به گزارش پایگاه 598 ، مهدی محمدی کارشناس مسائل هستهای در گفتوگو با تسنیم، در
خصوص پرونده هستهای ایران و طرح بازرسی از مراکز نظامی، معتقد است که
بدترین اتفاق برای ایران این است که هم برنامه هستهای خودش را محدود کند و
هم سر چشمههای بهانه جویی و اتهام زنی علیه ایران باز بماند.
وی
تاکید میکند: اگر قرار است که برنامه ای هستهای ما محدود شود - که البته
در این توافق در حال محدود شدن هم است - حداقل اتفاقی که باید بیفتد این
است که آن چشمه تولید اتهام علیه ایران باید بسته شود. بازماندن "پی ام دی"
به این معناست که ما هم برنامه هستهای را محدود کنیم و هم اتهام زنی علیه
ایران ادامه پیدا خواهد کرد والان به نظر من یکی از فاجعه بارترین
اتفاقاتی که ممکن بیفتد و حتما باید جلویش گرفته شود، همین است.
متن کامل این گفتوگو به این شرح است:
معنای پروتکل الحاقی را اگر بخواهیم به زبان ساده برای مردم شرح دهیم، چگونه باید مطرح کنیم؟
برای
اینکه بتوانیم تعریف درستی از پروتکل الحاقی داشته باشیم و اینکه پذیرش
پروتکل الحاقی چه تبعاتی را برای ما در پی خواهد داشت، باید بحث کلیتری را
درمورد رژیم دسترسیها و بازرسی آژانس داشته باشیم. اساسا آژانس دارای سه نوع دسترسی و بازرسی است که نوع اول مربوط به دسترسیها و بازرسیهای پادمانی
است و هرکشوری که عضو "ان پی تی" شود، یک پادمان میان آن کشور و آژانس
توافق میشود که طبق پادمانهای توافق شده بین آن کشور و آژانس ، آژانس
دسترسیهای محدودی را نسبت به افراد تجهیزات، مکانها و اسناد صرفا مرتبط
با برنامه هستهای دارد.
به طور مشخص در خصوص مکانها، آژانس صرفا
طبق پادمانهای توافق شده با کشور عضو حق دارد به مکانهایی ورود پیدا کند
که قطعا در آن مکانها مواد هستهای وجود دارد و وظیفه آژانس طبق
موافقتنامه پادمان، حسابرسی مواد هستهای است؛ البته داخل معاهده پادمان یک
بند ویژه وجود دارد که آژانس میتواند ادعا کند که مکانهایی وجود دارد
که به عنوان مکان هستهای معرفی نشده، ولی در واقع مواد هستهای در آن جا
وجود دارد و همچنین میتواند در خواست بازدید از آن مکان ها را نیز بدهد.
معمولا
این درخواست بسیار کم مطرح میشود. اگرچه درون موافقتنامه پادمان جایی
برای استناد آژانس به اطلاعات جاسوسی هم وجود دارد. بطور کلی بازرسیها و
دسترسیهای پادمانی، از مکانهایی هستند که قطعا در آنها مواد هستهای
وجود دارد و هدف از این دسترسیها، حسابرسی مواد هستهای است. بدین معنا که
آژانس ورودی و خروجی مواد هستهای از تاسیسات را بررسی میکند تا ببیند
آیا مواد هستهای در این میان مفقود شده است یا خیر؟ و یا اینکه مواد
هستهای به سمت اهداف غیر صلح آمیز منحرف شده یا خیر؟ و غیر از این، کار
بیشتری توسط آژانس انجام نمیشود.
نوع دوم دسترسیها دسترسی و بازرسیهای توافق شده
است؛ یک کشور طبق یک چارچوب یا یک مدالیته با آژانس یکسری دسترسی و
بازرسیهای خاص را توافق میکند و آژانس مطابق توافق دوجانبهای که با آن
کشور انجام داده دسترسیهایی را پیدا میکند، نوع سوم دسترسیهای پروتکلی و فراپروتکلی است.
تفاوت اصلی دسترسی پروتکلی با پادمانی چیست؟
در
دسترسی پادمانی صرفا دسترسی به تاسیساتی وجود دارد که در آنها مواد
هستهای وجود داشته باشد، اما در دسترسیهای پروتکلی آژانس اصطلاحاً
میتواند از مکانهای مرتبط هم بازدید کند. یعنی مکانهایی که در آنها مواد
هستهای وجود ندارد، اما فعالیتهایی در انجام میشود که مرتبط با صنعت
هستهای یا مرتبط با پروژههای هستهای است. تحت این شرایط طیف مکانهایی
که از طریق و با استناد به پروتکل میشود از آنها بازرسی کرد، طیف بسیار
گستردهای از مکان ها و تاسیسات خواهد بود. به این علت که تجهیزاتی که در
فناوری هستهای استفاده میشود لزوما مواد هسته ای و مواد شکافت پذیر
نیستند و دارای تجهیزات بسیار متنوعی هستند. بنابراین انبوهی از کارگاه ها،
شرکتها و مکانهایی که علی الظاهر شاید هیچ ربطی به برنامه هستهای
نداشته باشند، میتواند مورد بازرسیهای پروتکلی قرار بگیرد.
