یلدای من شبی است که در کنار یارم نباشم؛
شبی که دردانه روزگار در غربت خویش با حضرت معبود در حال راز و نیاز است.
یلدای من طولانی ترین شب روزگار است،آنجا که چشم ها به تاریکی عادت کرده
و کسی یاد نور نمی کند؛
چه غم انگیز است این شب؛
شبی که کسی یاد خویش نمی کند ؛دلهایمان بدون آب حیات دلدار کویری ترک خورده است ولی از یاد برده ایم حیات آب را.
سال هاست که طولانی ترین شب روزگار آغاز شده است
و ما به قامت ماه دل خوش کرده ایم،
براستی ای خورشید عالم تاب پشت کدامین ابر هستی که تنها گاهی دلم گرمای وجود تو را احساس می کند؟
آری این تاریکی غفلت من است که در آن اسیرم؛
ابر های غفلت بشر بسیار ضخیم تر از آن است که نور یاد تو را بر ما بتاباند ،تو ای صاحب من ،ای صبح روزگار ،تو را می خوانم ،الیس الصبح بقریب؟1
1-أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ ؛آیا صبح نزدیک نیست؟ .سوره هود،آیه81