کد خبر: ۳۱۰۰۱۶
زمان انتشار: ۱۲:۲۹     ۲۷ فروردين ۱۳۹۴
من و بهروز طرفدار سینمای قصه‌گو و قهرمان‌محوری شبیه فیلم‌های آمریکایی هستیم!
وقتی فیلم روباه را دیدم از جلال فاطمی وحشت کردم. خیلی نقش تروریست به او می‌آمد. خونسرد و آرام. بیشتر مرا یاد تروریست فیلم «شغال» (The Jackal) از مایکل کاتن جونز با هنرنمایی بروس ویلیس می‌انداخت. تروریست آرام و خونسردی که آرام، آدم می‌کشد. به همین بهانه با جلال فاطمی به گفت‌وگو نشستیم.
وقتی فیلم روباه را دیدم از جلال فاطمی وحشت کردم. خیلی نقش تروریست به او می‌آمد. خونسرد و آرام. بیشتر مرا یاد تروریست فیلم «شغال» (The Jackal) از مایکل کاتن جونز با هنرنمایی بروس ویلیس می‌انداخت. تروریست آرام و خونسردی که آرام، آدم می‌کشد. به همین بهانه با جلال فاطمی به گفت‌وگو نشستیم.

به گزارش پایگاه 598 به نقل از بولتن نیوز، در این گفت‌وگو بحث هایی درباره ساخت فیلم سهراب سپهری با فاطمی مطرح می‌شود. شایان ذکر است که فاطمی خواهرزاده سهراب سپهری است.

انتظار داشتیم که شما بعد از فیلم فانتزی و کودک‌پسند نخودی، فعالیت در کسوت کارگردانی را ادامه بدهید و الان بخشی از سوال مخاطبان این است که شما در«خسته نباشید» به‌عنوان بازیگر درخشیدید و اصلا مشخص نبود که ایرانی هستید. الان با روباه به جریان بازیگری بازگشتید. چرا فیلمسازی را ادامه ندادید؟

خیلی مشتاق فیلمسازی هستم یعنی بیشتر خودم را سازنده می‌دانم تا بازیگر، منتها اگر شرایطش مهیا باشد. بگذار من یک درددلی با شما بکنم، ببین! شرایط به‌گونه‌ای است که شما هرچقدر بی‌حاشیه‌تر و کنارتر باشید و پشت آن نیمچه استعدادی که دارید پنهان شوید، بدتر اصلا شما را تحویل نمی‌گیرند.

من و بهروز طرفدار سینمای قصه‌گو و قهرمان‌محوری شبیه فیلم‌های آمریکایی هستیم!

چه کسی تحویل نمی‌گیرد؟


فکر می‌کنم یک سیستم است، یک خانواده. خانواده‌ای که متأسفانه پدر و مادر بین فرزندان تبعیض قائل می‌شوند. کسانی هستند که حرفشان برد دارد، به‌خاطر ارتباط و روابط عمومی خوب جریان اصلی سینما را در دست گرفته‌اند. فکر می‌کنم گاهی اوقات مسؤولان خوب نمی‌بینند، اکثر این فیلم اولی‌ها که ناگهان در میدان منفجر می‌شوند، به‌خاطر کارهایشان است یا به‌خاطر هنرشان؟! واقعا توجه به آنها به خاطر هنرشان است؟ واقعا حس می‌کنم درباره من خیلی تبعیض شد.

در خانواده سینما؟

قطعا. برای اینکه از همان ابتدا که به ایران آمدم خیلی تلاش کردم وارد عرصه سینما شوم ولی به دلایلی همیشه یک خاله‌زنک‌بازی‌ها و یک پشت سرگویی‌هایی بوده است، انگار شرایطی باید باشد که عده‌ای نفع ببرند و عده‌ای هم فیلم نسازند. کمتر اتفاق می‌افتد که کسی به‌خاطر کیفیت فیلمنامه یا مهارت شخص به او اعتماد کند. کار اصلی من، تبلیغات است ولی همیشه کمی درباره سینما کنجکاوم! با اینکه مثلا در کارم تایید می‌شوم اما وقتی به جاهای جدی می‌رسد ناگهان احساس می‌کنم عده‌ای تلاش می‌کنند تا مثلا من فیلم نسازم.

شاید استارت خوبی نداشتید چون از سینمای مهجور کودک کارتان را آغاز کردید، بهتر نبود می‌رفتید سراغ فیلم‌های انتلکتوئل و فیلم‌های شبه‌روشنفکری و روشنفکری؟

به هر حال ساخت فیلم در حوزه فانتزی و کودک جنم می‌خواهد. باید این جنم را داشته باشید تا در این مسیر قدم بردارید. خیلی از فیلمسازها از سینمای کودک شروع کردند چون ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که فیلم کودک بویژه در سینمای ما، بی‌ضرر‌ترین ابزار است. در واقع ابزاری است برای بیان دغدغه‌ها و خیلی زیر ذره‌بین نقد و انتقاد قرار نمی‌گیرید. من خودم هم در تبلیغات، خیلی با کودک کار کرده‌ام.