اساساً دلیل تصویب پروتکل الحاقی چه بود؟
کشورهای
غربی در سال ۱۹۹۳ استنباطشان این بود که دسترسیهای پادمانی برای تشخیص
انحراف کشورها از الزامات موافقتنامه پادمان کافی نیست. یعنی ممکن است
کشوری ظاهرا به پادمانهای آژانس متعهد باشد، ولی در پوشش این پادمانها
فعالیتهای غیر صلح آمیز انجام دهد. در واقع پروتکل الحاقی ابزاری در دست
آژانس است تا بتواند طیف وسیع تری از دسترسیها و بازرسیها را اعمال کند
تا انحراف به سمت اهداف غیر صلح آمیز در آن کشورها حتیالامکان کاهش پیدا
کند یا نزدیک به صفر شود.
داخل پروتکل الحاقی چند نوع دسترسی و بازرسی خاص تعریف شده است؛ یک بخش از دسترسیها و بازرسیها که در داخل پروتکل وجود دارد، دسترسیهای مدیریت شده
است. بدین معنا که آژانس درخواست بازدید از تاسیسات هستهای را میکند و
کشوری که این درخواست را متقائل میشود، میتواند این دسترسی را به صورت
مدیریت شده اعمال کند. یعنی درواقع میتواند ملاحظات حفاظتی را در نظر
بگیرد. آژانس هم میتواند محدودیتهایی را اعمال کند که در این نوع از
دسترسی، آژانس قادر است به اطلاعاتی دسترسی پیدا کند که این اطلاعات
مستقیماً مرتبط با فعالیتهای هستهای نیستند. مثلا اطلاعات مرتبط با قطعه
سازی، یعنی ساخت قطعاتی که این قطعات ممکن است ربطی به مسائل هستهای داشته
باشد و ممکن است نداشته باشد و یا اینکه کاربردهای دوگانه و چندگانه داشته
باشد.
علاوه بر این در پروتکل الحاقی نوع دیگری از دسترسی وجود دارد تحت عنوان دسترسیهای تکمیلی که از دسترسیهای مدیریت شده فراتر میرود
و در واقع آژانس میتواند به طیف وسیع تری از اسناد، مکانها، تجهیزات و
فعالیتهای مرتبط با برنامه هستهای را که لزوما در آنها از مواد هستهای
استفاده نشده، دسترسی پیدا کنند.
اما نکته کلیدی درون پروتکل که بیش
از هرچیزی باید به آن توجه شود، این است که در اجرای پروتکل کشورها مطابق
ماده ۵ پروتکل، آن چیزی که دارای اهمیت بنیادین است، مربوط به رضایت بازرسی
آژانس بینالمللی انرژی اتمی است. یعنی اساسا
پروتکل یک معاهده "رضایت پایه" است. اگر آژانس و یا نماینده آژانس از نوع
دسترسی مدیریت شده راضی نباشد و نهایتاً رضایتش جلب نشود، کشور هدف موظف به
هرنوع همکاری مطابق متن پروتکل است تا بتواند بازرسی را راضی کند.
گنجانده
شدن یک مفهوم کیفی به نام "رضایت" به متن پروتکل الحاقی، در واقع یک
دسترسی و یک امکان فوق العاده قدرتمند به بازرسان آژانس میدهد که بتوانند
درخواستهای بسیار متنوعی را از کشورهای هدف داشته باشند. اگر آژانس
در پروژههای سیاسی که علیه کشورها اعمال میشود، شریک شود که درباره
ایران مشخصا شده است، به عنوان بازوی یک پروژه کاملا سیاسی و اطلاعاتی عمل
میکند و آن وقت است که پروتکل امکانهای لازم را به آژانس میدهد برای
اینکه دسترسیهای فوق العاده زیاده خواهانه را مثلا از ایران درخواست کند و
عملا در متن پروتکل الحاقی راهی برای گریز از این بازرسیها وجود نخواهد
داشت. تجربه قبلی اجرای پروتکل الحاقی در ایران در
سالهای ۸۲-۸۴ به ما میگوید که اگر آژانس اراده کند برای زیاده خواهی،
متاسفانه پروتکل زیر ساخت حقوقی لازم به این زیاده خواهی را در اختیار
آژانس قرار میدهد.
