سرويس نقد رسانه 598 به نقل از كيهان؛
يكي از فيلم سازان چندي پيش حرف عجيبي زد.
او گفت كه به دليل همكاري نكردن نهادها و سختگيري ها، ديگر در حوزه دفاع مقدس فيلمي نمي سازد.
لحن
و ادبيات اين فيلم ساز، كاملا عصبي و راسخانه بود. نگارنده فيلم ساز نيست و
مطمئناً مانند يك سينماگر، در جريان سختي كار فيلم سازي بخصوص در حوزه
دفاع مقدس- چنان كه بايد- قرار ندارد. اما يك چيز را خوب مي دانم! درباره
هر موضوعي و با هر ميزان امكاناتي و در هر شرايطي، مي توان فيلم ساخت!
اگر
حرفي براي گفتن وجود دارد، اگر دغدغه اي نسبت به حوزه اي احساس مي شود،
هنرمند مي تواند با اتكاء به خداوند، بهره از خلاقيت و تلاش و با نظر به
امكانات قابل دسترس فيلم بسازد. حرف بزند. دغدغه اش را طرح كند و ديدگاهش
را عرضه نمايد!
فيلمي مثل «طلا و مس»، كاري ساده است كه حرفي بزرگ دارد. فيلمي كه دغدغه اي جدي را نمايش مي دهد.
مي
شد يك پروژه بزرگ و پرهزينه را هم براي بيان حرف و دغدغه فيلم ياد شده
تعريف كرد. مگر نمي شد؟ اما طلا و مس، با هزينه اي معقول و بدون استفاده از
امكانات عجيب و غريب ساخته شد و مخاطب را هم به خود جذب كرد.
اما مهم
تر از اين نكته، چيز ديگري است! بياييم فرض كنيم، اساساً در كشور ما ساخت
فيلم دفاع مقدسي، هزينه اي سنگين نياز دارد. نهادها همكاري نمي كنند و راضي
نمي شوند قدمي در راه ادامه حيات سينماي دفاع مقدس بردارند.
فرض كنيم
فيلم ساز مرتب با در بسته روبرو مي شود. فرض كنيم كمبود هزينه و امكانات در
يك سو و همكاري نكردن و چوب لاي چرخ گذاشتن افراد و نهادها، در سوي ديگر،
فعاليت فيلم ساز حوزه دفاع مقدس را تهديد مي كند.
آيا موانع بزرگ و
كوچك، كم و زياد، همه دليل مي شود كه فيلم ساز دغدغه مند، موضوع دفاع مقدس
را به كنج فراموشي براند و «عطايش را به لقايش ببخشد»؟
آيا مي توان تاريخ يك ملت را به سادگي و به راحتي ناديده گرفت؟
آيا مي توان از مقطعي باشكوه، برآمده از ارزش هاي متعالي درگذشت؟
آيا مي توان چشم به رويدادي ارزش آفرين بست و بي اعتنا گذر نمود؟
آيا
مي توان از مقطعي تاريخ ساز كه استقلال و صلابت و پايايي يك ملت را رقم
زد، حرفي نزد و از ابزار هنري براي زنده نگه داشتن و گرامي داشت ياد آن
مقطع و ارزش هايش، بي تفاوت، سودي نبرد؟
قهر از «دفاع مقدس» چه معنايي دارد؟!
سوگند
مي خورم كه از خانواده و تعلقات دنيوي گذشتن، از زندگي خود عبور كردن، در
برابر دشمن، رو به گلوله هاي سربي و زير تركش هاي داغ و برنده ايستادن، كار
هر كسي نيست. ايمان مي خواهد. باور مي خواهد. از جان گذشتگي و دليري مي
طلبد! فداكاري و جنگيدن سخت است. سخت تر از اينكه من و شماي جنگ نديده(!)
تصور كنيم!
انصاف بدهيم، كار آن رزمنده فداكار و دلير سخت بود يا كار مثلا من فيلم ساز؟!
كار كداممان سخت تر است؟!
آن
رزمنده پا به مسلخ گذاشت، به ميدان جانبازي رفت، از گرما و سرما، از بي
اعتنايي و از بي مهري ها، از نبود غذا و امكانات، از نداشتن حقوق مادي و
پاداش هاي دنيوي و مقامات زميني، گله نكرد. اما فيلم سازها و فيلم سازان
ما، با بي اعتنايي آن مسئول و فلان كارگزار، با كمبود بودجه و امكانات و
نقد فلان منتقد، دل آزرده مي شوند و با سينماي دفاع مقدس ما قهر مي كنند!
ما كجائيم؟!
فيلم
سازي كه با ندادن امكانات با دفاع مقدس قهر مي كند و روايت ايثار و
جانبازي و شكوهمندي ايران و ايراني را وامي گذارد، آيا به واقع تصور و
تصوير روشني از دفاع مقدس دارد؟
چقدر ارزشهاي دفاع مان را درك نموده است؟ تا چه حدي رزمندگان را مي شناسد؟
يك
فيلم ساز متعهد، ساختن فيلم را و هنرورزي را تنها كار «دل» نمي داند. جهاد
فرض كرده است. مبارزه تلقي نموده است. خب چنين فيلم سازي در هر شرايطي حرف
خود را مي زند. قهر نمي كند. گله نمي كند، غر نمي زند. سلاح خود را - قلم و
دوربين- را برمي دارد، موانع را پس مي زند، خلاقيت بروز مي دهد، انگيزه
ايجاد مي كند و به جهاد خود مشغول مي شود.
آن فيلم ساز ياد شده، نسبت به
چند سينماگر ديگر جرأت داشت و از قهر خود خبر داد. دوستان ديگر جرأت او را
ندارند. نمي خواهم اصرار كنم كه عزيزان فيلم ساز پا به عرصه سينماي دفاع
مقدس بگذارند و آناني كه هستند و بودند، باز هم حاضر باشند. خير! حضور در
عرصه جهاد و نفس كشيدن در فضاي سينماي دفاع مقدس، عنايت الهي است كه نصيب
هر كسي نمي شود. موهبتي است بزرگ كه سزاي عمل مخلصان است. تنها خواستم
بگويم، هيچ بهانه اي براي ترك صحنه وجود ندارد. هيچ عذري پذيرفته نيست.
ديگران را مقصر ندانيم. مقصر خودمائيم. مايي كه ايمان و اعتقادمان سست است.
به اين مهم اعتراف نمي كنيم اما خوب بلديم ديگران را متهم نماييم و از
كمبودها و كوتاهي ها براي خود زمينه گريز و نام آوري بسازيم!