من و بهروز طرفدار سینمای قصه‌گو و قهرمان‌محوری شبیه فیلم‌های آمریکایی هستیم!

در آمریکا هم کلیپ‌سازها و کسانی که کارهای تبلیغاتی می‌سازند، زود به عرصه فیلمسازی می‌رسند.


بله! در آنجا هم مثال‌های خیلی مطرحی وجود دارد مثل ریدلی اسکات.

دیوید فینچر.

بله! اصلا همین دیوید لینچ خودمان، سوای کار نقاشی، کار تبلیغاتی هم انجام می‌داده است. به هر حال یک میدانی است که وارد آن می‌شوید و رسیدن به آن راحت‌تر است، یعنی شانس‌تان برای رفتن به سمت سینما بالاتر است اگر ابتدا در تبلیغات پا بگذارید ولی افرادی هستند که تبلیغات را ترک نمی‌کنند چون آنقدر کار حرفه‌ای و پیچیده‌ای است که می‌روند به سمت بهترین شدن در تبلیغات. یعنی اصلا علاقه به سینما و آن رشته ندارند و در تبلیغات باقی می‌مانند. بعضی‌ها هم نه، خسته می‌شوند و می‌روند به سمت فیلم بلند و داستانی. ولی هر شخصی باید آن استعداد را داشته باشد تا برود، اینطور نیست که من بخواهم فیلم جدی و اجتماعی بسازم بدون آنکه بک‌گراند و تخیل لازم را داشته باشم.

ولی جریان اصلی سینمای ما، اصلا توجهی به سینمای کودک ندارد. فیلم شما هم با مشقت و تا حدی با رایزنی‌های خانم طائرپور اکران شد.

بله!

فکر می‌کنم اگر ایشان تهیه‌کننده نبودند اصلا امکان نمایش آن وجود نداشت.

5 سال دوندگی کردم تا تهیه‌کننده پیدا کنم اما هیچکس جلو نمی‌آمد تا اینکه خانم طائرپور اعلام آمادگی کرد. او بک‌گراند سینمای کودک و نوجوان را داشت و به یک داستان مشابه این هم فکر می‌کرد که می‌گفت وقتی فیلمنامه مرا خواند، خودش هم ایده‌ای درباره نخودی داشت اما به صورت داستان‌های قدیمی که در فیلم منعکس شد. فیلمنامه اثر چون مدرن بود و یک نخودی امروزی بود، خانم طائرپور خوشش آمد و با پشتکاری که ماشاءالله دارد، فیلم را جلو برد.

من و بهروز طرفدار سینمای قصه‌گو و قهرمان‌محوری شبیه فیلم‌های آمریکایی هستیم!

یک مجادله سینمایی میان شما وآقای قوی‌تن وجود دارد درباره ساخت فیلمی درباره دایی شما! ایشان خیلی به دایی بزرگوار شما شباهت دارند. ایشان می‌خواهند خودشان فیلم سهراب سپهری را بسازند با تلقی خودشان. به هر حال این پروژه سهراب سپهری را چه کسی خواهد ساخت؟ شما یا ایشان؟


دلیلی ندارد که درباره سهراب سپهری فقط یک فیلم ساخته شود. می‌تواند هزار نوع پروژه درباره سهراب سپهری انجام شود. ما نباید انتظار داشته باشیم مثلا طی صدسال آینده، فقط یک فیلم جامع درباره سهراب سپهری ساخته شود. یک فیلم ممکن است درباره یکی از ویژگی‌های خاص سپهری باشد و یک فیلم دیگر درباره مثلا یک مقطع خاص دیگری از زندگی او باشد. یک فیلم مثلا به صورت بیوگرافیک باشد از شروع تا پایان بنابراین من بشدت استقبال می‌کنم که شخص دیگری بیاید و درباره شخصیت و آثار دایی عزیز بنده چیزی ببیند و احساس کند که به درد یک سناریو می‌خورد. من بشدت از این قضیه استقبال می‌کنم. منتها این استقبال من، یک شرط دارد و آن این است که واقعا برود تحقیقات درستی انجام بدهد و این شخص را بشناسد یعنی از روی کتاب کافی نیست.

حتی از روی اشعار نمی‌توان ایشان را شناخت.

حتی از روی اشعار، صرفاً، نمی‌توان ایشان را شناخت. الحمدلله بازماندگان ایشان هستند که خاطرات زیادی دارند و معاشرت‌هایی با ایشان داشته‌اند. مثلا خود من. من تا 16 سالگی ایران بودم و هر هفته، یا منزل ما یا منزل خاله بزرگم یا منزل مادربزرگم جمع می‌شدیم و سهراب را می‌دیدیم. سالی دو ماه هم سفر می‌رفتیم، کاشان، کوهنوردی و بیابانگردی. خیلی از چیزها را در آنجاها سهراب به ما که خواهرزاده‌هایش بودیم نشان می‌داد. خب! ممکن است در خیلی از موارد نگاه‌های من با فیلمسازان دیگری که می‌خواهند درباره سهراب سپهری فیلم بسازند، فرق داشته باشد ولی بشدت استقبال می‌کنم و باید ساخته شود. منتها خواهشم این است که تحقیقات جامعی بکنند و این شخصیت را بشناسند قبل از اینکه بخواهند او را به تصویر بکشند. فکر می‌کنم در این‌صورت کار، محکم‌تر می‌شود یعنی حالا با هر تخیلی هم می‌خواهند می‌توانند این فیلم را بسازند اما اگر تحقیقات بیشتری بکنند، فیلمشان قوی‌تر خواهد بود.

خودتان سناریویی درباره سهراب سپهری نوشته‌اید؟

من و بهروز طرفدار سینمای قصه‌گو و قهرمان‌محوری شبیه فیلم‌های آمریکایی هستیم!بله! من حدود 6-5 سال تحقیق می‌کردم. پای صحبت‌های خیلی از افراد مثلا مرحوم عموی سهراب سپهری که تا 103 سالگی هم عمر کرد نشستم. فیلم‌هایی از دخترخاله‌ها و پسرخاله‌هایش گرفتیم، سوای خواهرهای خود سهراب از جمله مادر خودم، یعنی در حقیقت مبنای 50-40 درصد از این فیلم را من قبلا به صورت مستند تهیه کرده‌ام و این در واقع بهانه‌ای شد که بروم سراغ فیلم سینمایی.

فکر می‌کنم برای این کار از آقای قوی‌تن استفاده کنید.

ما خیلی فکر کردیم اما فیلم من تا حدی متفاوت است از این نظر که 3 مقطع تاریخی در آن وجود دارد؛ ابتدا 10 سالگی سهراب، اولین باری که یک پرنده می‌کشد و زار‌زار می‌زند زیر گریه و خیلی احساس پشیمانی می‌کند و قول می‌دهد تا آخر عمر، زندگی‌اش را وقف پرنده‌ها بکند. تا 16 سالگی که فکر می‌کند آموزش در کاشان کفاف آن قدرت مکاشفاتش را نمی‌دهد بنابراین به تهران می‌رود. چیزی که پسرها می‌توانستند انجام دهند و دخترها نمی‌توانستند چون دخترها باید تا 16 و 17 سالگی ازدواج می‌کردند، و آخرین پرواز سپهری. در واقع این فیلم درباره مهاجرت یک پرنده است از وقتی که با این کانسپت پرنده و احترام به موجود زنده آشنا می‌شود تا رفتن او به تهران که برود به ژاپن و اروپا و سهراب سپهری بشود تا سفر آخرتش که پرواز ابدی او است. این تم فیلم است. اسم فیلم هم «پرنده» است.

چه شد که برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتید؟

در ابتدا که به دبیرستان می‌رفتم و در رشته‌های عمومی هنر مشغول بودم، مثل مجسمه‌سازی، طراحی، نقاشی. بعد یک استادی داشتیم که وقتی به او می‌گفتم به فیلم علاقه دارم، به من می‌گفت تو که نقاشی‌ات خوب است و به فیلم هم که علاقه داری، چرا انیمیشن نمی‌خوانی؟ با خودم گفتم این هم فکر بدی نیست. یکی از این دفترهای خط‌خطی‌ام را به مدرسه والت‌دیزنی فرستادم به اسم کالیفرنیا اینستیتو دات‌تی آرتز، انستیتوی هنرهای کالیفرنیا که مدرک لیسانس و فوق‌لیسانس می‌دهد و با سرمایه والت‌دیزنی راه انداخته شده است. یک مدرسه هنری است که معلمان خیلی گردن‌کلفتی هم دارد که یکی از آنها الکساندر مکندریک معروف بود که «بوی خوش موفقیت»، «بادهای بلند در جامائیکا» و فیلم «مردی در لباس سپید» با هنرنمایی الک گینس را ساخت. یکی از فیلم‌های قدیمی ایلینگ استودیو بود بعد از جنگ دوم جهانی. دیزنی می‌خواست سنگ تمام بگذارد برای اینکه مدرسه معتبر و خوبی داشته باشد، فقط هم رشته‌های هنری داشت از نقاشی، موسیقی، تئاتر و فیلم گرفته تا انیمیشن که من برای انیمیشن رفته بودم. در همان سال اولی که رفتم، تیم برتون در مدرسه ما بود، منتها این بشر آنقدر انرژی فوق‌العاده‌ای داشت که فکر می‌کرد یک انستیتو یا یک ارگان فرهنگی مثل مدرسه ما کفاف انرژی او را نمی‌دهد و بعد از یک‌سال رفت. منتها ما آن زمان او را نمی‌شناختیم. مثل هیپی‌ها می‌آمد و در دپارتمان انیمیشن و کارتونش را می‌ساخت و از این قبیل کارها انجام می‌داد یا مثلا دان چیدل همکلاسی ما بود. بعد کم‌کم که تحولات سیاسی ایران در 1357 در حال شکل‌گیری بود، من آنقدر فکرم متوجه ایران بود و به تحولات سیاسی ایران فکر می‌کردم که همیشه رئال فکر می‌کردم و سوژه‌هایم در آن زمان همیشه سیاسی بود. همیشه درباره تانک، صلح، دیکتاتور و این قبیل مسائل بود، منتها بعد رشته‌ام را عوض کردم یعنی بعد از اینکه انقلاب شد دیگر تصمیم گرفتم رشته سینما بروم.

در آن تحولات سال 57 ایران نیامدید؟


وقتی انقلاب شد، همان تابستان، آمدم ایران. دو ماهی بودم و مثل همه جمعیت ایران خوشحال بودم. بالاخره وقتی مردم کلاهشان را هوا می‌انداختند، ما هم خوشحال بودیم و دو ماهی ایران بودم و دوباره برگشتم آمریکا و دیگر نیامدم تا 16 سال بعد.

آنجا که بودید می‌دانستید در ایران بعد از انقلاب هم فیلم تولید می‌شود؟ دیدگاه‌تان نسبت به سینمای ایران چگونه بود؟

واقعا تشنه دیدن فیلم‌های ایرانی بودم. اولین اتفاق فرهنگی برای ما ایرانی‌های مقیم آمریکا این بود که فیلم‌های ایرانی را جمع کرده بودند و یکجا نمایش می‌دادند که خیلی هیجان‌انگیز بود. در نتیجه من با سینمای ایران آشنا شدم و فهمیدم که چنین فیلمسازانی هم در ایران داریم. این قضیه تا حدی باعث شد من برای آمدن به ایران برنامه‌ریزی کنم چون فکر کردم که جای خیلی مناسبی است و می‌توان کارهایی انجام داد بویژه برای من که یکسری تجاربی هم اندوخته بودم در هالیوود و دستیاری‌ها و فیلم‌های کوتاه ساختن و تبلیغات و...  بنابراین گفتم شاید بد نباشد که بیایم ایران.

من و بهروز طرفدار سینمای قصه‌گو و قهرمان‌محوری شبیه فیلم‌های آمریکایی هستیم!

حالا با این شرایط وضعیت سینمای ایران مورد پسند امثال من نیست، خود شما چه تحلیلی از این شرایط دارید؟


شما و بهروز و خود من، همه طرفدار سینمای قصه‌گو و قهرمان‌محوری شبیه فیلم‌های آمریکایی هستیم یعنی من اینگونه تربیت شده‌ام که سینما را در چارچوب مرسوم هالیوودی می‌بینم. برای اینکه فکر می‌کنم نفوذ سینما تا دورترین مناطق جنگل‌های آمازون و دهکده‌های ویتنام ممکن شده است. من تجربه کرده‌ام مثلا در آمازون رفته‌ام در یک دهکده خیلی کوچکی، خانه‌ای را دیدم که یک تخته سیاه روی آن گذاشته بودند و نوشته بودند امشب «پارک ژوراسیک». یک پروژکتوری داشتند و بلیتی می‌فروختند، می‌خواهم بگویم ساخت این فیلم‌ها کار آسانی نیست که شما بتوانید با یک دنیا ارتباط برقرار کنید. راستش سینما با مخاطبش معنی پیدا می‌کند. فارغ از اینها می‌دانم دل پری از فیلم‌های ایرانی داری؟ در روباه هم بهروز برای قلقلک دادن این تخیل یک برادر چهارمی برای نتانیاهو تراشیده است. برای اینکه ضربش هم بیشتر بشود و به نوعی سیاسی‌تر بشود. فکر می‌کنم اگر مخاطبان فیلم را ندیده قضاوت نکنند این فیلم با مخاطب انبوهی مواجه خواهد شد. روباه قبل از اینکه یک فیلم سیاسی باشد اثری فوق‌العاده سرگرم‌کننده است. خدا کند مخاطبان بدون هیچ قضاوتی بروند و این فیلم را ببینند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها