به گزارش پایگاه 598 به نقل از همشهري/ راز گم شدن نگهبان کارخانه را تنها پسرکوچک او که براي عيد ديدني به محل کار پدر رفته بود ميدانست.
هرچند
او سعي داشت با دروغ پردازي خود را بيگناه نشان دهد اما شهادت يک آشنا و
آثار درگيري روي دستان وي، معماي جنايت خاموش را فاش کرد.10فروردينماه
سالجاري پسرجواني به اداره پليس پاکدشت رفت و از ناپديد شدن پدرش خبر داد.
وي به مأموران گفت: پدرم نگهبان کارخانهاي در شهرک صنعتي عباسآباد است.
او
تعطيلات نوروز در شيفت کارياش بود. براي همين مادر و خواهرانم به سفر
نوروزي رفتند. وي ادامه داد: روز اول عيد با پدرم تماس گرفتم و سال نو را
به او تبريک گفتم اما پس از آن ديگر خبري از او نداشتم تا اينکه خواهرم با
من تماس گرفت و درحاليکه نگران پدرم بود عنوان کرد که از او خبري ندارد و
هرچه با موبايلش تماس ميگيرد کسي پاسخگو نيست.
من سفر بودم و قرار
شد بعد از بازگشت به کارخانه سري بزنم. اين درحالي بود که مادرم به رئيس
کارخانه هم پيامک داده بود اما او هم مسافرت بود و خبري از پدرم نداشت. من
احتمال ميدادم که پدرم درکارخانه با دوستانش باشد و باز هم مثل هميشه
موبايلش را در خانه و جاي ديگر جا گذاشته باشد اما وقتي از سفر برگشتم و به
کارخانه رفتم پدرم آنجا نبود و هيچکس خبري از او نداشت. آنجا بود که
نگران شدم و تصميم گرفتم ماجراي گم شدن او را به پليس اطلاع بدهم.
حل معما
با
اعلام گزارش گم شدن مرد 56ساله، تيمي از مأموران پليس با دستور سرهنگ
سلمان آدينه وند، فرمانده انتظامي پاکدشت جستوجوي خود را براي پيدا کردن
اين مرد شروع کردند. در ابتدا فرضيه آدم ربايي مطرح شد اما بعد از انجام
تحقيقات اين فرضيه رد شد. کارآگاهان در مرحله بعد احتمال دادند که مرد
ناپديد شده به قتل رسيده باشد اما هيچکس نميدانست راز جنايت در سينه پسر
قرباني است که گزارش گم شدن پدرش را به پليس اعلام کرده، بود، تا اينکه يک
آشنا بهعنوان شاهد پيش روي پليس حاضر شد و عنوان کرد که روز اول عيد محمد،
پسر مرد ناپديد شده را ديده و او گفته براي عيد ديدني به محل کار پدرش
ميرود.
همين شک مأموران را برانگيخت براي همين پسر جوان بهعنوان
مظنون پرونده دستگير شد. او خود را بيگناه ميخواند تا اينکه مأموران
متوجه آثار خراش روي دستان وي شدند، همينها باعث شد که وي سرانجام راز
جنايت را پيش روي تيم تحقيق قرار دهد. «پدرم از بچگي مرا تحقير ميکرد، روز
اول عيد وقتي براي عيد ديدني به کارخانه رفتم با او درگير شدم و دست به
جنايت زدم».
اين اعترافات را پسر جوان پيش روي افسر بازجو مطرح کرد.
وي گفت: من پسرکوچک خانواده هستم براي همين هميشه پدرم مرا تحقير ميکرد و
بين من و فرزندان ديگر تبعيض قائل بود. هميشه اين موضوع مرا آزار ميداد و
مدتي بود که من و پدرم بر سر اين موضوع با هم درگيري داشتيم. وي افزود:
روز حادثه براي عيد ديدني به محل کار پدرم رفتم در آنجا با هم صحبت کرديم
اما بحثمان شد و درگيري بين ما بالا گرفت.
در آنجا ياد تحقيرهاي او
افتادم و اينکه در بچگي مرتب کتکم ميزد براي همين يک چاقوي ميوه خوري
برداشتم و چند ضربه به او زدم اما چاقو شکست و مجبور شدم چاقوي ديگري
بردارم. پس از آنکه مطمئن شدم او به قتل رسيده، جسدش را لاي پتو پيچيدم و
روي گاري گذاشتم و به سمت يکي از سولههاي کارخانه رفتم. در آنجا جسد پدرم
را در سوله پنهان کردم و سعي کردم با دروغ پردازي نقش پسري نگران را بازي
کنم.بعد از اعترافات اين پسر جنايتکار راز ناپديد شدن مرد نگهبان فاش شد و
مأموران راهي سوله مورد نظر شدند و جسد وي را در آنجا پيدا کردند. به گزارش
همشهري، متهم پرونده با صدور قرار قانوني روانه زندان شد.