در دور قبلی اجرای پروتکل در ایران آژانس ۲۷ بار از تاسیسات نظامی در ایران بازدید کرد و با دانشمندان نظامی ما گفتوگو داشت.
توجه کنید که در مورد دانشمندان نظامی صحبت میکنم نه دانشمندان هستهای.
چون دسترسی روتین به افراد فعال در تاسیسات هستهای برای آژانس وجود دارد،
اما وقتی راجع به تاسیسات نظامی صحبت میکنیم که آژانس آنها را بعنوان
تاسیسات مرتبط با فعالیت هستهای تعریف کرده و به این ترتیب ذیل پروتکل
الحاقی میخواهد اجازه دسترسی به آنها را داشته باشد، آن وقت دیگر وضعیت
متفاوت خواهد بود.
در دور قبلی حتی در برخی از تاسیسات ایران بالای
سر ماشینهای تولید قطعات و ماشینهای تراش دوربینهای آژانس نصب شده است.
یعنی آژانس با استفاده از دسترسیهای پروتکلی که دریافت کرده موفق شده
داخل تاسیسات نظامی ما در ایران دوربین آن لاین نصب کند؛ اینها چیزهایی است
که متاسفانه در پروتکل خیلی کم به آنها توجه شده است و بسیاری از
هزینههای اطلاعاتی و امنیتی که ما بعدها پرداختیم به عقیده من کاملا مرتبط
بود با دسترسیهای غیر قابل توجیه و سخاوتمندانهای که در فاصله سالهای
۸۲-۸۴ در چارچوب دسترسی های پروتکلی یا دسترسی های فراتر از پروتکلی به
آژانس داده شد. پس به عنوان جمعبندی سه نوع دسترسی داریم؛
پادمانی، توافق شده و پروتکلی و فرا پروتکلی که پروتکل الحاقی خود دارای
دونوع دسترسی است؛ دسترسی مدیریت شده و دسترسی تکمیلی.
چه زمان دسترسیها فراتر از پروتکل خواهد بود؟
پروتکل
محدودیتهایی دارد و به این شکل نیست که فارغ از هرنوع محدودیت باشد؛
مهمترین محدودیت در پروتکل الحاقی این است که وقتی بازرس آژانس با استناد
به پروتکل الحاقی وارد تاسیسات میشود، میتواند نمونهبرداری انجام دهد و
فعالیت دیگری داخل تاسیسات نمیتواند انجام دهد. اما الان در مذاکرات
درباره رژیم بازرسیهای ویژه و فرا پروتکلی بحث میشود که در تفاهم لوزان
به آن گفته شد "دسترسیهای بیشتر از پروتکل الحاقی" یا در توافق ژنو گفتند
"نظارتهای افزایش یافته" و "دسترسیهای شفاف ساز".
اینها
تعابیری است که در توافق ژنو بکار برده شد و به آژانس اجازه میدهد که
وقتی وارد تاسسیسات شد علاوه برنمونه برداری کارهای دیگری هم انجام دهد
یعنی بر آژانس اجازه میدهد که با افراد مصاحبه کند، فرایندها را بازدید
کند و حتی دوربین نصب کند که اینها دیگر دسترسیهای فراتز از پروتکل است
ومیشود یک رژیم بازرسی ویژه و خاص که این بازرسی تا امروز که من با شما
صحبت میکنم فقط در یک کشور در دنیا اعمال شده و آن در عراق در دوران صدام
است که نهایتا به عقیده من مطابق اعترافاتی که مقامات درگیر در پرونده در
آمریکا انجام دادند منجر شد به زمنیه سازی برای حمله نظامی به عراق از طریق
نفوذ اطلاعاتی به بخشهای حساس دفاعی و امنیتی در عراق و همچنین ناکارآمد
کردن نظام دفاعی رژیم صدام حسین در مقابل هرگونه حربه خارجی.
