به گزارش پایگاه 598 به نقل از آرتنا/
در اين اجرا از نمايش «پليس» صحنه نخست با بازي بسيار ضعيف پژمان جمشيدي و
بازيگر نقش روبه روي او (کلنل) آغاز مي شود و اين نمايش از آغازي دعوت
کننده بي بهره است و تماشاگر را از همان آغاز مايوس مي سازد. جالب آنکه با
اين که بازيگر نقش روبه روي پژمان جمشيدي در اين صحنه (کلنل) بازيگري نام
آشنا نيست، در بروشور هم به درستي روشن نشده است تا ما نام و نشان وي را
دريابيم. همين نکته را در نظر داشته باشد؛ از بروشور اين نمايش تا واپسين
رکن و لحظه اجراي نمايش پليس، همه حکايت از آن دارند که گروه اجرايي (به جز
چند مورد استثنا که در ادامه بدان ها خواهم پرداخت) و به ويژه کارگردان از
توجه به جزييات و دقت و ريزبيني غافل مانده اند.
پژمان جمشيدي تقريبا
از هيچ يک از ابزار بازيگري برخوردار نيست. فن بيان او بسيار ضعيف است و
اندام هاي گفتاري او اندام هايي پرورش نيافته مي نمايانند. گويا وي با
چگونگي و مفاهيمي همچون لحن و تاکيد و آهنگ کلام در دنياي هنر بازيگري
چندان آشنايي ندارند و اگر هم شايد تئوري اين مفاهيم و تکنيک ها را مي
دانند، توانمند و قادر به اجرا و انجام آنها نيستند. ميميک و چهره او بسيار
ضعيف است و او هرگز توانايي انتقال عواطف و حالت هاي کاراکتر را با بهره
گيري از چهره و ميميکش دارا نيست. گر چه بدن پژمان جمشيدي، بدن پرورش يافته
يک ورزشکار حرفه اي است، اما وي در به کارگيري اين بدن در حرفه و هنر
بازيگري موفق عمل نمي کند. بازي پژمان جمشيدي، بازي اي سرشار از خام دستي،
بي تجربگي، کارنابلدي، تصنع و بي روح است و فرياد بلند آن است که گويي او
هيچ آشنايي با هنر بازيگري و زير و بم اين حرفه ندارند. به راستي چرا بايد
پژمان جمشيدي که بازيگري را نمي شناسد و اگر هم بشناسد دست کم اکنون نمي
تواند آن را انجام دهد، در اين سال ها همواره بر صحنه هاي سپنتاي تئاتر
ظاهر شود؟ شايد او اکنون بتواند يک مربي فوتبال بسيار کارآمد و کاربلد باشد
و بازيکنان بسيار ارزشمندي را براي آينده فوتبال کشورمان پرورش دهد. از
ديگر سو چرا ما بايد از درخشش بسياري از بازيگران هنرمند و کاربلد محروم
بمانيم و فرصت هنرنمايي براي اين هنرمندان گرامي و نازنين فراهم نيايد؟!
شماري
از بازيگران هستند که گر چه از ابزار بازيگري مانند بدن، بيان و حس پرورش
يافته برخوردار نيستند، اما از آن و خلاقيتي هنرمندانه برخوردار هستند و
اين آن و خلاقيت ضعف و کاستي وي را مي پوشاند، اما پژمان جمشيدي حتي از آن و
خلاقيتي هنرمندانه نيز بي بهره است و دليل حضور او بر صحنه سپنتاي تئاتر و
اين نمايش، پرسشي است که خود اثر پاسخي براي آن ارائه نمي کند.
جالب
آنکه بازيگر نقش کلنل در صحنه هايي که روبه روي پژمان جمشيدي بازي مي کند
بسيار ضعيف ظاهر مي شود، اما در صحنه هايي که روبه روي فروغ قجابگلي و يا
بهرام سروري نژاد ظاهر مي شود و به ويژه در صحنه هايي که با خسرو احمدي
بازي دارد، نشان مي دهد از توان بازيگري بدي هم برخوردار نيست و مي توان
اميدوار بود در نمايش ها و پروژه هاي آينده بازي هاي بهتري را از وي بيننده
باشيم.
