کد خبر: ۳۱۶۱۵
زمان انتشار: ۱۰:۴۲     ۰۱ دی ۱۳۹۰
حسن الصحاف، یک هنرمند و استاد دانشگاه بحرینی بود که در ظاهر به دلایل مخالفت‌های اقتصادی، اما در واقع به دلیل مخالفت با رژیم آل‌خلیفه توسط ماموران امنیتی این رژیم بازداشت و به زندان‌های این رژیم انداخته شد.
به گزارش فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مرآه بحرین، حسن الصحاف، یک هنرمند و استاد دانشگاه بحرینی بود که در ظاهر به دلایل مخالفت‌های اقتصادی، اما در واقع به دلیل مخالفت با رژیم آل‌خلیفه توسط ماموران امنیتی این رژیم بازداشت و به زندان‌های این رژیم انداخته شد و نیکولاس کریستوف تاکید می‌کند، با مورد خطاب قرار دادن شیخ حمد بن آل‌خلیفه از طریق روزنامه‌ای که در آن مشغول به فعالیت بوده تلاش داشته، موجبات آزادی دوست بحرینی‌اش را فراهم کند.

سرانجام حسن الصحاف پس از انتشار نامه کریستوف و تحت فشار افکار عمومی جامعه بین المللی از زندان‌های رژیم آل‌خلیفه آزاد می‌شود تا پس از آزادی در نامه‌ای ضمن تشکر از اقدام کریستوف، شرحی از ما وقع آن‌چه در زندان‌های آل‌خلیفه بر وی گذشت را برای دوست روزنامه‌نگارش بنویسد.

نیکولاس کریستوف نیز نامه‌ای را که دوست هنرمند بحرینی‌اش برای وی ارسال کرده، در "نیویورک تایمز" منتشر می‌کند. 
 
نحوه بازداشت
 
الصحاف در نامه خود برای کریستوف چنین نوشته بود:    

روز 13 می گذشته ساعت 2 نیمه شب 30 نفر از نیروهای امنیتی و نظامی بحرین به خانه‌ام حمله کرده و از رختخواب بیرون کشیده و به بیرون بردند؛ وقتی چشم باز کردم و به بیرون نگاه کردم، جا خوردم، چون هفت خودروی پلیس به همراه تعداد زیادی نیروی امنیتی را اطراف خود دیدم، این در حالی است که این نیروها حتی بر پشت بام و بر روی دیوارها نیز مستقر و حتی ماشینم را ضبط کرده بودند.

پس از بیرون آوردن من از خانه چشم‌هایم را با یک پارچه سیاه بستند و سوار یکی از ماشین‌های خود کردند و برای سه ساعت مرا با خود بردند، بی‌آن‌که از مقصد خبر داشته باشم.

احساس می‌کردم، بحرین را به سمت عربستان ترک می‌کنیم و شاید این یکی از راه‌های به وحشت افکندن من بود؛ به هر روی وقتی چشم باز کردم، خود را در یکی از زندان‌‌های مراکز پلیس دیدم.
 
ورود به زندان
 
دیگر صبح شده بود، در آن روز هیچ‌کس کلمه‌ای با من صحبت نکرد و به دلیل قرار گرفتن در زندان انفرادی سه روز نتوانستم بخواب روم، در طول این مدت بالطبع از هرگونه صحبت یا تماس با کسی ممنوع بودم و هیچ‌کس به من نگفت که اتهام من چیست.

پس از یک‌ هفته مرا به زندانی منتقل کردند که زندان "جو" خوانده می‌شد، جایی‌که انسانیت انسان از آن سلب و انواع و اقسام شکنجه‌ها و توهین‌ها در آن انجام می‌شد. از من یک افسر بحرینی به نام "الجودر" بازجویی و سوالاتی درباره سیاست و مسائلی هم‌‌چون رابطه‌ام با مطبوعات آمریکایی کرد و این‌که هم اکنون با این مطبوعات در ارتباط هستم یا خیر و نام آنها و درباره گرایشات سیاسی و علت حضورم در میدان اللؤلؤه که کانون انقلاب بحرین به شمار می‌آمد، سوال کرد.
 
بازجویی در زندان آل خلیفه

تنها چند روز پیش از آزادیم بود که فردی به نمایندگی از دادستانی بحرین با من در زندان ملاقات و سوالات بسیاری درباره علت عدم تدریس در دانشگاه بحرین و امور کاریم و دلیل زندانی شدنم پرسید؛ هم‌چنین سوالاتی درباره اوضاع کنونی مالی‌ام سوال کرد و در پایان علت این بازجویی را به من گفت.

او مرا متهم می‌کرد که مقالاتی علیه پادشاهی بحرین و رژیم حاکم در اختیار روزنامه‌های آمریکایی قرار می‌دهم و تاکید داشت که بداند، من با کدامیک از این روزنامه‌ها در ارتباط هستم و  درباره مقالاتی که در این روزنامه‌ها علیه رژیم آل‌خلیفه منتشر می‌شود، با آنها به چه توافقاتی دست یافته‌ام؟

به او گفتم که از تمام آن چیزهایی که می‌گوید، بی‌اطلاع هستم و تاکنون مقاله‌ای که وی از آنها نام می‌برد را در هیچ روزنامه آمریکایی ندیده و نخوانده‌ام و به‌ویژه درباره خود توضیح دادم که بسیار تاسف‌آور و خجالت‌آور است که یک نفر از کشوری دیگر به حمایت از من برخیزد، در حالی که دولتی که من تحت حاکمیت آن بسرمی‌برم مرا شکنجه می‌دهد و انواع توهین‌ها را به من می‌کند.
 
شرح گوشه‌ای از جنایات
 
در گذشته از پشت زندانیان را شکنجه می‌دادند تا چهره آنها دیده نشود یا چهره خود را می‌پوشاندند، اما اکنون وقاحت را به حدی رسانده‌اند که رو در رو زندانی را بی‌گناه شکنجه می‌کنند.

این هنرمند و استاد دانشگاه بحرینی در ادامه می‌نویسد: مزدوارن آل‌خلیفه تا جایی که در توان داشتند، بر صورت و ساق پاهایم زدند، بگونه‌ای که دیگر توان ایستادن بر روی آنها را نداشتم، در زندانی که بسرمی‌بردم، افراد بسیاری تحت شکنجه بودند، زندانبانان با هرچه دست‌اشان می‌رسید، زندانیان را به باد کتک و شکنجه می‌گرفتند، از عصا گرفته تا کفش. من افراد بسیاری را دیدم که در برابر دیدگانم شکنجه می‌شدند، هم‌چنین شنیدم که نیروهای امنیتی و پلیس درصدد کشتار شیعیان بودند.

هنگامی‌که مدیر زندان مرا شناخت، دستور انتقال مرا به مکان دیگری صادر کرد، من به همراه چندین زندانی دیگر در خودرویی نظامی جای داده شدیم و بدون آن‌که بدانیم به کجا می‌رویم، راننده با سرعت سرسام‌آور ما را با خود می‌برد، بدن‌های شکنجه‌ شده و کوفته‌مان با تکان‌های ماشین و به این طرف و آن طرف افتادن ما به شدت درد می‌گرفت، باورم نمی‌شد که روزی زنده باشم و چنین صحنه‌هایی را ببینم.
 
بی‌اطلاعی بسیاری از خانواده‌ها از سرنوشت فرزندان خود
 
بسیاری از زندانیانی که من با آنها در زندان بسرمی‌بردم، بسان من بازداشت شده بودند، بدون آنکه کسی از محل بازداشت آنها اطلاع داشته باشد .. به هریک از زندانی‌ها نگاه می‌کردی، کبودی‌ یا ورم دور چشمان آنها حکایت از سپری کردن شکنجه‌ای شدید و ساعاتی دردناک برای آنها داشت، بسیاری از این زندانیان در اثر این ضربات دچار پارگی شبکه و خون‌ریزی داخلی می‌شدند و موارد بی‌شماری مشاهده شده بود که یکی از چشمان زندانیان به دلیل آسیب‌دیدگی و عدم رسیدگی عفونت می‌کرد و به همین راحتی موجب می‌شد تا فرد چشم خود را از دست بدهد، مواردی هم مشاهده شده بود که انتقال عفونت از چشم آسیب دیده به چشم سالم از بین رفتن آن را به دنبال داشت.
 
شکنجه ویژه مجروحان بیمارستان سلیمانیه
 
در زندان‌های آل‌خلیفه من با زندانیانی مواجه شدم که از بیمارستان سلیمانیه ربوده شده بودند، اوضاع برای این زندانیان بسیار وخیم‌تر از دیگران بود، اولین و ساده‌ترین شکنجه این زندانیان آن بود که زندانبانان به محض ورود آنها به زندان با باتوم شروع به زدن آنها بر نقاطی می‌کردند که مجروح شده بودند، آنها چنان بی‌رحمانه بر این زخم‌ها می‌زدند که دوباره خون‌ریزی آنها شروع می‌شد و در آن زمان دیگر هیچ چیز نمی‌توانست جلوی این خون‌ریزی را بگیرد و بی‌شک اگر در میان ما پزشکان و پرستاران بازداشت شده وجود نداشت، بی‌تردید این افراد در همان ساعات اول جان خود را از دست می‌دادند.

شرایط حاکم بر زندان‌های آل‌خلیفه چنان وحشتناک است که حتی قلم نیز توان توصیف آن را ندارد، و تمام جنایات در سکوت و بی‌تفاوتی جامعه جهانی واقع می‌شوند تا رژیم آل‌خلیفه را در ارتکاب جنایات خود علیه ملت بحرین بیش از پیش جری‌تر و گستاخ‌تر کند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها