سیاستمداران و روسای
جمهور آمریکا همواره بر این ادعا بودهاند که طرحهای جدیدی برای حضور فعال
خود در صحنه بینالملل روی میز دارند و با این ادعا نیز به کسب رای
پرداختهاند. باراک اوباما هنگام ورود به کاخ سفید به عنوان چهل و چهارمین
رئیسجمهور آمریکا این ادعا را داشت که سیاستهای دوران بوش را کنار خواهد
گذاشت.
از جمله این سیاستها، اقدامات نظامی نومحافظهکاران بود که با نام حمله
پیشدستانه به تهدیدات امنیت ملی و ناقضان منافع آمریکا صورت میگرفت. بر
اساس همین نگاه نیز بوش ابتدا جنگ افغانستان سپس عراق را اجرایی کرد. شاید
اگر ناکامی در این جنگها نبود، بوش جنگهای جدیدی را نیز اجرا میکرد.
اوباما با رد نظریه بوش، ادعای اجرای طرح قدرت هوشمند را مطرح کرد؛ طرحی که
ترکیبی از قدرت نظامی دوران بوش و دیپلماسی دوران بیل کلینتون بود.
اوباما با افزودن بخش اطلاعاتی به این دو بخش، مدعی رویکرد جدید در ساختار
سیاست خارجی آمریکا بود. اوباما با این ادعاها در حالی سومین سال
ریاستجمهوری خود را سپری میکند که مواضع و اقدامات وی بیانگر احیای سیاست
دوران بوش، یعنی همان اصل حمله پیشدستانه با محوریت نظامیگری است. این
رویکرد همچون دوران بوش با محوریت خاورمیانه، چین و روسیه و البته
سلطهطلبی بر آفریقا در اولویت سیاستهای اوباما قرار گرفته است. البته
تفاوتی میان حمله پیشدستانه بوش با اوباما مشاهده میشود.
بوش محور ادعایی خود را بر مقابله با تروریسم قرار داده بود؛ در حالی که
کشورهای پیرامونی متحدان عرب آمریکا، حوزه این اقدامات بودند. در نگاه
اوباما محور حمله پیشدستانه مقابله با بیداری اسلامی، چین و روسیه و نیز
مقابله با جریانهای جداییطلب در آفریقاست. اوباما در این رویکرد بازیگری
در قالب قدرت هوشمند با محور نظامی و سیاسی را در دستور کار دارد تا با
نقاب آن بتواند بر رویکرد به سیاستهای دوران بوش سرپوش گذارد.
حوزه خاورمیانه
با توجه به شرایط حاکم بر خاورمیانه بویژه اوجگیری بیداری اسلامی و تبعات
آن برای سلطهطلبیهای آمریکا، محور اصلی حمله پیشدستانه اوباما را
خاورمیانه تشکیل میدهد. در این حوزه چند سیاست در حال اجراست.
هر چند اوباما ادعا دارد که به دنبال جنگ جدیدی در منطقه نیست؛ اما
عملکردهای آمریکا نشان میدهد که وی به دنبال نظامیگری گسترده در منطقه با
محوریت محاصره بیداری اسلامیاست. غرب بشدت از گسترش بیداری اسلامی و
الگوی انقلاب اسلامی در منطقه در هراس است، لذا به بهانههای مختلف به
دنبال افزایش نیرو در منطقه است. در کنار حفظ و تقویت پایگاههای قدیمی در
منطقه، آمریکا طرح انتقال نیروهای عراقی به سایر کشورهای عربی را در
دستورکار دارد. در این چارچوب، آمریکا از یک سو از حربه ایجاد فضای ناامنی
با محوریت جنگ میان رژیم صهیونیستی و ایران و لزوم حضور در منطقه برای
مقابله با این امر استفاده میکند و از سوی دیگر، به انعقاد قراردادهای
نظامی با کشورهای عربی میپردازد.
قراردادهایی که محور آن را قانونی ساختن حضور بلندمدت آمریکا در منطقه در
صورت سرنگونی دولتهای عربی در برابر بیداری اسلامی تشکیل میدهد. آمریکا
در فاز دیگر این نظامیگری طرح تقویت توان نظامی صهیونیستها و ایجاد چتر
امنیتی برای آنها را اجرا میکند. آمریکاییها با افزایش حمایتهای
نظامیاز صهیونیستها و اجرای طرح سپر موشکی در ترکیه در کنار حضور نظامی
در منطقه، طرح افزایش بازیگری نظامی صهیونیستها در منطقه را اجرا
میکنند. نکته مهم آن که آمریکا برای تحقق این سناریوی همگرایی با
صهیونیستها اقدامی پیشگیرانه برای مقابله با حمله نظامی صهیونیستها به
ایران عنوان میکنند. به عبارت دیگر، نظامیگری آمریکا در منطقه نوعی حمله
پیشدستانه در برابر بیداری اسلامی است که شرایط را در منطقه برای آنها
بحرانی کرده است.
حمله پیشدستانه اوباما در منطقه در قالب سیاسی نیز پیگیری میشود. در این
رویکرد آمریکا به بازی گرفتن کشورهای عربی را با محوریت محاصره بیداری
اسلامی و جبهه مقاومت اجرا میکند.
روسیه
آمریکایی که زمانی ادعا میکرد در مسیر بهبود مناسبات با روسیه گام بر
میدارد، زود پایان ماه عسل این روابط را اعلام کرد و نشان داد که 2 کشور
نمیتوانند بر سر یک سفره بنشینند. در این چارچوب بهرغم توافقات گذشته
آمریکا همچنان به تحرکات خود برای توسعه طرح سپر موشکی ادامه داده و تلاش
دارد با همنوایی اروپا و بعضا هند، این کشور را تحت فشار قرار دهد. تقابل
میان 2 کشور در ابعاد منطقهای و فرامنطقهای در حالی ادامه یافته که
آمریکا بخش دیگری از طرح حمله پیشدستانه به روسیه را اجرا کرد و آن مداخله
در انتخابات پارلمان روسیه (دوما) بود.
در حالی که نتایج انتخابات از برتری حزب روسیه واحد به رهبری ولادیمیر
پوتین، نخستوزیر حکایت داشت، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا بصراحت
این حزب را به تقلب در انتخابات متهم و خواستار مقابله مردم روسیه با این
امر شد. ادعایی که به گفته پوتین، چراغ سبز آمریکا برای بحرانسازی در
روسیه بوده است. هر چند که آمریکا چندان امیدی برای تحقق این اعتراضها
ندارد بویژه اینکه مسکو اسنادی مبنی بر دخالت مالی آمریکا در این انتخابات
را افشا کرده، اما ناظران سیاسی بر این عقیدهاند که آمریکا با این اقدام،
به دنبال زمینهچینی برای انتخابات ریاستجمهوری سال 2012 روسیه است تا در
آن مقطع پوتین به عنوان جدیترین نامزد انتخابات را با چالش مواجه سازد.
البته آمریکا در کنار این مساله امتیازات منطقهای و جهانی را نیز از روسیه
طلب میکند که محور آن را تحولات خاورمیانه، تعاملات روسیه با چین و
جمهوری اسلامی ایران، پذیرش طرح سپر موشکی و... است.
چین
حمله پیشدستانه دیگر اوباما را در قبال چین میتوان مشاهده کرد. هر چند در
حوزه اقتصاد تا حدودی طرفین شرکای بزرگ تجاری هستند، اما در حوزه سیاست و
نظامیگری این روند کاملا متفاوت است. بر اساس دکترین راهبردی آمریکا تا سال
2025 شرق آسیا محور تحرکات جهان است و آمریکا باید در این منطقه حضور فعال
داشته باشد. آمریکا در کنار ادامه تحریک تایوان، تبت و نیز بازی با کره
جنوبی و ژاپن، پس از سالها پرونده دریای چین و مالکیت همسایگان آن را مطرح
کرده است.
تحریک اندونزی، فیلیپین و ویتنام برای سهمخواهی از این دریا نمودی از این
تحرکات است. آمریکا با این رویکرد ضمن اعمال فشار بر پکن حضور نظامی خود
در منطقه پیگیری میکند چنان که در سفر اخیر اوباما به منطقه آمریکا بر
اعزام نظامیان به استرالیا، اندونزی و فیلیپین و همکاری نظامی با ویتنام
تاکید کرد. آمریکا با رویکرد به هند و نیز اعمال فشار بر پاکستان به دنبال
افزایش محاصره چین است. روند تحولات نشان میدهد که آمریکا در حمله
پیشدستانه به چین با محوریت مقابله با توان نظامی و اقتصادی چین به دنبال
محاصره و حتی اجرای طرح تجزیه این کشور است. حداقل سناریوی آمریکا،
گرفتارسازی این کشور در امور نظامی و کاهش توان اقتصادی آن است.
نتیجهگیری
در جمعبندی کلی از آنچه ذکر شد، میتوان گفت که سیاست اوباما بر اساس همان
راهبرد حمله پیشدستانه بوش استوار شده است که محور آن را مقابله با بیداری
اسلامی و جبهه مقاومت در خاورمیانه و برتریطلبی در برابر چین و روسیه و
نفوذ در آفریقا تشکیل میدهد. البته اوباما برای جلوگیری از تحریک افکار
عمومی همچنان راهبرد بازی هوشمند با بهرهگیری از دیپلماسی و نظامیگری
مستقیم و غیرمستقیم (همگرایی عربی و اروپایی) را اجرا میکند. اصولی که نه
برگرفته از شعار تغییر، بلکه برگرفته از دکترین حمله پیشدستانه بوش است که
در رویای خویش فضایی از ناآرامی و بحران را برای جهان متصور شده است؛
راهبردی که بر اساس آن، سلطه بر جهان در قالب نظامیگری در اولویت قرار
دارد؛ هر چند برای توجیه یا مقابله با واکنش جهانی، رویکرد به دیپلماسی
بینالمللی و به کارگیری بازیگران منطقهای را در پیش گرفته است.
قاسم غفوری
منبع : روزنامه جام جم 05/10/1390