ميزانسن هاي نمايش پليس، از آغاز تا پايان، ميزانسن هايي شلخته،
دم دستي و فکر اولي و بدون برخورداري از نگاهي زيبايي شناسانه و خلاقانه
هستند. اين ميزانسن ها، بار دراماتيک چنداني هم ندارند و در انتقال بار
معنايي و عاطفي آن لحظه و صحنه چندان کارا عمل نمي کنند. ميزانسن هاي اين
نمايش از تنوع و جذابيت ديداري چنداني برخوردار نيستند و تنها تلاش شده است
با تغييرات نوري نه چندان منطقي و خردورزانه، اندکي تنوع بصري ايجاد شود.
رنگ هاي به کار رفته در دکور اين نمايش، مانند قهوه اي، کرم، آبي و زرد و
يا رنگ توسي خانه گروهبان و نيز رنگ هاي به کار رفته در لباس هاي اين
نمايشف مانند صورتي، سياه، زرشکي و زرد چندان در بافت اثر تنيده نمي شوند و
براي فضاسازي و يا انتقال مفاهيم و عواطف نمايش يا لحظه ها و صحنه هاي آن
چندان کارا و کارآمد عمل نمي کنند. الهام شعباني، طراح لباس اين نمايشف يقه
هايي را براي جامه بهرام سروري نژاد و پژمان جمشيدي در صحنه پاياني به کار
گرفته است که مانند اين يقه ها را در چند سال پيش هم براي طراحي لباس
شماري کاراکترهاي نمايش ليرشاه به کارگرداني آرش دادگر به کار برده بود.
اين يقه ها نه تنها تناسب چنداني با کاراکترها ندارند، بلکه در بسياري از
لحظه ها و زاويه ها چهره هاي بازيگران را مي پوشاند و ماسکه مي سازند.
نمايش
پليس به کارگرداني شايان افکاري از ريتم مناسب و خوبي برخوردار نيست.
دقايق بسياري از اين نمايش بدون انتقال باري عقلاني و يا عاطفي ويژه اي
سپري مي شود و نمايش به پيش نمي رود. اين نکته خود به کيفيت ارتباط تماشاگر
با اثر لطمه ي جدي وارد مي سازد.
در بسياري از لحظه ها و صحنه هاي اين
نمايش تلاش مي شود تا براي ايجاد خنده در تماشاگر از شوخي هاي رکيک کلامي
جنسي بهره گرفته شود. فروغ قجابگلي بازيگري توانمند است که پيشتر از وي نقش
آفريني هايي هنرمندانه را ديده ايم، اما تلاش و کارکرد وي را در اين نمايش
مي توان خلاصه در ايجاد لحظه هاي کمدي جنسي دانست. بازيگر نقش سرباز در
اين نمايش حضوري اندک، اما تاثيرگذار دارد. نقش آفريني او خردمندانه و
خلاقانه است. بهرام سروري نژاد هم بازيگري توانمند است که در اين نمايش
بسيار پرانرژي و برخوردار از خلاقيت و نوآوري ظاهر مي شود. بهرام سروري
نژاد کاراکتري کاريکاتورگونه را به نمايش مي گذارد و بزرگترين ايراد کار
او در اين است که در برخي از لحظه ها دچار اغراق بيش از حد (Over Acting)
مي شود.
ارزشمندترين رکن اجرايي اين نمايش بازي «خسرو احمدي» است. وي
چون هميشه پر از انرژي و توان و کاربلدي روي صحنه مي درخشند. خسرو احمدي
همچنان در اين سن توانسته است نفس، بيان و بدن خود را پرتوان و آماده و تحت
کنترل نگه دارد و به کار گيرد. وي در نقش گروهبان اين نمايش، نقش آفريني
اي خلاقانه را ارائه مي دهند و لحظه هايي ناب و ماندگار را مي آفرينند.
بازي در بازي هاي آني و ناگهاني وي اگر نه بينظير، دست کم کم همتاست و
بازي در سکوت هاي بدون فوکوس کشي وي، که دقايق درخور درنگ و انديشه اي بدون
ديالوگ بر صحنه حضور دارند، داراي بار آموزشي براي بازيگران تازه کار و
جوان است.