سرويس حوزه و مراجع 598 به نقل از «خبرگزاری دانشجو»؛ 27 آذر ماه سالروز شهادت شهید مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه می باشد.
رهبر معظم انقلاب به عنوان شخصیتی که همواه بر وحدت حوزه و دانشگاه تاکید می کنند معتقدند که اين مسأله یكى از اساسىترین، پیچیدهترین و عمیقترین مسائل انقلاب میباشد.
به منظور بازخوانی نظرات ایشان بخشی از سخنانشان در خصوص روز وحدت حوزه و دانشگاه در ذیل آورده شده است. ایشان می فرمایند: وحدت حوزه و دانشگاه، يعني وحدت در اهداف كلي، وحدت در كامل ساختن اين ملت و اين كشور و حركت با يكديگر و عبور در دو خط موازي، بدون اصطكاك با هم؛ يعني هر دو، كار خودشان را بكنند؛ اما براي يك هدف و آن هدف، ساختن و كامل كردن ملت و كشور ايران است. اينطور بايد حركت كرد.
وحدت حوزه و دانشگاه، يعني وحدت در هدف
وحدت حوزه و دانشگاه، يعني وحدت در هدف. هدف اين است كه همه به سمت ايجاد يك جامعه اسلامي پيشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پيشاهنگ، جامعه الگو، ملت شاهد - ملتي كه مردم دنيا با نگاه به او جرئت پيدا كنند، تا فكر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عمل شان پياده كنند - حركت نمايند.
یک ضرورت و نیاز انقلابی وحدت حوزه و دانشگاه عبارت از اين است كه ما اين دو كانون علمي، اين دو مركز تعليم و تعلم را از لحاظ اخلاق حاكم بر آنها، از لحاظ سيستم و سازماندهي حاكم بر آنها، و از لحاظ برخي از محتواها به هم نزديك كنيم.
دانشگاه صد در صد اسلامي حاصل نميشود مگر با وحدت عميق و عملي حوزه و دانشگاه
امروز هيچ كس انتظار يك دانشگاه خلق الساعه صد در صد اسلامي را ندارد، اما همه انتظار دارند كه جهت حركت، به سوي ايجاد يك دانشگاه صد در صد اسلامي باشد. اين منظور حاصل نخواهد آمد مگر با وحدت عميق و عملي حوزه و دانشگاه و روحاني و دانشجو و اين يك ضرورت و نياز انقلابي است.
تبعات طرد دين از صحنه زندگي: علماي دين را صرفا به مسايل ذهني ديني محصور كرد
قرن نوزدهم كه اوج تحقيقات علمي در عالم غرب مي باشد، قرن جدايي از دين و طرد دين از صحنه زندگي است. اين تفكر، در كشور ما هم اثر گذاشت و پايه اصلي دانشگاه ما بر مبناي غير ديني گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه هاي علميه روگردانيدند.
اين پديده هم در حوزه علميه و هم در دانشگاه ها سوء اثر گذاشت. در حوزه هاي علميه سوء اثر گذاشت؛ زيرا علماي دين را صرفا به مسايل ذهني ديني - و لاغير - محدود و محصور كرد و آن ها را از تحولات دنياي خارج بي خبر نگهداشت.
پيشرفت هاي علم از نظر آن ها پوشيده ماند و روح تحول گرايي و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احكام ديني - كه همواره در تحولات عظيم جهاني، چنين تحولي در استنباط دين و فقه اسلام وجود داشته است و فقه براي رفع نياز جامعه، مستند به قرآن و سنت است - در حوزه ها از بين رفت.
حوزهها؛ بيخبر از واقعيت زندگي و حوادث دنياي خارج
حوزه ها از واقعيت زندگي و حوادث دنياي خارج و تحولات عظيمي كه به وقوع مي پيوست، بيخبر ماندند و به يك سلسله مسايل فقهي و غالبا فرعي محدود شدند. اين، ضربه اي بود كه به حوزه هاي علميه وارد آمد و دست سياست ها هم از اين استفاده كرد و با تبليغات و روش هاي شيطنتآميز، هر چه توانستند حوزهها را از تحولات زندگي دورتر كردند.
علت عقب ماندگي ملت ايران
دانشگاه ما در دست كساني بود كه از دين بهرهاي نداشتند و اما دانشگاه - كه خشت اولش از حوزه علميه و دين جدا نهاده شده بود - در مشت كساني افتاد كه نه از دين و نه از اخلاق اسلامي و نه از اخلاق سياسي و نه از احساس وجدان يك شهروند نسبت به كشور و ملت شان بهرهيي نداشتند.
در طول هفتاد سال اخير، به جز عده معدودي از قبيل اميركبير و بعدها هم چند نفري كه بسيار معدود بودند، بيشتر كساني كه زمام امور تحصيلات عاليه در اين كشور به دست آن ها بوده است و مسايل آموزش عالي به اراده و تدبير آن ها ارتباط پيدا ميكرده، بقيه كساني بودهاند كه منافع ملت ايران در مقابل منافع بيگانگان، براي آن ها از هيچ رجحاني برخوردار نبود و بيشتر به فكر چيزهاي ديگري بودند تا آينده اين ملت و اين كشور!
اين تصادفي نيست كه ملت ايران، با آن سابقه تاريخي علمي و با اين استعداد درخشاني كه دارد و با آن فرهنگ غني عميق اسلامي و با داشتن دانشمندان بسيار بزرگ در طول قرن هاي متوالي و با وجود شوق و علاقه طبيعي به آموختن و دانستن، در اين دويست سال يا صد و پنجاه سالي كه دنيا چهار نعل به سمت معلومات و دانش و قلههاي علم حركت كرده، ايران و ملت ايران، جزو گروه ها و ملت هاي عقب افتاده قرار گرفته است.