آنچه
که در عراق اتفاق افتاد این بود که بعدها معلوم شد هدف واقعی بازرسان
سازمان ملل که در چارچوب "آنسکام" تحقیق میکردند، در واقع خلع سلاح
بیولوژیک شیمیایی و میکیروبی و هستهای عراق نبود، بلکه بسیار فراتر از آن
بود. کاری که در عراق انجام شد، شناسایی مکانهای
حساس نظامی در عراق و شناسایی فناوری موشکی که در عراق وجود داشت و
میتوانست برای دفاع در مقابل هر گونه حمله خارجی مورد استفاده قرار بگیرد،
بود. شناسایی یگانها و نیروهای زبده، شناسایی محل هایی که در آن تجهیزات
نظامی متعارف انبار شده بود، انجام عملیاتهای جاسوسی برای به خدمت گرفتن
کادرهای کلیدی در تشکیلات دفاعی و امنیتی رژیم صهیونیستی. اینها اتفاقاتی
است که عملا در دل پروژه "آنسکام" رخ داد و منجر به این شد که وقتی در مارس
۲۰۰۳ حمله ای به عراق صورت گرفت، عملا هیچ قدرتی برای دفاع از خودش نداشت و
بسیار فراتر از آن چیزی که خودش تصور میکرد، خلع سلاح شده بود. در
واقع ابعاد پروژه خلع سلاحی که در رژیم بازرسیهای ویژه علیه عراق محقق شد
بسیار فراتر بود از ماموریتهای ظاهری "آنسکام" که صرفا به سلاحهای کشتار
جمعی مربوط میشد.
عملا "آنسکام" تبدیل شد به یک رژیم جاسوسی علیه
سلاحهای متعارف رژیم صدام و بنابراین منجر شد که هیچ قدرت دفاعی در مقابله
حملات خارجی برای صدام حسین باقی نماند. اساسا رژیم بازرسیهای ویژه یک رژیم اطلاعاتی و جاسوسی است، نه یک رژیم خلع سلاح.
درواقع زمانی به عقیده من کشورهای غربی به سمت اعمال یک رژیم بازرسیهای
ویژه علیه کشورها حرکت میکنند که توانمندیهای جاسوسی و اطلاعاتی آنها
برای خلع سلاح آن کشور کفایت نکند. استقرار رژیم بازرسیهای ویژه در کشورها
به نوعی پاسخ به مطالبه سرویسهای اطلاعاتی است.
این نکته به نظرم
بسیار قابل توجه است که اطلاعاتی که آژانس و سرویسهای اطلاعاتی که پشت
آژانس قرار دارند به هیچ وجه منحصر به اهداف اعلام شده آنها نیست و عملا از
بسیاری اهداف اعلام شده فراتر میروند و سعی میکنند پازل اطلاعات خودشان
را در مورد کشورهای هدف تکمیل کنند. با استفاده از دسترسی ها وبازرسی هایی
که ظاهرا مربوط به سلاح های کشتار جمعی است، در واقع توانمندی های متعارف
دفاعی کشورها را هدف میگیرند. گذار از سلاح های کشتار جمعی به سلاح های
متعارف به عقیده من مهمترین اتفاقی است که حین کسب اطلاعات در چارچوب یک
رژیم دسترسی و بازرسی فرا پروتکلی به دست خواهد آمد.
فرض
کنید جاسوسان مطلع نیستند که ما در کدام منطقه کشور سلاح متعارف مثل موشک
داریم، بازرسان آژانس به همان شیوه نمونهگیری که آقای عراقچی میگوید هم
اگر عمل کنند، حداقل خسارت آن است که حدسهای خود درباره استقرار سامانه
موشکی در فلان مکان از ایران را میتوانند به یقین تبدیل کنند و در صورت
هرگونه حمله نظامی به راحتی در اولین اقدام چنین سامانههایی را از کار
بیندازند.
مطابق توافقی که در لوزان شد بازرسان
آژانس حق دارند از تکنولوژیهای مدرن بازرسی استفاده کنند. در واقع وقتی
بازرس وارد تاسیسات شما میشود، شما اساسا نمیدانید این بازرسی چه
تکنولوژی را با خود حمل میکند. ظاهرا ممکن است آن چیزی که شما در اختیار
بازرس میبینید، یک دستگاه GPS باشد ولی در واقع همانطور که تجربه عراق
نشان میدهد ما به لحاظ فناوریهای جاسوسی در وضعیتی کاملا متفاوت با
دورانی هستیم که اینها وارد عراق شدند و این چیزی است که وزیر
انرژی آمریکا صریحا گفته است که ما در رژیم دسترسی و بازرسیهای جدیدی که
با ایران توافق میکنیم، از فناوریهایی استفاده میکنیم که در
آزمایشگاههای ملی ایالات متحده شاخته شده است.
هیچکس
نمیداند که در داخل آزمایشگاههای آمریکا چه فناوریهایی ساخته شده و چه
پوششهایی برای آنها ایجاد شده است که وقتی بازرس وارد تاسیسات ما میشود
عملا از آن فناوریهایی که ما نمیدانیم در حال جمع آوری چه اطلاعاتی است،
استفاده خواهد کرد. به عقیده من مهمترین چیزی که در این رژیم دسترسیهای
ویژه ایران را هدف گرفته اصلا برنامه هستهای نیست بلکه شواهد متعددی در
اختیار داریم که هدف اصلی این دسترسیها برنامه موشکی در ایران است.
