به گزارش
سرویس بین الملل پایگاه 598، در روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، یکی از بزرگترین نمایشگاه های کتاب در سراسر جهان به سر می بریم. اما بیراه نیست اگر نمایشگاه کتاب تهران را بزرگترین بازار کتاب ایران بدانیم. نمایشگاهی که یکی از مهمترین و تاثیرگذاترین حرکت های فرهنگی در کشور می باشد و علاقه مندان برای رسیدن به آن لحظه شماری می کنند، بیشتر شبیه چند شنبه بازاری آشفته است که نشانه های فرهنگی اش تحت تاثیر وجه اقتصادی و اجتماعی آن قرار گرفته است.
نمایشگاه های کتاب فرانکفورت آلمان و بولونیا در ایتالیا دو نمونه موفق از برپایی چنین نمایشگاه هایی در سطح جهان هستند و جریان سازی و نقش مهمی در عرصه کتاب ایفا می کنند. با دقت در برگزاری این دو نمایشگاه، به خوبی در می یابیم که وسعت و کمیت آن ها به مراتب کوچکتر و محدودتر از نمایشگاه کتاب تهران است و تعداد مخاطبان بسیار کمتری نسبت به نمایشگاه پر رفت و آمد تهران دارد؛ اما چیزی که بسیار به چشم می آید تفاوت در مخاطب تخصصی و عمومی نمایشگاه است.
هرچند محدود کردن نمایشگاه کتاب به یک محفل تخصصی امری غیر منطقی و ناپسند است. در واقع مسیری که باید به سمت آن حرکت کرد، برپایی نمایشگاه برای رشد و حرفه ای شدن روند مطالعه در کشور است. یعنی پس از نمایشگاه بتوان رشد محسوسی از کتابخوانی را به تماشا نشست و دست به دست شدن کتاب در طبقه های مختلف جامعه را حس کرد نه آنکه صرفا با بیان آماری از n میلیون بازدید کننده و n میلیون کتاب فروخته شده، به خود ببالیم که نمایشگاه به خوبی و خوشی تمام شد.
آنقدر حجم کتاب و فضای متنوع و رنگارنگ در نمایشگاه تهران زیاد است که مخاطب دچار سرگیجه می شود و حالتی زننده به او دست می دهد. حال سوال اینجاست که چه ضرورتی دارد که برای هر ناشری مجوز حضور در نمایشگاه صادر شود و اینقدر حجم غرفه ها و سالن های مختلف و تودرتو ایجاد کنیم و سوال مهم تر این است که آیا همه ی این سوال ها جز بحث اقتصادی پاسخ دیگری دارد؟!
شاید اگر پخش کتاب در کشور ما جایگاه خوب و موفقی داشت، بسیاری از مشکلات نمایشگاه از ابتدا رخ نمی داد. به بیان دیگر نمایشگاه بار عدم وجود پخش کننده ی گسترده، مستقیم و سراسری را بر دوش می کشد و تنها جایی است که مخطاب می تواند بیاید و سبد فرهنگی خود را با حق انتخابی که برایش وجود دارد، بر اساس سلیقه اش پر کند.
آمار تلخ وجود کمتر از هزار کتاب فروشی در سطح کشور نشان دهنده آن است که برای تقریبا هر 100 هزار نفر یک فروشگاه محصولات فرهنگی وجود دارد و چه شهرهای کوچکی که حتی یک کتاب فروشی هم ندارند و برای پیدا کردن کتاب باید تا مرکز استان هایشان بروند. همین می شود که هر کسی از هر جای ایران سعی می کند در بازه ی زمانی ده روزه خود را به نمایشگاه برسد و آنچه می خواهد و نمی خواهد را با زحمت تهیه کند و به شهر خود برگردد. یا اینکه همه ی دانشگاه ها با مسافت های مختلف می کوشند تا اردوهای خود را با زمان نمایشگاه تنظیم کنند و اتوبوس اتوبوس بر جمعیت بازدید کننده از نمایشگاه بیفزایند و دل مسئولان اجرایی را بیشتر شاد کنند.
نکته ی دیگری که نباید از آن غافل بود این است که نمایشگاه کتاب تهران لذت مطالعه و فرهنگ را به بازدیدکنندگانش هدیه نمی دهد. مطالعه و خرید کتاب اگر در فضای خوشایندی نباشد و مخطاب از آن حظّی نبرد، صرفا خستگی و کسالت به همراه می آورد. در این بازار پر هرج و مرج که فروشنده و خریدار و برگزار کننده همچون کلافی سردگم هستند، برنامه های جنبی می تواند یکنواختی فضای نمایشگاه را از بین ببرد اما بیشتر برنامه های جنبی و فرهنگی نمایشگاه اختصاص به نشست های تخصصی و اداری ای دارد که رغبتی در مخاطب برای حضور در جلسات ایجاد نمی کند.
تنها تنوع فعلی نمایشگاه ملاقات با نویسندگان و بزرگانی است که به دعوت انتشارات کتاب هایشان و خرید محصولات تازه در غرفه حاضر می شوند و باز در همین کم نیز بازاریابی غرفه داران مستتر است.
* گزارش از محمد غفاری