ اين يك تعزيه مدرني
است.
وقتي آدم محققانه حرف نزند، فقط روضه
صفّين را منتقل بكند، مي شود تعزيه! در اثناي عرضم عرض كردم كه شما يك
دانشكده اي، يك دانشگاهي لازم داريد؛ چون آدم فاضل به اين آساني گير نمي
آيد! نه هر كسي آن استعداد را دارد كه بشود محقق و استاد دانشگاه، نه زمان
براي هر كسي حاضر است، نه زمين!
مستحضريد؛ كشوري مي تواند روي پاي خودش
بايستد كه توده مردم را خواص رهبري كنند، يك؛ خواص را اخص هدايت كنند، دو؛ و
گرنه آن كشور ماندني نيست! استحكام و ثبات قدم، لازمه كار مسئولان براي
ماندگاري و حيات ابد بنابراين شما اگر بخواهيد روي پاي خودتان بايستيد؛ يك
وقت است كاسب كارانه مي خواهيد كار بكنيد، در اين صورت عمرتان را تلف
كرديد. چه آنهائي كه در اين جامعه اند (اشاره به لباس روحانيّت)، چه آنهايي
كه در آن كسوتند؛ فرق نمي كند.
كسي چه در حوزه، چه در دانشگاه بخواهد
دنبال نخود سياه باشد، عمر فروش است. امّا اگر كسي بخواهد سرمايه داشته
باشد و بخواهد براي ابد زندگي كند، يك چيزي مي خواهد تهيه كند؛ همين سه
نكته اي كه در آن بحث گفته شد؛ طب روحاني داشته باشد، معماري داشته باشد؛
با هنر، با اخلاق خوب براي ابد زندگي كند و بفهمد مرگ پوسيدن نيست، از پوست
به در آمدن است؛او موفق مي ماند! مي گويد: من كه ازپوست به در مي آيم و
ابدي مي شوم، پس بايد يك چيزي داشته باشم! بنابراين چاره اي جز اين نداريد
كه روي پاي خودتان بايستيد، روي پاي خودتان ايستادن به اين مثلث، وابسته
است؛ با توده مردم همين راه هايي كه فرموديد، عمل مي كنيد.
با خواص بهتر از اين، با اخص خيلي خيلي
دقيق تر از اين و بهتر از اين بايد عمل بكنيد، اگر مي خواهيد بمانيد،
دانشكده اي داشته باشيد، يا همايش هايي داشته باشيد تاعده اي بتوانند سطح
عالي را درك بكنند، آن وقت آن سطح عالي را به خيال و وهم بدهند، از خيال و
وهم هم بدهند به حس.
اين چنين نيست كه ما نتوانيم سينماي
دقيق، سينماي فلسفي، سينماي هنري داشته باشيم! براي اينكه آن معقول با هيچ
ادبياتي پيمان قوم و خويشي ندارد؛ نه با تازي، نه با فارسي! آن معناي معقول
را كه مطلب عقلي است؛ آن را گاهي ترك ها مي گويند، گاهي فارس ها مي گويند،
گاهي عرب ها مي گويند، گاهي ايراني مي گويد، گاهي عبري مي گويد، گاهي
سرياني مي گويد؛ ادبيات ساخته مردم است، آن معقول، قوم و خويشي با هيچ كدام
ندارد! همان طوري كه مي شود آن معناي معقول را با كلمات خاص اداء كرد؛ با
افعال خاص، با هيآت خاص، با قيافه هاي خاص، با تصويرهاي خاص هم مي شود اداء
كرد؛ منتها اين سواد مي خواهد!
ما چگونه آن مطلب عقلي را با يك خطبه
نوراني حضرت امير بيان كنيم، ادبيات عرب مي خواهد، بله. امّا چگونه آن
معناي معقول را با حركات بيان بكنيم، آن كاملاً قابل امكان است. حركات ما،
تصوير ما، رفتار ما، گفتار ما.
و مستحضر باشيد آن بازيگري كه خداي
ناكرده اهل نماز و روزه نيست، او گرفتار وهم و خيال است! او به عقل نمي رسد
تا بازي بتواند بكند. به تعبير جناب سنائي يا ديگري: هنرمند كي زير نادان
نشيند نشسته است بالاي سرطان جوزا اين حمل و ثور و جوزا، چيز درست مي كنند؛
(سرطان) چند تا ستاره است كه شبيه خرچنگ است.
سرطان را هم كه مي گويند سرطان، براي
اينكه (معاذ الله) باهر كسي كه درگير شد، نفوذ مي كند. جوزا كه بهره آن
خوشه گندم است، بالاي سرطان نشسته در آسمان. هنرمند كي زير نادان نشيند
نشسته است بالاي سرطان جوزا آسمان هم برويد، هنرمند بالاتر مي نشيند !
بنابراين يك انسان هنرمند مي تواند تغذيه كند جامعه را، راهش هم همين است و
اگر راهش اين است، به خواست خدا؛ شما كساني را تربيت كنيد كه بتوانند آن
معقول را متخيّل و موهوم، بعد محسوس بكنند و بدانند اگر هنر، هنر است و هنر
صادق، غير اسلامي نخواهد بود.