میزان
تهدیدی هم که آمریکاییها از برنامه موشکی ایران حس میکنند بسیار بیشتر
از تهدیدی است که از برنامه هستهای ایران متوجه خودشان میدانند و علتش هم
این است که ارزیابی اطلاعاتی در آمریکا از برنامه هستهای ایران برداشت
تسلیحاتی و انفجاری ندارد درحالی که برنامه موشکی ایران یک برنامه تسلیحاتی
و انفجاری است. یعنی میتواند تبدیل شود به ابزار نظامی در مقابل آمریکا و
متحدانش و در واقع شاید قدرتمندترین ابزار نظامی است که ایران در اختیار
دارد. برنامه موشکی ایران طبق ارزیابی آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا
قدرتمندترین برنامه موشکی بالستیک در منظقه خاورمیانه است.
آمریکا
در مورد این برنامه هیچ چیزی نمیداند؛ واقعا باید این سوال مهم را بپرسیم
که چرا آمریکاییها تا این حد اصرار دارند که به پارچین بروند؟
آمریکاییها
چند مرتبه در سالهای ۲۰۰۴-۲۰۰۵ از پارچین نمونه برداری کردند. اگر در
پارچین فعالیت هستهای انجام شده باشد، این نمونهها باید تا صد سال عمر
کنند. یعنی ذرات رادیو اکتیو قابل پاکسازی نیستند؛ در نمونه برداری که در
سال ۲۰۰۴و ۲۰۰۵ انجام شده و نتایج توسط معاون وقت پادمان آژانس اعلام شده،
هیچ نشانهای از موارد شکاف پذیر و هستهای در پارچین پیدا نشده است. حالا
آژانس میگوید که قصد بازدید از پارچین و ساختمانی را دارد که فعالیتهای
انجام شده در آن ساختمان مربوط به سال ۲۰۰۰ و ما قبل آن است. آژانس ادعای
مضحکی را مطرح میکند که ممکن است فعالیتهایی که در سال۲۰۰۰ و ماقبل از آن
در چارچوب آزمایشات هیدرودینامیک و یا چاشنی انفجاری مفتولی در پارچین
انجام شده، اثراتش در سال ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ دیده نشده و حالا که ما در سال ۲۰۱۵
هستیم، دیده شود!
واضح است که این بهانه جویی برای ورود به
پارچین بعنوان یکی از مهمترین تاسیسات موشکی در ایران است و اگر پای
بازرسان آژانس به پار چین باز شود و اطلاعات مربوط به ساختمانها و تاسیسات
و افراد و تجهیزات مستقر در پارچین را دریافت کنند که قاعدتا دریافت هم
خواهند کرد، این اطلاعات با ابزارهای مدرن که آنها در اختیار دارند جمع
آوری خواهد شد که آن وقت ما باید منتظر آغاز دوران جدیدی از عملیات
اطلاعاتی علیه برنامههای موشکی ایران و افراد درگیر در برنامههای موشکی
ایران باشیم. من فکر میکنم مهمترین هدف pmd و
دسترسی فرا پروتکلی که برای حل موضوع پی ام دی از ایران درخواست شده،
برنامه موشکی ایران است و این هم چیزی است که شما در ادبیات آمریکاییها
میبینید که نگرانی آنها از برنامههای موشکی ایران نگرانی بسیارفزایندهای
است. چون نتوانستند به طور مستقیم بحث برنامه موشکی ایران
را در توافق مطرح کنند از کانال موضوع پی ام دی نگرانیهای خودشان را از
برنامههای موشکی تعقیب میکنند و شاید این مهمترین تهدیدی است که ما از
ناحیه رژیم دسترسی و بازرسیها فراپروتکلی توافق شده در لوزان باید نگران
باشیم.
وندی شرمن رسما اعلام می کند که نوبت موشک بالستیک هم میرسد؛ آیا در خصوص موشک بالستیک فکت دیگری داریم؟
مهمترین
آن مربوط به نشستی میشود که چندی پیش در مجلس نمایندگان برگزار کردند و
رییس سابق آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا بحثی کرده که اساسا تهدید موشکی
ایران از تهدید هستهایاش بزرگتر است و ثانیا هدف رژیم دسترسیها که در
توافق نهایی ایران مورد پذیرش ایران قرار خواهد گرفت در اصل باید برنامه
موشکی باشد. در همان جا شخصی به نام جیمز کوپر که مسئول برنامه موشکی ایران
درکاخ سفید بوده صحبت کرده و اطلاعات فوق العادهای دارد.
نظر
شما راجع به موضوع ۱۲۵ کشوری که پروتکل را پذیرفتند، چیست؟ آقای
رئیسجمهور در نشست خبری اخیر خود گفتند که اگر پروتکل مشکل داشت آنها نمی
پذیرفتند و اجرایی نمیکردند.
نکته اول اینکه رژیم
دسترسی و بازرسی که در لوزان تفاهم شده و احتمالا در توافق نهایی هم تکرار
خواهد شد اصلا یک رژیم پروتکلی نیست. فراتر از پروتکل الحاقی است. آن
چه که درتوافق ژنو و همچنین لوزان آمده، بسیار فراتر از پروتکل الحاقی
است و یک رژیم بازرسی ویژه محسوب میشود و این رژیم در قطعنامه شورای امنیت
مورد تصویب قرار خواهد گرفت و تبدیل میشود به تکلیف قانونی ایران.
باراک اوباما یک روز پس از تفاهم لوزان رسما اعلام کرد که این رژیم دسترسی
و بازرسی بسیار فراتر خواهد بود از آن چیزی که در عراق اجرا شد. این
اظهارات رسمی مقامات آمریکاست.
از این گذشته، حدود
۱۲۰ کشور که در حال اجرای پروتکل الحاقی هستند، اولا بسیاری ازآنها برنامه
هستهای جدی ندارند و به این دلیل به پروتکل الحاقی پیوستند که این پروتکل
اساسا در آن کشورها قابلیت اجرا ندارد. یعنی موضوعی برای دسترسی به پروتکل الحاقی وجود ندارد؛ ثانیا برنامه
هسته ای بسیاری از این کشورها توسط آمریکا و یا کشورهای اروپایی دارای
فناوری هستهای توسعه داده شده و شکل میگیرد. یعنی اساسا برای مخفی کردن
چیزی به نام اسرار دفاعی یا هستهای در این کشورها موضوعیت ندارد و
علتش این است که برنامه مختصر هستهای که دارند از اساس توسط آمریکا و یا
چند کشور اروپایی پایه گذاری میشود و آنها از قبل به تمام جزئیات اشراف
دارند.
ثالثا هیچکدام از این کشورها نگرانی
های امنیتی ایران را ندارند. علتش هم اینکه دشمنان ما مثل آمریکا، انگلیس و
عربستان سعودی هستند که دائما در حال برنامه ریزی برای اجرای عملیات
اطلاعاتی علیه ایران هستند و اساسا برای این کشورها چنین دشمنانی وجود
ندارد. حتی اگر اسرار هستهای آنها افشا هم شود، افشای اسرارمنجر به شکل
گیری تهدیدات حفاظتی و امنیتی اطلاعاتی بخشهای فنی و نیروی انسانی آنها
نمیشود. تا امروز یک مورد هم نداشتیم که چنین اتفاقی در چنین کشورهایی رخ داده باشد .
پروتکلی
هم که کشورهایی مثل آمریکا و روسیه و یا اعضای دائم شورای امنیت دارند،
کاملا با پروتکل سایر کشورها متفاوت است و علتش هم اینکه هدف اجرایی پروتکل
در سایر کشورها این است که آنها سلاح اتمی نسازند در حالی که این کشورها
دارندگان سلاح اتمی هستند، پس هدف پروتکل دیگر نمیتواند جلوگیری از ساخت
سلاح اتمی باشد و هدف پروتکل تبدیل میشود به یک هدف کاملا تشریفاتی درباره
نظارت برنوع سلاحها که همین هم به درستی انجام نمیشود.
طرح این موضوع که کشورهای دیگری هم در جهان در حال اجرای پروتکل هستند، برای توجیه اجرای پروتکل در ایران بسیار مضحک است.
اگر کسی به کتاب روحانی تحت عنوان «امنیت ملی و دیپلماسی هسته ای» مراجعه
کند، میبیند که کشوری مثل ایران تا چه حد دلایلی موجه برای نگرانی از
اجرای پروتکل میتواند داشته باشد، چه برسد به اینکه رژیم دسترسی و بازرسی
که در تفاهم لوزان وجود دارد که فراتر از پروتکل الحاقی است و یکی از
مهمترین کارهایی که مذاکرهکنندگان باید انجام دهند این است که قید هرگونه
فراتر از پروتکل الحاقی را از متن توافق نهایی حذف کنند.
