به گزارش پایگاه 598، نیروی انسانی در هر
جامعهای به عنوان باارزشترین سرمایه محسوب میشود؛ به طوری که شاهدیم در
نظام بینالملل کشورهایی که دارای جمعیت بیشتری هستند، در رشد اقتصادی گوی
سبقت را از سایر ملل ربودهاند. از آن جمله میتوان به کشورهای چین، هند،
مالزی و... اشاره کرد.نیروی انسانی سرمایهای است که میتواند با تخصص و
دانش خود علوم و دانش را بومی کند و رشد اقتصادی را در هر زمینهای که کشور
به آن نیاز دارد ارتقا دهد و به خودکفایی برساند.
در این میان، آنچه نیروی انسانی را باارزشترین سرمایه میکند، تخصص و
دانش و در کنار آن تعهد و وجدان کاری است که باعث میشود کار مفیدی در
جامعه صورت گیرد. اما بهکارگیری افراد در کاری که با تواناییها و اطلاعات
ایشان همخوانی ندارد یا تغییر در فعالیت کاری او میتواند زمینهی
ناخشنودی و کارگریزی را در فرد ایجاد نماید. همچنین کارگریزی در بسیاری از
افراد به یک امر طبیعی تبدیل شده است و بیشترین دلیل آن تنبلی و فرار از
مسئولیت است. در واقع عدم مسئولیتپذیری، خود یکی دیگر از عوامل کارگریزی
محسوب میشود. خصوصیات روانی، از جمله تنبلی و آزمندی، در کنار سازگاری با
ناامیدی، سبب میشود افرادی خسته و عبوس و غمگین در جامعه حضور داشته باشند
که با شادی و کار بیگانهاند و از فعالیت و خلاقیت رویگردان هستند.
محققی به نام تالکوت پارسونز، در تبیین علل توسعهنیافتگی و عدم تحرک و
پیشرفت افراد، از کسانی که خود را با اوضاع تطبیق نمیدهند و غیرفعال هستند
به عنوان افرادی نام برده است که بیش از هر چیز به آزادی خود علاقهمندند و
حاضرند بهای آن را حتی اگر فقر باشد، بپردازند. در واقع وی معتقد است که
فقرا موارد خاصی هستند که به طور کامل و مناسب اجتماعی نشدهاند و سایر
افراد ناسازگار با جامعه کسانی هستند که نه هدفهای تعیینشده از سوی
اجتماع را درک کردهاند (مثلاً موفقیتهای اقتصادی و اجتماعی) و نه از
روشهای رسیدن به آن آگاهی دارند.
به نظر میرسد که ما در سطح ملی شاهد نوعی بحران در تلقی از کار،
ثروتاندوزی و انباشت سرمایه و مفاهیم مرتبط با آن و به طور کلی فرهنگ کار
هستیم. به علاوه به نظر میرسد میزان انگیزهی پیشرفت نیز در بین مردم
ایران کم است و آنها صرفاً برای دستیابی به استانداردهای مطلوب زندگی تن
به کار میدهند. در نتیجه پس از تأمین آن، تلاش، پشتکار و سختکوشی توجیه
چندانی در بین ایرانیان ندارد که ریشههای آن را میتوان در وابستگی قدرت
اقتصادی برتر در شهرها به حکومت و کارگزاران محلی جست و جو کرد.
به واسطهی حکومت استبدادی در ساختار تاریخ پیشین ایران، روند خود به خودی
تبدیل سرمایهی مالی به سرمایهی تولیدی به بنبست میرسید و خصلت تجاری
شهرها را پررنگتر میکرد که در آنها روح تحرک و پویایی کار صنعتی به چشم
نمیخورد. وجود این زمینه بعدها، با توجه به واردات کالاهای غربی و وابستگی
کشور به درآمد حاصل از فروش نفت، به اقتصاد رانتی و غیررسمی انجامید که
فضای اقتصاد ایران را غیررقابتی کرد. اقتصاد غیررقابتی و فضای ناروشن
قراردادها و مبادلات سبب پیشبینیناپذیر بودن فعالیت اقتصادی و در نتیجه
هرج و مرج شده است که کارگران و کارمندان را از کار و تلاش و فعالیت
عقلانی رویگردان کرده و باعث فراگیر شدن اشتغال بیبرنامه و بیانگیزه به
جای کار کردن با برنامه و باانگیزه شده است.