اگر اين ملت را به حال خود هم وا مي گذاشتند، در علوم جلو مي افتاد و در بيشتر دانش هايي كه در ابتدا از قلب و درون خودِ جوامع جوشيده و سر كشيده و شكفته است، پيشرفت مي كرد و پابهپاي دنيا پيش ميرفت و اين قدر عقب نمي ماند.
قرون وسطي، دوران تاريكي اروپاييان و درخشش اسلام بعد از آن كه راه معلومات و علوم روز غربي در ايران باز شد، دست هاي خيانتكار و غافل، كاري كردند كه اين ملت عقب بماند و پيشرفت نكند. سال ها و بلكه قرن هاي متمادي، ملت ما در اوج قله علم بود و در هيچ جاي دنيا در آن دوران، اين قدر علوم درخشش نداشت.
قرون وسطي؛ قرون ظلمات و تاريكي براي اروپاييها
شما شنيدهايد كه قرون وسطي، قرون تاريكي و ظلمات است. امروز هم اروپايي ها وقتي مي خواهند مردمي را تخطئه كنند، مي گويند اين ها قرون وسطايي هستند! قرون وسطي، يعني قرن هاي جهالت و ظلمات ملت هاي اروپايي.
درست هم زمان با اين قرون، قرون درخشش دانش در ايران و كشورهاي اسلامي است. ابنسينا و ابوريحان بيروني و محمّدبن زكرياي رازي و عمرخيام - منجم و رياضيدان بزرگ - و بزرگ ترين ادبا و بزرگ ترين علماي ما در علوم طبيعي و بزرگ ترين رياضيدان ها و منجمان و پزشك هاي ما كه امروز آثار علمي آن ها در دنيا مطرح است، هم زمان با قرون وسطي زندگي مي كردهاند. بله، قرون وسطي، قرون ظلمات و تاريكي براي اروپايي هاست و قرون درخشش دانش براي ما مسلمان ها مي باشد.
جدايي دين از علم در كشور؛ علت عمده تنزل
اروپايي ها، اين حقيقت را كتمان مي كنند و مورخان غربي، آن را به زبان نمي آورند و ما هم عادت و باور كردهايم! جدايي دين از علم، علت عمده تنزل ما ملتي با اين سابقه درخشان تاريخي، در دوران ستم فراگير حكومت پادشاهي در اين كشور - و بدتر از همه در اين دويست يا صد و پنجاه سال اخير، يعني اواخر قاجاريه و همه دوران پهلوي - از لحاظ پيشرفت علمي، در اين حد از تنزل قرار گرفت. اين، كاري است كه انجام دادند و علت عمده اين مسأله، جدايي دين از علم در كشور ما بود. علما و دانشمندان و محققان علوم طبيعي در كشور ما، از دين جدا ماندند و در نتيجه به درد مردم و كشور و ملت شان نخوردند.
خوب ترها و بهترين هايشان رفتند و براي بيگانگان مفيد واقع شدند. عدهاي هم در همينجا بودند و براي بيگانهها كار كردند. روشنفكراني كه در همين دانشگاه ها درس خواندند، همان ها بودند كه در طول حكومت پهلوي، اداره اين كشور را به خائنانهترين وجهي برعهده داشتند و به اين ملت خيانت كردند.
اين ها، متخرجان همين دانشگاه ها بودند و خدا رحم كرد كه انقلاب اسلامي پديد آمد، آن نسلي كه به تدريج از روشنفكران متأخر اين جامعه فارغالتحصيل شده بودند و به سمت كارهاي سياسي ميرفتند، به قدري نسل بي ريشه و بياعتقاد و بي پيوندي بودند كه خدا مي داند اگر آن ها بر سر كار مي آمدند، با اين ملت و اين كشور چه مي كردند.
هست و نيست؛ بود و نبود اين ملت را مي سوزاندند و از بين مي بردند! خدا را شكر كه آن ها مهلت پيدا نكردند و انقلاب اسلامي آمد و آن سلسله و طومار را درهم دريد. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني حركت پابهپاي علم و دين در نظام اسلامي، علم و دين پابهپا بايد حركت كند.
وحدت حوزه و دانشگاه اين نيست كه تخصص هاي حوزهاي در دانشگاه دنبال شود و ...
وحدت حوزه و دانشگاه، يعني اين. وحدت حوزه و دانشگاه، معنايش اين نيست كه حتما بايستي تخصص هاي حوزه اي در دانشگاه و تخصص هاي دانشگاهي در حوزه دنبال بشود. نه، لزومي ندارد.
اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبين باشند و به هم كمك بكنند و با يكديگر همكاري نمايند، دو شعبه از يك مؤسسه علم و دين هستند. مؤسسه علم و دين، يك مؤسسه است و علم و دين باهم اند.
شعبه هاي مؤسسه علم و دين
اين مؤسسه، دو شعبه دارد: يك شعبه، حوزه هاي علميه و شعبه ديگر، دانشگاه ها هستند؛ اما بايد با هم مرتبط و خوشبين باشند، با هم كار كنند، از هم جدا نشوند و از يكديگر استفاده كنند، علومي را كه امروز حوزه هاي علميه مي خواهند فرا بگيرند، دانشگاهي ها به آن ها تعليم بدهند.
دين و معرفت ديني را هم كه دانشگاهي ها احتياج دارند، علماي حوزه به آن ها تعليم بدهند. سرّ حضور نمايندگان روحاني در دانشگاه ها، همين است. چه قدر خوب است كه اين ارتباط ها، برنامهريزي و سازماندهي بشود. اين، يكي از بهترين و طبيعي ترين وحدت هاست.