علت پذیرش پروتکل توسط کشورهایی که هسته ای ندارند، چیست؟
عمدتا
اینها هدفشان این است که به آمریکا بگویند ما بخشی از نظم جهانی هستیم که
شما در واقع طراحی کردید. کشورهایی در دنیا هستند که میگردند تا هر
معاهدهای را که آمریکاییها علاقهمند به پیشبرد آن معاهده باشند امضا
کنند، برای اینکه میخواهند خودشان را به عنوان بخشی از نظام بین المللی و
نظم جهانی که آمریکا به دنبال استقرار آن است، تعریف کنند ضمن اینکه تهدیدی
هم متوجه آنها نخواهد شد. بنابراین امضای فلهای معاهدات بینالملل از
جانب برخی از کشورها در دستور کار روتین سیاست خارجی آنها قرار دارد و این
موضوع را نباید جدی گرفت و ایران را با موارد مربوط آنها شبیه سازی کرد.
اگر
در مذاکرات بحثی در خصوص شفاف سازی بیشتر مطرح شود را بالاخره باید
بپذیریم با چه ملاحظاتی باید پذیرفته شود؟ و پیشنهاد مشخص شما به تیم
مذاکره کننده چیست؟
اولین اتفاقی که باید رخ دهد
این است که هرگونه رژیم دسترسی و بازرسی فرا پروتکلی علیه ایران درون
قطعنامه شورای عالی امنیت باید منتفی شود. اگر قرار است رژیم دسترسی و
بازرسی در ایران مستقر شود، صرفا باید در چارچوب موافقتنامههای کاری با
آژانس باشد. ثانیا درباره خود پروتکل الحاقی باید در متن برنامه جامع اقدام
مشترک یک سلسله محدود کنندهای نوشته شود که اجرای پروتکل در ایران را
محدود و آژانس را موظف کند که به نگرانیهای امنیتی ایران احترام بگذارد.
این چیزی است که در متن توافق باید گنجانده شود و دست ما را در بررسی
درخواستهای آژانس برای دسترسی و بازرسی پروتکل بازخواهد کرد.
ثالثا
در بعضی از موارد تجربه گذشته نشان داد که نوشتن مدالیته کاری با آژانس
بسیار کارآمدتر از اجرای پروتکل است. وقتی که ما یک مدالیته مینویسیم، مثل
سند ۷۱۱ که میان ایران و آژانس تفاهم شد و منجر به حل ۶موضوع در سالهای
۸۵- ۸۶شد، ویژگیاش این بود که اولا یک روند پلکانی تعریف میشود که تا آن
موضوع حل نشود وارد موضوع بعدی نمیشویم. ثانیا آژانس در ازای همکاری ایران
درباره موضوع مشخص متعهد میشود که ما به ازای مشخصی را به ایران بدهد.
درحالی که وقتی شما پروتکل را اجرا میکنید نمیتوانید از آژانس انتظار
گرفتن مابهازا را داشته باشید، چون که پروتکل وظیفه ماست و تبدیل میشود
به بخشی از تعهدات قانونی ما.
ما وقتی وظیفهمان را انجام میدهیم
نمیتوانیم انتظار ما به ازا از طرف مقابل داشته باشیم، ولی وقتی که یک
مدالیته مینویسیم، میتوانیم در ازای یک گام از جانب ایران یک گام را برای
طرف مقابل تعریف کنیم.
من فکر میکنم باید یک مدالیته بین ایران و
آژانس برای حل و فصل موضوع پی ام دی نوشته شود. آژانس باید متعهد شود که در
زمان بسیار کوتاهی "پی ام دی" را ببندد درحالی که آن چیزی که الان آژانس
بیان میکند این است که اولا تصویر خود را درموضوع "پی ام دی" کامل کند که
این خود سالهای طولانی زمان میبرد. ثانیا بعد از اینکه تصویر کامل شد
میخواهد این تصویر را راستیآزمایی کند. ثالثا از راستی آزمایی اگر به این
نتیجه رسید که بخشهایی از این تصویر واقعیت دارد، میخواهد توقف آن بخش را
در ایران راستیآزمایی کند.
این یعنی اینکه
اژانس خودش را آماده کرده برای اینکه یک رژیم دسترسی و بازرسی را طی ده الی
۱۵ سال در ایران که شامل دسترسی های نظامی و امنیتی میشود، انجام دهد.
صرفا برای موضوع "پی ام دی" و به این دلیل که بین تیم مذاکره کننده و آژانس
برای حل و فصل مسئله "پی ام دی" یک مدالیته نوشته نشده است که در آن آژانس
متعهد شده باشد که در آن پی ام دی را میبندد گرفتن این تعهد از آژانس و
۱+۵ یکی از اصلی ترین وظایفی است که تیم مذاکره کننده برعهده دارد.
بصورت
شفاف بفرمایید که به نظر شما باید رژیم دسترسی نوع سوم را تبدیل کنیم به
نوع دوم یا از طریق مدالیته باید انجام شود و یا اینکه پروتکل را بپذیریم؟
فراتر
از پروتکل باید حذف شود. اگر هم بناست که پروتکل اجرا شود، محدودیتهایی
بر اجرای پروتکل درون توافق سیاسی باید گنجانده شود و بعضی از مسائل فراتر
از پروتکل و رسیدگی به آنها در چارچوب مدالیتههای بین ایران و آژانس حل و
فصل شود که آژانس در آن مدالیتهها متعهد شود به بستن موضوع "پی ام دی".
سال ۸۵ بنا بود که آژانس پایان ۶ مورد مدالیته را اعلام کند، ولی اعلام نکرد.
آژانس
۶ مورد داشت که تمامی موارد را بست. ولی وقتی به انتهای مدالیته رسید،
بحثی تحت عنوان مطالعات ادعایی وجود داشت که درباره مطالعات ادعایی، ایران
با آژانس به توافق رسیدند و همین مطالعات ادعایی بود که تبدیل به
"پیامدی" و ابعاد احتمالی نظامی شد. ولی به هرحال سازوکار مدالیته منجر
به بستن ۶ موضوع شد و هرگز دیگر آژانس آن ۶ موضوع را باز نکرد. این رژیم،
رژیم کارآمدتری است نسبت به اجرای پروتکل.
در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ آژانس دو گزارش را علیه ما نوشت به شماره ۶۵ و ۱۰؟
آن
چیزی که در ضمیمه گزارش GOV پاراگراف ۶۵ نوشته، همه مربوط به معاهده "پی
ام دی" است. آنجا حدود ۱۲ یا ۱۳ مسئله است که الان ۳ مورد بین ایران و
آژانس باقی مانده است از قبیل آزمایشات هیدرو دینامیک که نمیتوانیم نسبت
به این مسائل پاسخ دهیم. چون پاسخ دادن به این مسائل به معنای آغاز یک
دوران بی پایان از دسترسیهای نظامی است و ما اصلا نمیتوانیم وارد شویم.
درباره موضوع "پی ام دی" مهمترین تکلیفی که تیم مذاکره کننده برعهده دارد
این است که باید در یک تفاهم سیاسی این موضوع بسته شود. متاسفانه ما در
حال حاضر اخباری را میشونیم که توافق نهایی در طول ده سال اجرا خواهد شد و
"پی ام دی" باز می ماند.
اساسا چرا "پی ام دی" درباره برنامه هستهای ایران ساخته شد؟
دادگاه
استرلینگ نشان میدهد که "پی ام دی" یک موضوع جعلی بوده است که در کتاب
خودش این موضوع را شرح داده است. برای اینکه میخواستند برنامه هستهای را
محدود کنند که البته در حال حاضر به هدفشان نیز رسیدند. بدترین اتفاق برای
ایران این است که هم برنامه هستهای خودش را محدود کند و هم سرچشمههای
بهانهجویی و اتهام زنی علیه ایران باز بماند.
اگر
قرار است که برنامه ای هستهای ما محدود شود - که البته در این توافق در
حال محدود شدن هم است - حداقل اتفاقی که باید بیفتد این است که آن چشمه
تولید اتهام علیه ایران باید بسته شود. بازماندن "پی ام دی" به این معناست
که ما هم برنامه هستهای را محدود کنیم و هم اتهام زنی علیه ایران ادامه
پیدا خواهد کرد. الان به نظر من یکی از فاجعه بارترین اتفاقاتی که ممکن
بیفتد و حتما باید جلویش گرفته شود، باز ماندن "پیامدی" است. اگر قرار
است ما برنامه هسته ای خودمان را محدود کنیم، یک اتفاق حتما باید رخ دهد و
آن اینکه تحریمها بصورت کامل باید لغو شود. دوم اینکه آژانس به کشورهای
غربی متعهد شود که به پروژه های جعل سند و تولید اتهام علیه برنامه هستهای
ایران ادامه نخواهند داد واین پروژه را متوقف خواهند کرد در حالی که
بازماندن "پیامدی" دقیقا عکس این است.
در دادگاه استرلینگ
بیان شد که پروژه ای را در راستای دروغ و اتهام زنی علیه ایران داشتند.
این دادگاه یک معنا بیشتر ندارد و آن اینکه آمریکا تائید میکند که پروژه
جعل سند علیه ایران در سیا وجود داشته است و این شخص این پروژه را لو داده،
وگرنه این آدم چرا باید محکوم میشد وعنوان محکومیتش آن است که رازهای
سازمان سیا را علیه برنامه هستهای ایران افشا کرده است. این موضوع بسیار
حائز اهمیت است درحالی که ما به سادگی از کنار آن میگذریم.