به طور کلی، انگیزهها و دلایل «کارگریزی» در ایران یا سایر کشورهایی که به
نوعی با این معضل دست به گریبان هستند مختلف است و میتوان آن را در دلایل
متعددی جست و جو کرد؛ تغییر در فعالیتهای کاری، همچون فناوری جدید یا
تغییر اهداف، حاکمیت روابط بر ضوابط، بروکراسی سردرگم، ساعت کار زیاد، عدم
حمایت مسئولین از کارکنان خود، دخالتهای زیاد در مسائل شخصی، اجتماعی و
زندگی خانوادگی در محیط کار، فشار بیش از حد ناشی از غیرواقعی بودن مهلت
انجام کارها، داشتن شغلی که متناسب با شاغل نباشد، فقدان مهارت کافی در
نحوهی انجام کار، نبود مشاوره و ارتباطات، انجام کارهایی که بسیار
مشکلاند یا لزوم چندانی به انجام آنها نیست، فقدان مکانیسمهای کنترل و
ارزشیابی و سبک مدیریت که ممکن است تمام این عوامل باعث بروز کارگریزی و
کاهش انگیزهی کیفیت کار در افراد گردد.
همچنین از معضلاتی که فرهنگ کارگریزی در بر خواهد داشت میتوان به موارد
مختلفی اشاره کرد، از جمله آنکه در جمعیتهای گریزان از کار و تلاش، خلاقیت
و نوآوریهای ارزشمند پدیدار نمیشود، زیرا نوآوری و خلاقیت به
دنبال سختکوشی در راه رسیدن به هدف به دست میآید و این خود سبب میشود
کارآفرینی در جامعه رشد نیابد و فرصتهای شغلی جدید شکل نگیرد و به این
وسیله، بر تعداد بیکاران کاذب و واقعی جامعه افزوده شود، زیرا بسیاری از
شغلهای کاذب خود نوعی بیکاری محسوب میشوند.
یکی دیگر از مشکلات پدیدآمده در اثر کاهلی انسانها وقوع اشتباهات فراوان
است. تصمیمات غلط فراوانی که به علت بیتجربگی و محدودیت علم و دانش صورت
میگیرد و صدمات فراوانی را به فرد و جامعه وارد میسازد و در آینده این
اثرات تخریبی، فشار روانی زیادی بر اعضای یک جامعه وارد میکند و بهداشت
روانی و سلامت جامعه را مورد مخاطره قرار میدهد.
همچنین هنگامی که بر تعداد افراد کاهل و گریزان از مسئولیت اضافه میشود،
زمانه برای حضور افراد فرصتطلب مهیا میگردد و مسئولیتها در دستان کسانی
قرار میگیرد که تلاش میکنند با ایجاد یک محیط بدبینانهی شدید و خراب
کردن اذهان دیگران و نابود کردن شخصیت افراد، زمینه را برای پایمال کردن
حقوق دیگران توسط خود مهیا کنند. لذا هر چه بر تعداد افراد کاهل و تنبل
اضافه میشود، از طرف دیگر، لحظه به لحظه شرایط برای حضور سودجویان مهیاتر
میشود.
بر اساس آنچه گفته شد و چنانچه لازم باشد، در دستگاهها و سازمانها باید
به هر نحوی تشویق و رضایت افراد پرکار و مسئولیتپذیر جلب گردد؛ چرا که عدم
رضایت کسی که مسئولیتی را پذیرفته است میتواند در کارگریزی و فرار از
مسئولیت و عدم انجام آن مؤثر واقع شود و تنبیه و تشویق، خود میتواند یکی
از ابزارهای مؤثر در رفع این مشکل باشد و باید سعی شود در گزینشها افراد
مسئولیتپذیر و متعهد و افرادی که از تقوای شغلی بیشتر برخوردارند بیشتر
استفاده شود، چرا که در یک سازمان یا در یک دستگاه اداری یا تولیدی حتی یک
نفر فرد کارگریز میتواند باعث عدم مسئولیتپذیری در دیگر پرسنل باشد. یکی
دیگر از مشکلات در این امور بیتوجهی مدیران به افراد و پرسنل زیرمجموعهی
خود است که توجه خاص و ویژه به موضوع کمکاری و کار مفید و کارگریزی در
زیرمجموعهی خود ندارند و این عامل موجبات دلسردی بسیاری از افراد متعهد و
مقید به کار و تلاش را فراهم میکند.
تحقق اهداف توسعه مستلزم وجود فرهنگ، نگرش و روحیات اقتصادی مشوق و
انگیزهبخش است؛ به طوری که از تلاش و پشتکار، نظم و دقت، خلاقیت و نوآوری
در کار، روحیهی کار جمعی و مشارکت و روحیهی مسئولیتپذیری حمایت کند. لذا
فقدان یا ضعف این روحیات، که در قالب ضعف فرهنگ کار مفهومسازی شده است،
مانع بزرگی بر سر راه توسعهی اقتصادی در کشور قلمداد میشود.
تحولهای اقتصادی معلول تحول فرهنگ و منبعث از آن است. تحول اساسی و
زیربنایی در فرهنگ و تکنیک جامعه به خودی خود باعث میشود که اقتصاد از
حالت رکود فرهنگی خارج شود و به رشد و توسعه برسد. مفهوم یکدلی یا همدلی را
میتوان در توصیف فردی که واجد ویژگیهای انسان متحرک و پویاست به کار برد
و این ویژگی به او قدرت توسعهی هویت خود را میدهد و او را قادر میسازد
تا خود را با شرایط جدید و اوضاع متغیر منطبق نماید.
رقابت میان کشورهای جهان روز به روز سختتر میشود و نسل آینده باید در
میان این رقابت شدید زندگی کند و اگر سختکوشی را نپذیرد، مجبور است
دنبالهرو دیگر جوامع شود و از فرهنگ آنان تبعیت نماید. به طور مسلم،
نهادینه شدن فرهنگ کار را باید از خانواده، مدرسه و جامعه آغاز کرد.
متأسفانه باید گفت کمکاری، عافیتطلبی و بیتوجهی به وجدان کاری ریشه در
خانواده و سپس مدرسه دارد و کودکان، نوجوانان و جوانان با الگوبرداری از
رفتارهای والدین و سپس معلمان و استادان خود با فرار از مسئولیت و کار
بیشتر آشنا میشوند. بدون شک اقتصاد ما، که دارد دوران گذار سرنوشتسازی را
طی میکند، به تلاش و فعالیت مؤثر و همهجانبه نیازمند است. امید است که
شاهد تحولات اثربخشی، چه در حوزهی قانون و فضای کسب و کار و چه در
انگیزهی کار و فعالیت، باشیم تا بتوانیم به اهداف مهم اقتصادی کشور در افق
20ساله دست یابیم.
برای ریشهکن کردن بیکاری و گسترش اشتغالزایی در جامعه، باید نسلی را
تربیت کنیم که با کار اُنس بگیرد. ضروری است والدین کودکان خود را علاوه بر
تحصیل ، با کار و تلاش نیز آشنا نمایند و با مهارتآموزی و مشارکت دادن
آنها در فعالیتهای اجتماعی افراد مسئولیتپذیری تربیت نمایند. در غیر این
صورت، نسل راحتطلب تنها به سوی فعالیتهای کاذب و دلالی رو خواهند آورد و
چنین جامعهای مستعد بسیاری از آسیبهای اجتماعی خواهد بود.
میدانیم با توجه راهبرد اصلی کشور که موضوع اقتصاد مقاومتی است، کار و
تلاش بیشتر اهمیت یافته است. اهمیت راهبرد فوق زمانی روشن میشود که بدانیم
معضل اصلی توسعهنیافتگی کشورها، تنبلی، کارگریزی و ارادهی ضعیف است و
نقطهی عطف تحول و توسعه، در کار مضاعف و همت عالی نهفته است.(*)
*بهزاد رادنسب، کارشناس اقتصادی
منبع: برهان